فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شناخت میزان صحبت کردن زن و مرد
🔴 #دکتر_حبشی
@asraredarun
🔴 #تکنیک_مدیریت_قهر
💠 وقتی زنِ خانه #قهر یا لج بازی میکند اصلا نباید انتظار داشته باشد که عکسالعمل شوهرش طبق میل او باشد. زیرا درست برعکس انتظار زن، مرد خودش را کنار میکشد و مثل همسرش رفتار میکند.
💠 زمانی که یک زن فکر میکند شوهرش باید از او معذرت خواهی کند نباید با #سکوت و یا رفتار خشمآلود، نارضایتی خود را نشان دهد.
بلکه باید با شوهرش #حرف بزند، مشکلش را با او در میان بگذارد و به او بگوید که چه موضوعی او را ناراحت کرده است.
💠 هنگام در میان گذاشتن مشکل خود با شوهرتان، داد و قال نکنید، منطقی حرف بزنید، ابتدا چند جملهای که مانع گارد گرفتنش میشود بگویید تا بتوانید گفتگویی مفید و مثبت داشته باشید. مثلاً بگویید: من به کمکت نیاز دارم، میدونم که میتونی مشکلمو مثل همیشه حل کنی، خوبیهای زیادی داری ولی سر یک قضیه از دستت ناراحتم و ....
💠 به هیچ وجه، در ابراز نگرانی خود مبالغه نکنید مثلاً نگویید تو اصلاً به فکر من نیستی، تو هیچ وقت درکم نمیکنی، تو همیشه این کار رو تکرار میکنی و ....
💠 چرا که مبالغهگویی در ابراز ناراحتی (گرچه حق با شما باشد) عامل تشنّج و مشاجرهی بیشتر است و مردها را از کوره به در میکند.
@asraredarun
#برخورد_صحیح_با_شوهر_غیرتی😬
🔰خیلی خانم ها اعتراض دارند که شوهرم مدام #ایراد میگیره
مدام میگه: موهاتو بده تو.
یا نسبت به حرف زدنم با دوستاش یا بقیه مردا #حساسه
اینطور وقتا بدترین کار لجبازیه
و اما بهترین کار👇👇
♻️بهترین کار اینه که به روی خودتون نیارین و وقتی اینطور ایرادا رو میگه خیلی #مطیع و با عشوه بگین:
✔️هرچی شما بگین اقا
اگه گفتن لباستونو در بیارین و یه لباس دیگه بپوشین بگین:
با اینکه اینو دوس دارم ولی اگه اقام دوس داره عوضش میکنم...
یه مدت مطیع شوهر باشین بعد می بینین ازون تخت و تاج قدرتش میاد پایین و کمتر #کنترلتون میکنن
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
✨﷽✨
☺️آقای گل...
✍🏻آقایون سعی کنید از کلمه #سخت_نگیر استفاده نکنید.
👈🏻با این جمله زن احساس میکند که تمامی دغدغههای او را کوچک جلوه دادهاید و نسبت به آنها بیتفاوت هستید و موضوعی که او فکر میکند بسیار مهم است و یک مشکل تلقی کرده است بسیار بیاهمیت و پیش پا افتاده بوده.
🍃لذا همسر شما میخواهد #صحبت کند، از شما انتظار حل مشکل را ندارد.
👌🏻او را درک کنید و به صحبتهایش #گوش کنید، قبل از اینکه گوش دیگری برای شنیدن حرفهایش پیدا کند...
@armaneshie
┄┅─✵💞✵─┅┄
ﺑﺎ #ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ_ﺳﻤﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﻨﯿﻢ :
1 - ﺑﺎﻭﺭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ.
2 - ﺑﺎﻭﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﻫﯿﻢ..
3 - ﺑﺎﻭﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﯼ ﻓﻼﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻢ.
4 - ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﻨﻨﺪ.
5 - ﺑﺎﻭﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﮐﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﺎﺩﯼ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﺮﺩ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﯾﻢ.
6 - ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮕﻮﯾﯿﻢ ﻭ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ.
7 - ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﭼﻪ ﻓﮑﺮﯼ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ.
8 - ﺑﺎﻭﺭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺎ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺭﻗﻢ ﻣﯿﺰﻧﺪ.
9 -باور اینکه برای تغییر دیر است.
10 -باور اینکه مشکلات ما غیر قابل حل شدن هستند.
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک فرهنگ غلط در خانواده
🔴 #دکتر_حبشی
@asraredarun
#خانمها_بدانند
خیلی مهم✅
🔴 چه کنم شوهرم از من #اطاعت کند؟
💠 خداوند در حدیث #قدسی میفرماید:
"اَنا مُطیعُ مَن اَطاعَنی" یعنی منِ خدا مطیع بندهای هستم که مرا اطاعت کند!
❓سوال: مگر نباید بنده مطیع خدا باشد پس چرا خدای متعال میفرماید من #مطیع بندهام میشوم.
❇️ جواب: معنای اطاعت خدا از بنده این است که چون بنده، خدا را اطاعت کرده و نسبت به واجبات و محرّمات، #رضایت خدا را در نظر گرفته است برای خدا شیرین و محبوب شده است لذا خدا نیز هوای این بندهی حرف گوش کن را دارد. و به نیازها و خواستههایش توجه بسیار #ویژه میکند.
💠 قانون بالا، #کلی است و عمومیت دارد. یعنی در روابط انسانها مخصوصاً در زندگی مشترک نیز وجود دارد. لذا #محبوب شدن زن و #درک ویژهی او توسط #شوهر تنها زمانی اتفاق میافتد که زن از دایرهی شرعیِ #اطاعت از شوهر خارج نشود. و رضایت شوهر را حفظ کند. و با اطاعت از شوهر، دل و قلب مردش را مدیریت کند.
💠 زنان اگر بدانند که مردان از لحاظ روانشناسی چقدر شیفتهی زنِ #مطیع هستند این #فرمول را ثانیهای رها نمیکردند. اقتدارِ مردان با اطاعت شدن حفظ میشود که البته ثمره و میوهی این اقتدار، محبوبیّت ویژهی زن است.
💠 #چشم_گفتن از زبانتان خارج میشود ولی شما را روی #چشم همسرتان قرار میدهد.
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
#دلبرانه😍💖
چقدر خوب است ❣
آدم یکی را داشته باشد❣
که هر روز بگوید ❣
دیوانه ❣
من #تُ را دیوانه ، دیوانه ❣
دیوانه وار دوستت دارم ...😍💕❣💕
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
هدایت شده از علیرضا پناهیان
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌هدف شما از دینداری چیه؟
➕یک پاسخ دقیق کمتر شنیده شده
👈🏻 این کلیپ از مبحث «تنهامسیر برای رسیدن به لذت های برتر» تهیه شده است.
#تصویری
@Panahian_ir
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سـی_وچـهارم ✍چشمانم را بستم یک یکِ تصاویر از فیلتر خا
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سـی_و_پنـجـم
✍به فاصله ای کوتاه، زنگ خانه به صدا درآمد و پروین پیچیده شده در چادر نماز گلدارش به سمت در دوید. خوب شد قرصهای تجویزیِ یان، مادر را به خوابی زمستانی فرو میبرد.
چشمانم تار تار بود، آنقدر که فقط کلیتی از اجسام را تشخیص میدادم.
مردی جوان با همان قد و هیکلِ حسامِ آموزشگاه، هراسان به همراه پروین وارد اتاق شد: خب آخه چرا به آمبولانس زنگ نزدید؟ من الان تماس میگیرم.
پیرزن به سمت لباسهایم رفت: نه مادر تا اونا بیان این طفل معصوم از دست رفته، منم از بس دست پاچه شدم شماره امداد رو یادم رفت. بیا کمک کن یه چیزی سرش کنم خودت ببرش.
جوان با پتو بلندم کرد، بدون حتی کوچکترین تماسِ دست، انگار از وجودم میترسید! مسلمانان حماقتشان از گنج قارون هم فراتر بود.
پروین شال را روی سرم گذاشت و جوان با گامهایی تند مرا به طرف ماشینش برد. همان عطر بود؛ عطر دانیال، عطری که در آموزشگاه دنیا را جلوی چشمانم آورد. حالا دیگر مطمئن بودم خودش است، همان حسام امروزی، همان قاتل خوشبختی!
در ماشین تقریبا از حال رفتم و وقتی چشم باز کردم که روی تخت با دستانی سِرم بند مورد نوازشهای پروین چادرپوش قرار داشتم. تمام اتاق را از نظر گذراندم حسام نبود. آن مخل آسایش و مسلمانِ وحشی نبود. لابد در پی طعمه ای جدید، برادر معامله میکرد با خدایش!
خواستم سراغش را از پروین بگیرم اما یادم آمد که او زبانم را نمیفهمد. بی قرار چشم به در دوختم. چند ساعتی گذشت نیامد؛ اما باید میآمد، من کارها داشتم با او!
خسته بودم؛ بیشتر از تنم، ذهنم درد میکرد... حالا سوالهایی جدید دانه دانه سر باز میکردند. در حیاتِ فکری ام حسام، همان دوست مسلمان بود که تنها شمع زندگیم را خاموش کرد.
اما حالا در ایران، در آن آموزشگاهی که یان معرفی کرد در خانه ی ما، چه میکرد؟ پروین از کجا او را میشناخت؟ دوستِایرانی یان چه کسی بود؟
ترسیدم... با تک تک سلولهایم ترس را لمس کردم! اینجا پر بود از سوالاتی که جوابش به وحشت میرسید.
نمیدانم به لطف مسکنهای سنگینِ پرستار چند ساعت در کمایِ تزریقی فرو رفتم اما هرچه که بود درد و تهوع را به آن آشفتگیِ خواب نما ترجیح میدادم. بیهوشی که جز تصویر دانیال و دستانِ خونیِ این جوان مسلمان، چیزی در آن نبود.
گوشهایم هوشیاریش را پس گرفته بود و چشمانم جز پرده ای از نور نمیدید صدای مسن دکتر و آن جوانِ حسام نام را شنیدم از جایی درست کنارِ تخت: دکتر یعنی شرایطش خوب نیست؟
و پیرمردی که موج تارهای صوتی اش صاف و بی نقص حریم شنوایم را شکست: نه متاسفانه توده ها تمام سطح معده اش را پوشوندن، خودمم موندم چطور تا حالا درد رو تحمل کرده؟! امید چندانی وجود نداره اما بازم خدا بزرگه ما شیمی درمانی رو به درخواست شما شروع میکنیم، نمیخوام ناامیدتون کنم اما احتمال اینکه جواب بده خیلی کمه!
شیمی درمانی مساوی بود با سرطان، سرطان یعنی اوج ترسم از دنیا. ریختن مو، ناپدید شدنِابرو و مژه ها، دردی که رِبِکا را از پای درآورد و من دیدم مچاله شدنش را روی تابوتِمنتظرِبیمارستان...
و من لرزیدم...!
کلّیتی دستپاچه از حسام به چشمم میرسید: دکتر تو رو خدا هر کاری از دستتون برمیاد انجام بدین، من قول دادم!
قول؟! قول مرا به چه کسی داده بود این قصاب مسلمان؟! لابد به سفارشِ دانیال چوبِ حراج زده بود به دخترانه هایم! محض قربانی در راهِ خدایِ قصی القلبشان! اما من، هانیه، صوفی، یا هر زن دیگری نبودم؛ من سارا بودم...
⏪ #ادامہ_دارد...
@asraredarun
اسرار درون