eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
خونه همسرشما،بعداز تولدفرزندتون، بیشتربه توجه ومحبت شما،نیاز داره خستگی های بچه داری رو با نوازش، توجه، وکمک بیشتر، از روی شونه هاش بردارید ┄┅─✵💞✵─┅┄ از گفتگو پیرامون موضوعاتى که به نحوى ارزشهاى همسر را تضعیف یا نادیده مى گیرد پرهیز نمائید تا محیط گفتگو و همنشینى شما آرام و بدون جدل باشد ┄┅─✵💞✵─┅┄ آقای محترم این که همسر شما بشنود که او فردی بی نظیر و هیچ زن دیگری نمی توانسته شما را به این اندازه خوشبخت کند، یک حس فوق العاده به او می دهد. @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
😍💖 بند بند وجودم ❣ با وجودت جون گرفت ❣ بودنت برام آرامش محضه❣ نفسم ، زندگیم ،دنیام ❣ خیلی دوستت دارم 😍😘💕❣💕 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مژده 💥💥💥💥 مشاوره رایگان💥💥 رمز و راز همسرداری😍❤️ سیاست های زنانه 👌😍 نابت ترین نکاتی که هر زن برای طنازی باید بداند💖🤗 و تربیت فرزند🤗 زیر نظر مشاور خانواده 👌 رمان خوب و ارزشی✅ بهترین نکات اخلاقی✅ حتما عضو بشید😊👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 گروه ترک گناه و خودشناسی https://eitaa.com/joinchat/2030764188C16c3023857
سلام لطفا گروه را در کانال ها و گروه هاتون قرار بدید👆👆👆👆 و در ثواب نشر مفاهیم دینی شریک باشید👏👏👏 فاستبقوالخیرات😍💥💥💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... 92 صبح با صدای آلارم گوشی با نارضایتی چشم هام رو باز کردم.هشدار رو قطع کردم و دوباره روی تخت افتادم! اما نوشته ی روی دیوار جلوی تخت،نظرم رو جلب کرد! « برای رسیدن به لذت عمیق،باید از لذت های سطحیت بگذری! » یادم اومد شب قبل ،تمام جملاتی که ذهنم رو درگیر کرده بودن،رو کاغذ نوشته بودم و به در و دیوارهای اتاق چسبونده بودم!! خمیازه کشیدم و با لب و لوچه ی آویزون،کاغذ رو نگاه کردم. "حالا حتما باید تو رو اینجا میچسبوندم!؟ یادم باشه حتما جات رو عوض کنم!!" کش و قوسی به بدنم دادم و از تخت بیرون اومدم. ساعت هفت صبح،برای من که دیگه اون دختر پرتلاش و درس خون قبل نبودم،زیادی زود بود!! رفتم تو تراس، از خنکای دم صبح بدنم لرز کوچیکی گرفت.دست هام رو باز کردم و هوای دلچسب صبحگاهی رو به ریه هام هدایت کردم. درخت های توی حیاط،اگر یکم دیگه تلاش میکردن،قدشون به اتاقم میرسید.آلوهای زرد و قرمزی که از شاخه هاشون آویزون شده بودن،بهم چشمک میزدن. نمیدونم چرا ولی احساس میکردم سال هاست که این منظره رو ندیدم!! با ذوق خودم رو به حیاط رسوندم و مشغول دویدن بین درخت ها و چیدن میوه ها شدم. -انگار از گندهایی که زدی خیلی هم ناراحت نیستی!! از ترس میوه ها رو انداختم و به طرف صدا چرخیدم. -سلام بابا،صبح بخیر! سرتا پام رو نگاهی کرد و سرش رو تکون داد. -فکرنمیکردم حالا حالاها روت بشه از اتاقت بیرون بیای!ولی انگار نه تنها خجالت نکشیدی،بلکه اصلا ناراحت هم نشدی!! تاحالا کسی رو ندیده بودم که به خوبی بابا بتونه زخم زبون بزنه!سرم رو انداختم پایین و سکوت کردم! -هیچوقت فکرنمیکردم دختر من یه روزی اینهمه درسش ضعیف بشه! خودکشی کنه، یه همچین زخمی رو صورتش باشه، از بیمارستان فرار کنه و دوشب غیبش بزنه و من علت هیچکدوم از این کاراش رو نفهمم!! گلوم از شدت بغضی که فشارش میداد،درد گرفته بود.با رفتن بابا یه قطره اشک از لابه لای مژه هام به زمین ریخت...! سرم رو بلند کردم و لبام رو به هم فشار دادم. لبه ی استخر نشستم و پاهام رو انداختم توش تا شاید یکم از حرارت درونم کم بشه! تمام حال خوبم به همین سرعت،خراب شده بود... پشیمون از سحرخیزیم،به تماشای مسابقه ی دوی اشک‌هام نشسته بودم! و زیرلب با خودم زمزمه میکردم: "من بالاخره همه چیزو درست میکنم! بالاخره میفهمم چجوری میتونم یه زندگی خوب برای خودم بسازم! اینجوری نمیمونه بابا! اینجوری نمیمونه...!" مامان هم چنددقیقه بعد از خونه خارج شد. به طرف درخت ها نگاه کردم. باد ملایمی شاخه هاشون رو تکون میداد و برگ ها رو به رقص درمیاورد. نگاهم از کنار درخت ها به اتاقم افتاد. آموخته هام به کمکم اومدن "الان دوتا راه داری! یا زانوی غم بغل بگیری و گریه کنی و دپرس بمونی! یا قبول کنی که اخلاق بابای تو اینه و بلندشی میوه ها رو از زمین جمع کنی و بری تو، بقیه دفترچه رو بخونی،میوه های خوشمزه رو بخوری،یه دوش بگیری و شب بری اون جلسه!!" با لبخند،اشکام رو پاک کردم و بدون مکث دویدم طرف میوه ها...! یک ساعت بود که روی یک جمله قفل کرده بودم و هیچ‌جوره منظورش رو نمیفهمیدم. « هرکس تو این دنیا،از خدا بیشتر لذت ببره و از دنیا سود بیشتری ببره، خدا بیشتر بهش پاداش میده! » هرچیزی که تو این دفتر نوشته شده بود،در نهایت به خدا ختم میشد. اما خدایی که اینجا نوشته بود،با خدایی که راجع بهش شنیده بودم خیلی فرق داشت! تا جایی که فکر کردم داره راجع به یه خدای جدید صحبت میکنه!! حالا هم واقعا متوجه این جمله نمیشدم. خدایی که همه چیز رو حروم کرده و هر جا که حرف از خوشی میشه،آتیش جهنمش رو به رخ آدم میکشه،اصلا با این جمله،جور در نمیومد!! بعد از یک ساعت تلاش،با ناامیدی رفتم صفحه ی بعد دفترچه. « خدا بدش میاد تو کم لذت ببری! واسه همین لذت های سطحی رو برات ممنوع کرده و گفته اگر بری طرفشون، میندازمت تو آتیش! خب خدا تو رو برای لذت های خیلی بزرگ آفریده. اما اگر خودت رو محدود به تمایلات سطحی و بی ارزش کردی،یعنی لیاقت نداری لذت های بزرگ و در انتها بهشت رو بچشی! پس همون بهتر که بندازدت تو جهنم!! » "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
.... 93 حرف‌هاش دلم رو یه‌جوری میکرد ولی نمیفهمیدم یعنی چی!! منظورش از لذت عمیق و بزرگ چی بود؟؟ نماز و روزه و اینجور چیزا حتما!!؟ غرق تو فکر و نوشتن بودم که با صدای زنگ در از جا پریدم! با تعجب پله ها رو پایین رفتم و آیفون رو نگاه کردم.مرجان بود! با کلی هله هوله،اومده بود ببینه حالم خوب شده یا نه. -دیشب واقعا حالت بد بودا!داشتی چرت و پرت میگفتی!! -چرا؟! زد زیر خنده. -همون حرفایی که میزدی دیگه!آرامش و رنج و... -چرت و پرت نبود مرجان.ببین من تازگیا دارم یه چیزایی میفهمم. خودمم نمیدونم دقیق چی به چیه،اما هرچی که هست حرفای خوبیه! آرومم میکنه! -چه خوب!از کجا اومدن این حرفا؟از کی شنیدی؟ -خب اونش مهم نیست!مهم اینه احساس میکنم همون چیزیه که دنبالش بودم! -اوهوم...بهرحال باید با یچیز سرگرم بشی دیگه! راستی آخر این هفته فرهاد یه مهمونی داره،عااااااالی!حیفه از دست بره،بیا باهم بریم. -فرهاد؟!!فرهاد کیه؟ -ترنم!؟؟دارم ازت ناامید میشما!اون روز داشتم برای دیوار تعریف میکردم پس؟! -آهان!ببخشید اینقدر زیادن آدم یادش میره خب! -خب حالا!میای؟؟ -نه بابا!کجا بیام؟ -خوش میگذره دیوونه!یه نگاه به قیافت بنداز! بیا بریم یکم سرحال بشی.خوش میگذره ها! -قیافم چشه مگه؟اتفاقا تازگیا خیلی بهترم! -کلا مشکوک میزنی تو تازگی! آسه میری،آسه میای.ما رو هم که غریبه میدونی! بلند شدم و رفتم طرفش. -عهههه!این چه حرفیه دیوونه؟!مگه من عزیزتر از توهم دارم!؟ کم کم داشت دیرم میشد.دستای مرجان رو کشیدم و رفتیم اتاق. چشم هاش از تعجب گرد شده بود! -اینا چیه چسبوندی در و دیوار!!؟؟ -چیزای خوب!بیخیال! منم میخوام برم جایی.صبرکن حاضر شم،تورو هم برسونم. -کجا میخوای بری!؟ -جای خاصی نمیرم.حالا شاید یه روز همه چی رو برات تعریف کردم! با دیدن لباسایی که پوشیدم میخواست شاخ دربیاره! -اییییینا چیهههه؟دیوونه مگه لباس نداری تو!؟ -چرا.ولی برای جایی که میخوام برم،همینا خوبه! -وای ترنم داری منو دیوونه میکنی!میشه کلا بگی قضیه چیه!؟ رفتم سمت میز آرایشم اما با دیدن برگه ی«لذت سطحی» روی آینه،نفس عمیقی کشیدم و با لبخند مرجان رو نگاه کردم! -دارم یه زندگی جدید میسازم.همین!پاشو بریم. بازم دست مرجان رو که با چشم و دهن گرد من رو نگاه میکرد،کشیدم و رفتیم بیرون! "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زيباست صبح، وقتی روی لب‌هايمان ذكر مهربانی به شكوفه می‌نشيند ❤️و با عشق، روزمان آغاز میشود 🏳خدايا... روز‌‌مان را سرشار از آرامش عشق و محبت کن🌸 سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام صادق علیه‌السلام فرمودند: مصلحت زندگى و معاشرت اجتماعى، به پیمان‌ه‏اى پر می‌ماند که دو سوم آن هوش و زیرکى، و یک‌سومش نادیده گرفتن و تجاهل است‏.‏✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
💚 قحطی به دینمان زده یا ایها العزیز دارد ظهورتان به خدا دیر می شود @asraredarun ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 احساس در آغوش خدا بودن چگونه است؟ 🔻چرا باید همیشه بگوییم "ان‌شالله"؟ 👈🏻 از این مسیر می‌شود به خدا نزدیک شد ... @Panahian_ir
انسان شناسی ۷۲.mp3
10.92M
۷۲ ➖ چرا بعد از اینهمه سال دینداری، من هنوز اینقدر حسود و عصبی و پرخاشگرم ؟ ➖ چرا من اینهمه از خدا کمک می‌خواهم، و یا به اهل بیت علیهم‌السلام توسل میکنم، گرفتاریهای من حل نمی‌شود؟ ➖ چرا حال قلب من، روز بروز بسمت خرابی پیش می‌رود و عبادتهای من بی‌تأثیر است؟ @Ostad_Shojae
👤 انسان شناسی ۷۲ @Ostad_Shojae
حادثه دلخراش ریزش ساختمان متروپل آبادان و درگذشت جمعی از هموطنان عزیز موجب تاثر و تاسف بسیار گردید و قلوب مردم ایران اسلامی را داغدار نمود. این مصیبت دردناک را از صمیم قلب به مردم صبور استان خوزستان و ایران، خانواده‌های داغدیده جان باختگان این حادثه تسلیت عرض میکنم و از خداوند تبارک و تعالی برای آن عزیزان، علو درجات و رحمت واسعه و برای خانواده‌های محترم ایشان، صبر و شکیبایی و نیز برای مصدومین این حادثه سلامتی خواهانم. 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمانى كه كودك شروع به گفتن "من،من" ميكند يعنى خودم ميخواهم انجام دهم به اين معنيست كه كودك در حركت بسوى استقلال است . مسلما در ابتدا همه كارها را اشتباه انجام ميدهند و برخورد والدين تاثير تعيين كننده ايى در اعتماد بنفس كودك دارد. اگر به او بگوييم نكن، بده، بشين، دست نزن تو نميتونى، به جاى آنكه به او بياموزيم و مراقبش باشيم كودك به اين نتيجه ميرسد كه من ناتوان و ابله هستم و نميتوانم. @asraredarun
اگر یک روز سخت و پرمشغله را پشت سر گذاشته اید، لطفا تلافی آن را سر بچه ها در نیاورید. همه ما در زندگی روزهای سخت و پرکار داریم، ولی باید آرامش خود را حفظ و راهی برای کاهش خستگی روزانه پیدا کنیم. سعی کنید وقتی کنار افراد خانواده بویژه کودکان هستید، شاد و پرانرژی باشید، زیرا بچه ها پدر و مادر شاد و پرانرژی می خواهند، نه پدر و مادر خسته و عصبی. این نکته مهم است، زمانی که فرزندتان با شما صحبت می کند مدام کلام او را قطع نکنید، چراکه احساس می کند تمایلی به شنیدن حرف هایش ندارید، لذا از حرف زدن با شما دلسرد می شود. همیشه سعی کنید صبور باشید و به حرف فرزندتان بدقت گوش کنید، زیرا این گونه به او می فهمانید، آن قدر برایش ارزش و احترام قائلید که حاضرید تمام حرف هایش را بشنوید. با این روش می توانید متوجه مشکلات ریز و درشت فرزندتان بشوید و بموقع به او کمک کنید. به اهداف و احساساتش احترام بگذارید و همیشه به او بگویید چقدر دوستش دارید. @asraredarun
نق زدن والدين، کودکان را از داشتن تفکر خلاق و ارتباط سالم دور مي‌کند و باعث مي‌شود کودکان محدود فکر کنند و زاويه شناختي خود را بسته نگه دارند و باعث مي‌شود کودکان به نوعي وابسته و درمانده شوند زيرا فکر مي‌کنند که چون مادرشان نق مي‌زند و به نتيجه مي‌رسد پس من هم از طريق نق زدن به اهدافم مي‌رسم در حالي که هميشه اين‌طور نيست. اين کودکان از تکامل و پيشرفت باز مي‌مانند. پس در رفتار خودتان تجدید نظر نمایید تا الگوی خوبی برای کودکان خود باشید. @asraredarun
تربیت پذیر بودن کودک در درجه اول بستگی به میزان محبتی دارد که از والدین دریافت میکند اگرکودک نداند دوستش دارید، در مقابل تنبیه هم طغیان میکند. وظیفه ما اینست کاری کنیم که فرزندمان بداند دوستش داریم.  @asraredarun
دلایل حوصله سر رفتن بچه ها! دلیل اصلی این است که شاید واقعا حوصله اش سر رفته! اگر بیشتر اوقات روز در خانه است، اگر تحریکات و تحرکات مغزی و جسمی لازم برای رشد در اختیار ندارد، اگر همبازی ندارد، طبیعی است که حوصله اش سر رفته و به خاطر رشد مغز باید بیشتر روز فعالیت داشته باشد. دلیل دیگر اینکه یعنی من توجه میخواهم! شاید حوصله کارهایی که شما میکنید را ندارد. مثلا وقتی با تلفن حرف میزنید یا درس میخوانید، او توجه میخواهد. ممکن است فرزندتان وابسته است و هنوز استقلال داشتن را نیاموخته باشد. و در شرایط خاص احتمال دارد فرزندتان اضطراب دارد و وقتی بیکار میشود، متوجه اضطرابش شده و حال بدی پیدا میکند و به همین دلیل میگوید که حوصله اش سر رفته. پس سعی کنید برای بچه ها برنامه ریزی کنید و اوقات آن ها را به بهترین نحو پر کنید. به کودکانمان عشق هدیه بدهیم🌹 @asraredarun
🔸بذارید بچه‌ها «بچگی» کنن! 🔹گاهی بعضی بچه‌ها مجبورن فشارهایی مثل مسئولیت خونه و مراقبت از بچه‌های کوچیک‌تر رو به عهده بگیرن و یا غمخوار و حمایت‌کننده والدین باشن. 🔹وقتی که والدین، وظیفه و نقش پدر و مادریشون رو انجام ندن، بچه‌ها از داشتن دوره کودکی محروم می‌شن و همیشه سعی دارن نیازهای افراد خانواده رو برطرف کنن. 🔹بچه‌هایی که سریع به دنیای بزرگسالی وارد می‌شن و این نقش رو زود شروع می‌کنن، تو بزرگسالی ضربه‌های روانی اونو تجربه می‌کنن. @asraredarun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا