eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.7هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
👈چگونه شیطانمان را خسته کنیم ✨رسول الله صل الله علیه و سلم می فرماید : به درستی که مؤمن را خسته می کند همچنانکه شترش را در سفر خسته می کند. 📝 شرح این حدیث مؤمن هر بار که شیطان وسوسه اش میکند شلاق ذکر و و را بر او فرود می آورد ؛ در نتیجه شیطانی که همراهش است همیشه در است ✨این شیطان مانند نیست که همراه انسان فاجر و است؛ انسان در آسایش و راحتی است؛ به همین دلیل شیطانش قوی و سرکش است . 📚امام احمد (۳۸۰/۲)و آلبانی آن را صحیح دانسته(۳۵۸۶)📚 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون 🌺✨✨🌺✨✨🌺✨
💕🌸گفتم ز پا افتاده ام 💕🌸گفتی بلندت میڪنم 🌸 💕🌸گفتم نظر بر من نما 💕🌸گفتی نگاهت می ڪنم 🌸 💕🌸گفتم بهشتم می برے؟ 💕🌸گفتی ضمانت می ڪنم 🌸 💕🌸گفتم که ادعونے بگم 💕🌸گفتے اجابت می ڪنم 🌸 💕🌸گفتم ڪه من شرمنده ام 💕🌸گفتے که پاڪت مے ڪنم 🌸 💕🌸گفتم ڪه یارم مے شوے 💕🌸گفتے رفاقت میڪنم 🌸 💕🌸گفتم ندارم توشه اے 💕🌸گفتے عطایت میڪنم 🌸 💕🌸گفتم دردمندم خدا 💕🌸گفتے مداوایت ڪنم 🌸 💕🌸گفتم پناهے نے مرا 💕🌸گفتے پناهت مے دهم http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
✨﷽✨ 🌑ﺁﺛﺎﺭ ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮ ﮔﻨﺎﻩ « ﻇَﻬَﺮَ ﺍﻟْﻔَﺴﺎﺩُ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺒَﺮِّ ﻭَ ﺍﻟْﺒَﺤْﺮِ ﺑِﻤﺎ ﻛَﺴَﺒَﺖْ ﺍَﻳْﺪِﻱ ﺍﻟﻨّﺎ سوره روم ( ﺭﻭﻡ، 41 )»ﻓﺴﺎﺩ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺻﺤﺮﺍﻫﺎ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ ﻇﻬﻮﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ✍ﺍﺛﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺍﻧﺴﺎﻥ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ، ﮔﻨﺎﻩﺍﻧﺴﺎﻧﯽ 1️⃣ﺩﺭ ﻣﺤﯿﻄﺶ ﻫﻢ ﺍﺛﺮ ﺩﺍﺭﺩ، 2️⃣ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺍﺛﺮ ﺩﺍﺭﺩ، 3️⃣ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺍﺛﺮﺩﺍﺭﺩ، 4️⃣ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺩﺭﺯﺭﺍﻋﺖ ﺍﺛﺮ ﺩﺍﺭﺩ، 5️⃣ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽﺩﺭ ﺟﻮّ هوا ﺍﺛﺮ ﺩﺍﺭﺩ . 6️⃣ﺩﺭ ﻧﺴﻠﺘﺎﻥ ﺍﺛﺮ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﮔﻨﺎﻩ ، ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﺛﺮ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺧﻠﻮﺗﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ. ✍علامه طباطبائی: هر پر کاهی که در ته چاهی حرکت می کند ، موج بر می دارد و تا به آسمانها اثر دارد. برگی که از درخت ، بر زمین می افتد ، در عالم تاثیر گذار است ؛ چطور فکر میکنید ، گناه کردن در عالم ، بی اثرنمی ماند🌺 🍁 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🌸🍃🌸🍃 دو سوره در قرآن ، با کلمه "وَيل" شروع شده ، "ويل" يکي از شديدترين تهديد‌هاي قرآن است ! و آن دو آيه اين‌ها هستند : ۞ وَيْلٌ لِّلْمٌطَفِّفِينَ ۞ وای بر کم فروشان ... ۞ وَيْلُ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزةٍ ۞ وای بر عيب جويانِ طعنه زننده ... اولی در مورد مال مردم ؛ و دومی در مورد آبروی مردم ! . http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کوکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های نازنین ☺️🌸
سلام امشب هم از داستان های محمد حسین داریم 😍😍👏👏👏
درخت جادوگر🌹 روزی روزگاری در زمان های قدیم پسرکی بود که کسی با او دوست نمی شد. واو از اینکه کسی با او دوست نمی شد ناراحت بود. وبه خاطرِ همین هرروز بعد از مدرسه توی شهر قدم می زد. روزی از قدم زدن خسته شد. وکنار درختی نشست. وغذامی خورد. که فکری به ذهنش رسید. حالا که دوستی ندارد تصمیم گرفت با درخت دوست شود. اما درخت که حرف نمی زند. به او کتاب ریاضی اش را نشان داد وگفت من دوستی ندارم که برایش ریاضی بخوانم. بنا براین از این به بعدبرای تو می خوانم بعد شروع کرد به خواندن ریاضی. دو ضرب در دو. درخت گفت ناراحت نباش. او تعجب کرد. از فردا همه با او دوست شدند گلها درختها وکل مردم شهر. بعضی ها می گویند افسانه است. ولی درخت معجزه کرده بود. (محمد حسین) http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
ادامه داستان 🌸
قسمت 166 _راستش در مورد سحره. _سحر طوریش شده ؟ _خودش که نه ولی مادرش فوت کرد. _وای چی؟ _از شبی که از اینجا رفتند مادرش توی بیمارستان بود وحالش روز به روز بدتر می شد تا اینکه چند روز پیش از دنیا رفت. منم وقتی خبر دار شدم رفتم دیدینش. خیلی داغون بود. دلم براش خیلی سوخت . دیگه از اون غرورش خبری نبود. نمی دونم از این به بعد چی به سرش میاد.؟ گندم اون خیلی تنهاست. _آره می دونم . خیلی سخته الان دیگه واقعا کسی رو نداره . _تازه شنیدم باباش می خواد این ویلا روهم بفروشه . _اینجا رو چرا؟ یعنی دیگه اینجا برنمی گردند؟ _نه دیگه تا حالا هم به خاطر مادرش اینجا بودند. باغبونشون به بابام گفته که قراره اینجا رو بفروشند و اون بنده خدا هم دنبال یه کار جدید می گرده. _اِی وای . چقدر این دختر بدبخته . دختری که روزی فکر می کردم.از خوشبختی چیزی کم نداره . ودلم می خواست جای اون باشم. ولی حالا . خیلی درد ناکه . با اون بابایی که اون داره .معلوم نیست چی به سرش بیاد. دلم می خواست بپرسم سپهر رو هم دیده یا نه؟ ولی نمی تونستم . چرا هر کاری می کنم اینها رو فراموش کنم نمی شه؟ چرا مرتب باید از اینها برام خبر بیاد و یا سر راهم سبز بشن؟ ولی اگر ویلا رو بفروشند . دیگه تموم می شه . دیگه هیچ وقت نمی بینمشون . https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
قسمت 167 غرقِ افکار خودم بودم که ملیحه صدام کرد ودستش رو روی دستم گذاشت. _گندم ناراحتت کردم؟ _نه ولی راستش خیلی نگران سحر شدم. حالا از این به بعد چی به سرش میاد؟ حتما زندگی براش سخت تر می شه. _نمی دونم .ولی من سعی می کنم ازش خبر بگیرم. بالاخره هر کس سرنوشتی داره. برای اونم این جوری رقم خورده . آن شب اصلا نتونستم بخوابم . تمامِ شب چهره سحر وسپهر جلوی چشمم بود . اون همه خوشبختی .اون همه ثروت . اون همه محبت. همه وهمه دروغ بود . وپشتش دنیایی از بدبختی مخفی شده بود. که حالا داشت خودش رو نشون می داد. پدری که اینها رو از بچگی به حال خودشون رها کرده بود. یعنی از این به بعد براشون پدری می کنه؟ شاید هم اصلا به خودش زحمت نداده بیاد و به بچه هاش تسلیت بگه. باز وضع سپهر بهتر بود. اون یه مرد بود و تازه با اون دختره که دیدم .حتما هم تا حالا ازدواج کردند. بالاخره اون خوشبخت تر از سحره. تا صبح توی رختخوابم غلت زدم. حتی نتونستم روی درسم تمرکز کنم. صبح که برای نماز پاشدم. سعی کردم حد اقل کمی درس بخونم ولی نمی شد. رفتم پایین همه دور سفره صبحونه جمع بودند. سروصدای دخترها وبابا خونه رو برداشته بود. نمی دونم چرا این وروجک هاصبح زود بیدار می شدند. محمد هم توی شرکت نزدیک روستا کار پیدا کرده بود و از همه زودتر از خونه بیرون می رفت. با دیدن جمع گرم خونه . دوباره لبخند روی لبهام.نشست. وگفتم : _خدایا شکرت . کاش صبوری کرده بودم. دنبال محمبت دیگران نبودم . تا گرفتارِ سپهر نشم. که خُردم کنه . خدایا کمکم کن . https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا