eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹دوستان جدید خوش آمدید🌺 مباحث و اموزش های رایگان کانال👇 ◀️شخصیت شناسی ◀️قسمت اول رمان سالها در انتظار یار ◀️تربیت فرزند ◀️ترک گناه ◀️نماز مودبانه ◀️همسرداری، تفاوتها و نیازها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امید سرش را پائین انداخت و به فکر فرورفت. هر چه می گذشت و صحبت هایشان بیشتر پیش می رفت، بر سر درگمی امید افزوده می شد. گیج شده بود. حرف های احمد آقا تازه نبود؛ ولی انگار تا به حال نشنیده بود. نه تنها ابهام های ذهنش بر طرف نمی شد، بلکه با هر حرفی که می شنید دری تازه به مجهولات ذهنی اش گشوده می شد. نفسش را با حرص بیرون داد و کلافه از جا برخاست. مجروحین دیگر اتاق، آرام روی تخت هایشان خوابیده بودند. امید نگاهی به آن ها کرد و با خودش گفت:" انگار نه انگار که بدنشون برای همیشه ناقص شده، چه بی خیال و راحت و آروم خوابیدند!" کنار پنجره رفت. تا همین چند روز پیش به خوشبختی خاله زری و احمد آقا، غبطه می خورد. ولی حالا دیگر از این بدتر نمی شد. یک آدمِ نابینا و از کار افتاده که باید یک عمر خانه نشین باشد و یک زن که باید تا آخر عمرش در خانه پرستاری کند. تمامِ زندگی شان به فنا رفت. دلش برای زینب و زهرا سوخت. آهسته آه کشید جوری که احمد آقا نشنود. با صدایی آهسته امید را صدا زد و گفت:"کجایی مهندس؟ مثلا امشب اومدی که من تنها نباشم. ولی انگار تو تنهایی خودت غرق شدی!" این را گفت و خندید. حتی در این حال هم دست از شوخی کردن بر نمی داشت. امید جلو رفت و دوباره روی صندلی نشست. احمد آقا دستش را بلند کرد و دنبال امید گشت. او را که پیدا کرد، دستش را بالا برد و بر سرِ امید کشید. بعد سر امید را به طرف خودش آورد، با زحمت صورتش را جلو برد شد و سر او را بوسید. امید هاج و واج نگاه می کرد که احمدآقا گفت:"درست مثلِ پسرِ خودم دوستت دارم. دلم نمی خواد ناراحت ببینمت." امید دست احمد آقا را گرفت و بوسید و گفت: "منم شما رو خیلی دوست دارم. شما از بچگی به من خیلی محبت داشتید. اما نمی تونم تصور کنم از این به بعد چطوری می خواهید زندگیتون رو بگذرونید. نمی تونم بفهمم چرا با خودتون و خونوادتون این کارو کردید." احمد آقا گفت:"پسرم، دنیا که به آخر نرسیده. این همه آدم با مشکلات و نقص های زیادی دارن زندگی می کنن. حتما منم می تونم. تازه برای باز نشستگیم هم برنامه دارم. این که حس مارو درک نمی کنی واسه اینه که اطلاعاتت کمه و خیلی واقعیت هارو نمی دونی. اگر می فهمیدی حضور رزمنده ها فرسنگ ها اون طرف مرز، چه خطر بزرگی رو داره رفع می کنه این حرفارو نمی زدی. تقصیری هم نداری. از کجا می خواستی بفهمی!؟" به اینجا که رسید صدایش رنگ غم گرفت. بغض کرد و ادامه داد:" ندیدی چه جوونایی از شما کم سن و سال تر جلوی چشمامون پرپر شدن. واسه اینکه شما گلای کشورم بتونید پیشرفت کنید و آسوده باشید و حتی سایه نحس دشمن رو سرتون نیفته." امید نمی توانست حرفهای او را درک کند. شاید هم نمی خواست؛ اما دلش هم راضی به ناراحت شدن احمداقا نبود دستش را فشرد و گفت: "خودتون رو ناراحت نکنید. بهتره استراحت کنید." 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
احمد آقا آهی کشید و گفت:"داداشم محمد هم سن و سال تو بود که شهید شد. هیچ وقت باخودت فکر کردی اگر یک روز امثال این جوونا نبودن، اصلا آیا وجود داشتید یا نه!؟" امید حوصله این حرف های تکراری را نداشت، اما بحث به جای دلخواهش رسیده بود، همیشه دوست داشت در مورد محمد بیشتر بداند؛ اما هیچ وقت کسی جواب درست و حسابی نمی داد. فرصت را غنیمت شمرد و گفت:" من اسمشون رو زیاد شنیدم؛ اما چیز زیادی در موردش نمی دونم. لطفا از برادرتون بگید. چجور آدمی بود؟ خیلی ازش تعریف می کنن" لبخندی روی لب احمدآقا نقش بست و گفت": همیشه فداکاری می کرد. چون ازش کوچکتر بودم، مدام حواسش بهم بود. هیچ کس جرات نداشت توی کوچه و مدرسه اذیتم کنه. همیشه پشتم بهش گرم بود. اسمشو که می آوردم احساس غرور می کردم. محمد برام مثلِ پدر بود. پدری که نداشتم. محمد یک مرد بود. یه مردواقعی. همه دوستش داشتند و به همه کمک می کرد. وقتی جنگ شروع شد؛ من و محمد داوطلب شدیم و با هم اعزاممون کردن. مادرم را سپردیم به داداش علی، اون موقع پونزده سالش بود و تو کارگاه بابای خدابیامرزمون کار می کرد. خیالمون راحت بود که بهشون سخت نمی گذره. تو جبهه هم محمد هوای منو داشت. آخرش هم به خاطرِ من خودشو جلو انداخت و تیر به بازوش خورد. خواستم برم جلو ولی نشد. خمپاره ای بینمون فاصله انداخت. همه جا پر از غبار شد. از موج انفجار بیهوش شدم. وقتی به هوش اومدم دیگه اون رفته بود. دیگه پشتم خالی شد و بی کس شدم. محمد همه کسِ من بود." غم و ناراحتی در صدای احمد آقا موج می زد. امید غمگین بود و عصبی؛ دست احمدآقا را کمی فشرد و گفت:" برادرتونم جونشو الکی الکی از دست داد. الان اگر بود یه کاره ای می شد و به کشور خدمت می کرد." احمدآقا پوزخندی زد و گفت:" فکر می کنی اگر اون روز اون جوونا جونشونو واسه دفاع از کشور فدا نمیکردن، امروز کشوری بود که بهش خدمت بشه!؟" امید دوباره سکوت کرد و به فکر رفت. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
دوستان جدید همگی خوش امدید🌺 لطفا به ادمین کانال پیام بدید و هدیه تون را دریافت کنید🎁👇 @asheqemola
عزیزان تازه وارد خوش آمدید💐 ابتدای تدریس 👆 لطفا پیام سنجاق شده را مطالعه کنید👆
قسمت اول رمان 👆👆🌺🌺
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی... تو را سپاس میگويم از اينکه دوباره خورشيد مهرت از پشت پرده ی تاريکی و ظلمت طلوع کرد و جلوه ی صبح را بر دنيای کائنات گستراند سلام امام زمانم🌺 " سلام صبح عالیتان متعالی " ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام صادق علیه‌السلام فرمودند: كمال ادب و مروت در هفت چيز است: عقل، بردبارى، صبر، ملايمت، سكوت، خوش‏ اخلاقى و مدارا.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 🪴 ‌•عادات افراد موفق را بشناسید: -مطالعه‌ی مداوم -ورزش منظم -نشست ‌و برخاست با افراد موفق -دنبال کردن اهداف خود -سحرخیزی -کمک گرفتن از مشاوران مجرب -مثبت‌نگری -همرنگ جماعت نبودن -روزانه ۱۵ تا ۳۰ دقیقه تفکر و تعمق -کمک کردن به دیگران پس برای زندگی تون یک برنامه اساسی بریزید و وقتتون را هرگز هدر ندید. ما می توانیم💪 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨ما برای لذت‌بردن آفریده شده‌ایم! 🔻بهشت، پاداش آنهایی است که از دنیا خوب استفاده کردند و بیشترین لذت را در دنیا بردند! 🔻بهشت می‌خواهی؟ از دنیا خیلی لذت ببر... @panahian_ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم همانطور که عرض کردیم رفتار سرد ایشون یا از طبع و مزاجه یا تربیت خانوادگی ومحیطی و اینجا هنر شما بانوی محترم را می طلبه که در نهایت مهربانی به فکر اصلاح رفتار ایشان باشید. که نیازه هم اصلاح مزاج انجام بدید براشون و هم راهکارهای رفتاری را بیاموزید تا تاثیر مثبت مشاهده کنید✅ و البته این مسیر صبر و بردباری شما را می طلبه
در حرم امن الهی آقام امام رضا علیه السلام نائب الزیاره و دعای گوی همه ی عزیزان هستم 😭 انشاءالله قسمت تمام آرزومنداش بشه 🤲 زیارتتون قبول باشه ان شاءالله💐 خیلی ممنون از اینکه به یاد ما بودید. التماس دعای فرج🌺
سلام علیکم صبور باشید گلم باید ار کاری را از راه خودش وارد شد✅ زندگی را باید ساخت👌 خدا را شکر خدای مهربان انقدر به خانم ها قدرت و توانایی داده که فقط کافیه اراده کنیم و ازشون استفاده کنیم. ان وقت خواهید دید همسرتون همانی خواهد شد که آرزوتون بوده حتما اصلاح مزاج و راهکارهای همسرداری را براشون انجام بدید و نتیجه اش را ببینید👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺در بحث محبت و عشق ورزی، عرض کردیم طبایع گرم، در این امر فعال تر هستند. اما طبایع سرد هم احساساتی و مهربان هستند، مخصوصا بلغمی ها. اما ابراز کردن این محبت به صورت کلامی برایشان سخت است. که می‌شود با اصلاح مزاج و تکرار و تمرین این مشکل را حل کرد✅
⛔️کلا و در همه حال نا امیدی نداریم❌ کار نشد ندارد👌 فقط کافیه از راه صحیح اقدام کنید تا نتیجه خوبی بگیرید. پس نا امید نباشید و همیشه و در همه حال برای بهتر شدن زندگی تلاش کنید✅
💞خیلی خیلی مهمه که همسر رفتاری داشته باشد که در طرف مقابل اثرگذار باشد و محبت و عشق او را برانگیزد. پس به نحوه رفتار خودتان هم دقت کنید👌
🔸عمده مشکل ما عدم شناخت کافی از توانایی های خودمان است یک بانو اگر از توانایی های که خداوند به او ارزانی داشته، اطلاع دقیق داشته باشد، به هیچ وجه و در هیچ مرحله ای از زندگی نا امید نخواهد شد✅ دنیا در دستان بانوان می چرخد. اگر مردی در این جهان موفق باشد، حتما همسری مهربان و حمایتگر دارد.
🔸البته قبلا در بحث تفاوتها و نیازها از نیازهای مردان صحبت کردیم و نحوه پاسخ صحیح به این نیازها را شرح دادیم حتما پیام را ببینید 👆 و مباحث را مرور کنید ان شاءالله مفید خواهد بود✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا