تربیت بی دردسر.mp3
8.54M
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #استاد_عباسی_ولدی
√ کودکم از من حرف نمیپذیره!
√ نوجوانم نه قبولم داره نه به ارزشهای من احترام میذاره!
√ جوان من که سالی یه بار هم بهم سر نمیزنه!
واقعاً علت این آسیبها چیست؟
چگونه میتوان جلوی این اتفاق را گرفت؟
منبع: جایگاه خانواده و باروری در رشد انسانی
@ostad_shojae I montazer.ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_255
باصدای آرامِ محسن از خواب بیدار شد.
دارویش را از دست او گرفت. هنوز بدنش درد داشت. محسن گفت:" ببخشید امید جان، ناچار بودم بیدارت کنم. دکترت خیلی سفارش کرد تا داروهات رو سرِ ساعت بدم."
امید تشکر کرد و دوباره دراز کشید.
محسن گفت:" من بیرونم کاری داشتی صدام کن."
امید گفت:" جایی می ری؟"
محسن لبخند زد و گفت:" نه! جایی نمی رم. می خوام نماز و دعا بخونم. گفتم بیرون از اتاق باشم مزاحم خوابت نشم."
امید گفت:" اگه می شه همین جا بخون. منم گوش می کنم."
محسن خندید و گفت:" چشم مهندس جان. هر چی شما امر کنی."
بعد سجاده اش را پهن کرد و برای نماز شب قامت بست.
امید چشمانش را بست. به صدای زمزمه وارِ محسن گوش داد. عجیب بود که این نجوا، از هر آهنگی که تا به حال شنیده بود، دلنواز تر بود. سال ها به دنبال جدیدترین آهنگ ها، با دوستانش زمین و زمان را زیر و رو کرده بود. هر بار که صدای پخش اتومبیلش را بالا می برد تا فراموش کند هر چه که آزارش می داد، هیچ نتیجه ای نداشت.
اما حالا دلش آرام می گرفت، با نجوای مردی مؤمن که نماز می خواند و با خدایش مناجات می کرد.
از شبی که با هم به امامزاده رفته بودند و جانش صفا گرفته بود با ذکر دعا، دیگر نتوانسته بود، انکار کند، اثرات دعا را. قطره اشکی از چشمش چکید.
ولی کاش می شد دلش قرص شود. به ایمانی که این مردان داشتند.
همه چیز درست بود، ولی باورش و یافتن یقین سخت بود.
تردیدی از جنسِ یقین به جانش افتاد.
خواب برچشمانش حرام شد. چشم بر قامت محسن دوخت و گوش به نجوایش سپرد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_256
پلک هایش را به سختی از هم گشود.
به اطراف نگاه کرد. کسی در اتاق نبود.
خودش را جا به جا کرد.
از پنجره بیرون را نگریست. خورشید در آسمان خود نمایی می کرد. به ساعت روی دیوار نگاه کرد. نزدیک ده بود.
متعجب شد که چرا محسن بیدارش نکرده. گوشی اش را از کنار تخت برداشت. روشنش که کرد، پیام های زیادی از مادر و دوستانش بود. و چند تماس از پدرش. با تعجب به اسم پدرش خیره شد. به محبت کردن های او عادت نداشت. دگمه تماس را فشرد. صدای مردانه و بم پدر در گوشش پیچید.
با خوشرویی حالش را پرسید. امید جانش صفا گرفت از احوالپرسی او.
جوابش را داد و بعد از کمی صحبت خداحافظی کرد.
دوباره چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید. چه لذت بخش بود، گرمای کلام پدر، و چقدر محتاج بود به این لحن و این محبت.
صدای در زدن، او را به خود آورد. چشمانش را گشود و بفرمایید گفت:" محسن با سینی صبحانه وارد شد.
سلام داد وکنارش نشست. کمک کرد تا بنشیند و چیزی بخورد. امید گفت:" چرا بیدارم نکردی؟ مگر نباید بریم سر پروژه؟"
محسن خندید و گفت:" انقدر راحت خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم. بعدش هم قرار نیست بریم سر پروژه."
امید با تعجب گفت:" یعنی چی؟ پس برای چی اومدیم اینجا؟"
محسن دوباره خندید و گفت:" ما نمی ریم. ولی پروژه میاد اینجا. از صبح رفتم کارها را ردیف کردم. الان هم صبحانه ات را زود بخور که خیلی کار داریم. پروژه پشت در منتظرته."
امید متعجب به در نگاه کرد. کمی سکوت کرد تا معنای حرف محسن را بفهمد.
محسن از جا بلند شد و در باز کرد. میز کار و تمام وسایل مورد نیاز را به سوییت آورده بود تا امید بتواند به راحتی به کارش برسد.
با دیدن وسایل کار، لبخندی زد و از او تشکر کرد.
صبحانه اش را خورد و با هیجان گفت:"من آماده ام بریم."
محسن کمک کرد تا بر خیزد و به به سمت میز کار برود. صندلی بلند و راحتی تهیه کرده بود تا امید بنشیند و به کارش برسد. روبروی امید نشست و لبخندی زد و گفت:" بفرما مهندس این گوی و این میدان."
هر دو خندیدند و مشغول کار شدند.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#شخصیت_شناسی کاربردی
بدون پرداخت هزینه
و کاملا
#رایگان😍
فقط با
#چند_جلسه_آموزش😍👏👏
🙍♀مجردها
👰♀متاهلها
سریع عضو بشید👇👇
تا بتونید یک همسر خوب انتخاب کنید💞
و یاد بگیرید با همسرتون چطوری ارتباط سالم داشته باشید💖
رمز موفقیت اینجاست👇😍👏
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
همین امشب به ادمین پیام بدید و
🎁 یک هدیه عالی بگیرید😍👏👏
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
لطفا همگی یک همتی کنید و بنر ما را در کانال ها و گروه هاتون بگذارید
و برای دوستان تون بفرستید
تا در ثوابش شریک باشید✅
اجرتان با خدای مهربان🌺
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا،
کمک کن دیرتر برنجم،
زودتر ببخشم،
کمتر قضاوت کنم
و بیشتر فرصت دهم ...
سلام امام زمانم🌺
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام علی علیهالسلام فرمودند:
هركس به خدا توكل كند، دشوارىها براى او آسان مىشود و اسباب برايش فراهم مىگردد.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
علم روانشناسی میگه هر انسانی باید بدونه که احساس گناه کردن، گذشته رو تغییر نمیده و همچنین اضطراب هم روی آینده تاثیر نمیزاره...
پس تو حال زندگی کنیم و خیلی عالی 🧡✨
الهی به امید خودت❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
15.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چرا باید به آینده ایران امیدوار باشیم؟!
🔹مردم! ما بنا نیست صدسال بگذرد تا به پیشرفت برسیم! ما روش تازهای داریم!
🔹پیشرفت ما تا الآن، بر اساس روش تمدنی خودمان بوده؛ این نقطۀ امید ماست.
🔹ما در حال ساختن کشتی نوح خودمان هستیم!
#تصویری
@Panahian_ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
یاد خدا ۴۲.mp3
14.01M
مجموعه #یاد_خدا ۴۲
#استاد_شجاعی | #استاد_دینانی
※ مداومت در ذکر همیشه هم به نتیجه نمیرسد و قلب انسان را زنده و نورانی نمیکند!
مشکل کجاست که ذکر (یاد) در این مواقع نتیجه نمیدهد؟
@ostad_shojae | montazer.ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490