eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱۱) ریحانه با تعجب گفت: -چی؟ پس مامانتون؟ خانم محمدی لبخند تلخی زد: -مامانم، کوچیک بودم که از دنیا رفت. دبستانی بودم. توی شهرستان بودیم. آخه پدرم روحانیه و به خاطر همین برای تبلیغ به شهرستان های مختلف می رفتیم. اون روز هم برای مراسم ختم به یک روستا رفته بود. خوب یادمه که مادرم درد داشت و به خودش می پیچید. رفتم دنبالِ زن همسایه و با گریه خواستم بیاد کمک. اومد و بعد یکی رو فرستاد دنبال ماما. همه توی اتاق جمع شدند و من پشت در اشک می ریختم. صدای فریادها و ناله های مادرم تا بیرون می اومد. ولی یک دفعه ساکت شد. سر و صدای زن ها بلند شد و بعدش یکی هراسون بیرون اومد. بالاخره یه وسیله پیدا کردند و بردنش بیمارستان. شب که شد پدرم غمگین و تنها، به خونه برگشت. نمی دونم چطور خبر دار شده بود و رفته بود بیمارستان. اون شب تا صبح من رو توی آغوش گرفت و گریه کرد. مادرم به همراه داداشِ کوچولوم هر دو از دنیا رفتند. به اینجا که رسید مکث کرد. سرش را زیر انداخت و اشک هایش را پاک کرد. من و ریحانه هم بی اختیار اشک ریختیم. چقدر دردناک بود. یک دفعه خندید و گفت: -شما دوتا چتون شده؟ نگفتم که گریه کنید. یالا خودتون رو جمع کنید. با اینکه لبخند زدم و اشکهایم را پاک کردم. ولی دلم به درد آمد، از شنیدن یتیم شدنش در کودکی. حتی نمی توانستم تصور کنم که مادرم را از دست بدهم. با اینکه مادر مهربانی نبود. ولی چطور می شد باور کرد، مرضیه خانم به این مهربانی مادرش نیست. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۱۲) دوباره خندید و گفت: -فعلا میوه هاتون رو بخورید، برم براتون دمنوش مخصوصِ مامان مرضیه رو بیارم. این را گفت و بیرون رفت. چشمم به ریحانه افتاد که همچنان داشت هق می زد. با آرنج به پهلویش زدم و گفتم: - بسه دیگه بابا. تو چرا اینقدر اشک می ریزی؟ اشکش را پاک کرد: -آخه خیلی سخته، فکر کن تینا، مامانش و داداشش رو باهم از دست داده. دوباره دستمال را به چشمانش گرفت. - درسته، ولی من موندم تو کارِ این مامان مرضیه، با اینکه مامانش نیست، چطور این همه مهربونه؟ باورم نمی شه. -خب مگه تا حالا نامادری مهربون ندیدی؟ -نه بابا، من مامان مهربون هم ندیدم. از حرفم خنده اش گرفت و دوتایی خندیدیم. خانم محمدی با سینی برگشت و هم را روی زمین‌ گذاست و نشست. لبخند زد: -خب، ببخشید ناراحتتون‌ کردم. حالا خودم رو جریمه کردم و براتون شیرینی دستپخت خودم و دمنوش مخصوص مامان مرضیه آوردم. بخورید که دیگه از این ها جایی پیدا نمی کنید. شیرینی های خوشگل و خوش رنگ و رو، دل از همه می برد. دمنوش خوشرنگ و خوش عطری هم که در لیوان های زیبا بود، حسابی آدم را وسوسه می کرد. چشمی گفتیم و مشغول شدیم. ولی من هنوز دنبال یافتن رازِ این همه محبت و خوبی و سادگی بودم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
💞 یا 💪 خدا را شکر🌺 هر چه هست لطف خداست تمام تلاشم اینه که خودتون را پیدا کنید و از توانایی هاتون بهره ببرید تا زندگی توام با عشق و لذت را تجربه کنید به امید خدا❤️ ای دی منشی جهت هماهنگی مشاوره تلفنی 👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
🔶 با توجه به وضعیت سخت زندگی شیعیان جنوب لبنان مجموعه تنهامسیر در نظر داره که با کمک های شما عزیزان و همکاری دوستانی که در سوریه مستقر هستند برای کمک به آوارگان لبنانی اقدام کنه. 🔹 شما بزرگواران میتونید مبالغ خودتون رو به شماره کارت زیر واریز بفرمایید شماره کارت:
5892101479372654

شماره حساب:
144033178202551

شماره شبا: IR
160150000144033178202551

بانک سپه، سید محمد باقر حسینی 🔹 روش بزنید کپی میشه
نمی تونیم نسبت به شیعیان جنگ زده لبنانی بی تفاوت باشیم هر جه در توان دارید کمک کنید اجرتان با خدای مهربان🌺
┄┅─✵💝✵─┅┄ 🍃بہ نام او ڪه... 🌼رحمان و رحیم است 🍃بہ احسان عادت 🌼وخُلقِ ڪریم است سلام امام زمانم❤️ ✨سلاااام✨ الهی به امیدتو صبحتون بخیر☀️🌈 🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼امیرالمومنین علی علیه السلام: پیش از مرگ و سختی‌های آن کاری بکنید و قبل از رسیدنش، مقدمات آن را فراهم آورید و پیش از فرود آمدنش، برای آن آماده شوید. 📚 نهج البلاغة: الخطبة 190. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 😍👏 رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روش‌های جلب محبت همسر🤗👇
در این جلسه روی سخن مان با اقایان است🥸 لازمه چند نکته مهم را درباره زنان، مردان بدانند👇
👩‍🦰 ✅ با اطمینان بهتون میگم هیچ زنی تحمل تعریف و تمجید از چهره ، حتی رنگ مو و مخصوصا اندام زن دیگری رو از جانب شوهرش نداره ⛔️❌
⛔️حتی اگر شخصیت مورد تعریف قرار گرفته یک سوپر استار سینمایی و کامل غیر قابل دسترس برای شوهرشون باشه.👌 🔰کلمه "غیرت" در مردان به همان شدت و حدت با نام "حسادت" درون زنان نهفته شده.👌 آقایان لطفا خیلی خیلی مراقب باشید✅
نکته بعد که اقایان باید دقت کنند🥸👇 مادر شما هرقدر هم که محرم رازتان باشد و منطقی بتواند به موضوعات نگاه کند، باز هم «مادر» شماست؛ پس اگر مشکلی با همسرتان دارید و از چیزی ناراحت هستید، آنها را به او نگویید و مراقب وجهه همسرتان به عنوان عروس خانواده باشید؛👏
🍃 چراکه شما و همسرتان بعد از حل شدن مشکل، آشتی می‌کنید و خیلی زود فراموش می‌کنید، اما مادرتان نمی‌تواند فراموش کند و این مسائل در نوع نگاه او به عروسش اثر ماندگار خواهد گذاشت.👌 اقایان لطفا بسیار دقت کنید✅
🔴 از نقاط ضعـف همـسرتان محافظت کنید! هر فردی حساسیــت‌‌هایی دارد. به‌جا یا نابجا، با دلیل یا بدون دلیـــل! یکی از دماغش خوشش نمی‌آید، یکی حرف زدن در مــورد خــــانواده‌‌اش را دوســت نـــدارد، یکی از تحصیلات پایینش خجالت زده است، یکی روی وزنش حساس است و دیگــری ترجیح می‌دهــد بحث مادی نکنــد و...❌
✅ وظیفــه‌ی ماست که مواظب حساسیت‌‌های همــسرمان باشیم، نه تنها صحبت از آنها را پیش نکشیم که حتی اگه در مهمانی‌ها و بین دوستان و آشنایان حرفی در این مورد زده می‌شود، بحث را عوض کنیــم و یا مدافع همسرمان باشیم.👏💪
💞 مطمئن باشید همسرتان محافظت شما از عیب‌هایش را متوجه خواهد شد و این عاملی برای تقویت روابط شما و افزایش محبوبیت است. وظیفه هر فرد متاهلی است که اولویت زندگی اش را همسرش قرار بدهد. چه زن👩‍🦰 چه مرد🥸 پس حواس‌مان به شریک زندیگی مان و دل نازکش باشد💔
❤️‍🩹گاهی زخم ها ترمیم می شوند ولی تا ابد جای آنها می‌ماند.👌 هیچ چیز در دنیا مهم تر از این نیست که کانون خانواده گرم باشد و عشق و محبت در ان موج بزند💞 کانون خانواده تان همیشه گرم گرم باد❤️
😍💞 نڪندبُـوےتُوࢪابـادبھ‌هَࢪجابِبـرَد خوش‌نَداࢪمـ‌دلِ‌هࢪرهگُذرےࢪابِبَرے...❤️😘 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱۳) ساعتی که‌ در اتاقش بودیم، احساس آرامش عجیبی داشتم. بعد از مدت ها حس کردم که هیچ دلهره و استرسی ندارم. دلم می خواست کنارش بمانم. اویی که چون خواهری مهربان، رفتار می کرد. از خاطراتش و از گذشته می گفت. تازه فهمیدم که چقدر درد کشیده و رنج و درد، تنها برای من نیست. تمام وجودم، گوش شده بود و تمام دلم، تمنا برای شنیدنِ دردهایش که از زبان او تلخ نبود. درد نبود، بلکه فلسفه زندگی دنیا بود. درکش برایم خیلی سخت بود. چه نگاه زیبایی به رنج های زندگی داشت. چقدر همه چیز را لذت بخش می دید. غرق شده بودم در زیبایی کلامش و دل نشینی صدایش و از همه مهم تر، آرامش روحش. چیزهایی که برای من آرزو بود. آرزویی دست نیافتنی. کاش دنیای من هم به این زیبایی بود. یا کاش من هم دنیا را زیبا می دیدم. ولی من فقط درد و رنج، تنهایی و بدبختی می دیدم، همین و بس. در دلم آرزو کردم که بتوانم مانند او به رنج هایم نگاه کنم. چه زود روزمان گذشت و پدر دنبالمان آمد. ناچار از او که مهربان ترین بود، جدا شدم و با بی میلی اتاقش و خانه شان را ترک کردیم. و من ماندم و حسرت و آرزویی که کاش مثل او بودم. شب در تنهایی اتاقم، به جای غصه خوردن، تمام گفتار و کردارش را در ذهنم مرور می کردم. و به لطف دمنوشی که مرضیه خانم به مادرم داده بود و آن شب دم کردیم و نوشیدیم، خیلی زود خوابم برد. زودتر از آنچه که فکرش را می کردم. خوابی عمیق و لذت بخش. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490