eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️به نام خدای مهربون❤️ موش حسود🐭🐭 یکی بودیکی نبود تویه جنگل سرسبز وپردرخت 🌲🌳🌿خرگوش وسنجاب درهمسایگی هم به خوبی وخوشی کنارهم زندگی میکردن واونهادوستان خیلی خوبی برای هم بودن وهمیشه توکارهابهم دیگه کمک میکردن وهوای همدیگرروداشتن 🐿🐿🐿🐰🐰🐰🐰🐰 توجنگل قصه مایه موش هم زندگی میکرد که خیلی بداخلاق بود واصلاباهیچکس دوست نمیشدوهمیشه تنهای تنهابود وهروقت هم خرگوش وسنجاب روباهم میدید خیلی به دوستی اونهاحسودی میکرد 🐭🐹🐭🐹🐭🐹🐭🐹 یه روزباخودش گفت بهتره که یه نقشه ای بکشم وکاری کنم که دوستی این دوتابهم بخوره😡😡موش فکرکرد وفکرکردتاخلاصه یه فکری به ذهنش رسیدباصدای بلند خنده ای کردوگفت بانقشه ای که کشیدم دیگه دوستی سنجاب وخرگوش بهم میخوره واونهاهم مثل من تنهامیشن🤔🤔🤔 یه روزکه خرگوش رفته بوددیدن خانواده اش وسنجاب تنهابودموش رفت پیش سنجاب وگفت چراناراحت وغمگینی 😑سنجاب گفت خرگوش نیست ومن خیلی حوصله ام سررفته موش گفت:اخه خرگوش هم شد دوست خوب برای تو؟؟؟😬😬😬😬 سنجاب گفت چه طورمگه ⁉️موش گفت توخبرنداری یه روزکه تولونه ات نبودی من دیدم که خرگوش اومد وهمه ی گردوهایی که جمع کرده بودی روباخودش برد😧😧 سنجاب رفت توفکرویادش افتادچندروزپیش گردوجمع کرده بود وگذاشته بودتولونه اش ورفته بود بیرون وقتی برگشته بود ازگردوهاخبری نبود ☘🍀🍀🍃🍁🌾🍂🎍🎄 سنجاب خیلی ازدست خرگوش ناراحت شد که چرابدون اجازه گردوهاروبرداشته🤔🤔🤔وباخودش گفت من دیگه باخرگوش دوست نیستم 🐹🐰🐹 روزبعد خرگوش به خونه اش برگشت و برای دیدن سنجاب رفت دم لونه اش وشروع کردسنجاب روصداکردن ولی هرچی صدا کرد سنجاب جوابش رونداد 😭😭😭😭😭 خرگوش باناراحتی برگشت چندروزی هیچ خبری ازسنجاب نبود تااینکه یکروزکه خرگوش رفته بود،دم برکه اب بخوره سنجاب رودیدکه خیلی ناراحته و حتی جواب سلامش روهم نداد💦💧💦💧💦💦💧 خرگوش پرسید چیزی شده ❓من کاری کردم که ازدستم ناراحتی‼️ سنجاب گفت چرابدون اجازه من اومدی تولونه ام وگردوهام روبرداشتی خرگوش گفت چرامن بایداین کارروکرده باشم مثل اینکه یادت رفته من که اصلاگردونمیخورم😃😃😃😃 همینطورکه خرگوش وسنجاب داشتن باهم حرف میزدن خانم گنجشکه جیک جیک کنان اومدوگفت بسه دیگه چرادارید باهم دعوامیکنید🐥🐥🐥🐥🐥🐥 وبه سنجاب گفت من میدونم کی گردوهات روبرداشته سنجاب باتعجب پرسید کی😤😤 خانم گنجشکه گفت کارموشه یه روزکه تونبودی اون اومدوگردوهات روبرداشت ومن ازلای درختها اون رودیدم سنجاب ازاینکه بدون فکرحرفهای موش روباورکرده بود وبادوستش دعواکرده بود خیلی ناراحت شد وازخرگوش معذرت خواهی کرد خرگوش گفت به شرطی تورومی بخشم که خیلی زودحرفهای دیگران رودرباره دوستانت باورنکنی و اول خوب فکرکنی بعد تصمیم بگیری سنجاب خندید وگفت چشم هرچی دوست خوبم بگه قبوله ❤️💜💜❤️ (خانم نصر آبادی) http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با خیال راحت شروع کردم به درس خوندن. بعضی از درس ها را غیر حضوری می خوندم و بعضی ها را کلاس می رفتم. توی کلاس ها با خانم های دیگری هم آشنا شدم و البته همه از شهرک خودمون بودند و همه دردِ غربت داشتیم. جالب بود که اکثرِ خانم ها از اخلاق ورفتارِ خوب و عاشقانه همسرانِ پاسدارشون می گفتند. و فهمیدم که افرادی مثلِ یاسر؛در قشرِ پاسداران؛ خیلی کم هستند. والبته در همه جا و همه اقشار همه جور آدم هست. وخدارا شکر؛ اکثرا مثلِ قادر من مردان با ایمان و با اخلاقی بودند. بودن در جمعِ خانم ها بهم کمک می کرد تا راحت تر غربت را تحمل کنم. قادر همه جوره حمایتم می کرد. تلخی غربت با شیرینی حمایت ها و محبت های قادر کمرنگ می شد. آن سال زمستانِ سردی داشتیم. آن قدر سرد و یخ بندان بود که طولِ زمستان را به دیدنِ خانواده هامون نرفتیم. امتحان های ترم اول را با نمره های خوب پشت سر گذاشتم. قادر خیلی تشویقم می کرد. وتوی کارهای خانه و مواظبت از زینب خیلی کمکم می کرد. بر عکسِ اون چیزی که مینا خانم برام تعریف کرده بود؛ انگار درس خواندنِ من باعث شده بود که محبت بینمون بیشتر بشه. من قدر دانِ حمایت های قادر بودم و قادر مشوقِ من. بهار نزدیک می شد و من خوشحال بودم که به زودی به روستا می ریم و دیداری تازه می کنیم. انتظار به سر آمد و بهار با هزاران نوید از راه رسید. چند روز مانده به عید؛ جمع و جور کردم و راه افتادیم. راه دور و خسته کننده بود. ولی از شوق دیدار؛ خستگی را نمی فهمیدم. https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
بازهم دیروقت رسیدیم و همه بیدار بودند. آن قدر از دیدنِ هم ذوق زده شدیم که آن شب را تا صبح دور هم نشستیم. باورم نمی شد بچه های آبجی فاطمه چقدر بزرگ شده بودند و امیر با آن زبانِ شیرینش، حسابی شگفت زده ام کرده بود. زینب با دیدن بچه ها ذوق می کردو می خندید. نیمه شب بچه ها خوابیدند و ما بعد ازنمازصبح. صبح که بیدارشدم. اولین کاری که کردم این بود که کنارِ پنجره اتاقم بایستم و گندمزار را تماشا کنم. چقدر دلم برای اتاقم و پنجره و گندمزار تنگ شده بود. هرچند که زمینش خشک بود و هنوز بابا بذر پاشی نکرده بود. ولی من از هر فصل گندمزار خاطره ای داشتم. خاطرات تلخ و شیرین. مات گندمزار بودم که دستی بر شانه ام نشست و قادر با لبخند گفت: _خسته نمی شی اینقدر به این زمین خشک خیره شدی؟ _نه عزیزم. زمین خشک نه. گندمزار. _ولی الآن که خشکه. _برای من همیشه اینجا گندمزارِطلائیه😊 _ولی گندمزارِ طلائی من تویی پر از خیر وبرکت و خوبی😊 باهم.خندیدیم و ازش قول گرفتم بریم توی گندمزار پیاده روی. چند روزی که روستا بودیم. هر روز صبح باهم توی گندمزار پیاده وری می کردیم و خاطراتمون را از بچگی تا حالا مرور می کردیم. زینب هنوز نمی تونست راه بره. ولی خوب با بچه ها بازی می کرد. مامان و بابا؛ اصلا زینب را به من نمی دادند. گلین خانم و لیلا هم بر سر غذا دادنِ به زینب دعوا داشتند. هر کدام چیزی را تجویز می کرد. ومن و قادر فقط به محبت های مادرانه شان لبخند می زدیم. دلم برایشان می سوخت. هم یلدا ازشان دور بود هم ما. ولی خوب می دانستم که توی روستا؛ تنهایی معنا نداره. این را زمانی که تنها بودیم فهمیده بودم. مردم روستا با محبت از یکدیگر حمایت می کردند. و کسی تنهایی را حس نمی کرد. ولی هر چقدر هم که محبت دیگران باشد؛ هیچ وقت جای محبتِ والدین و فرزندان را نمی گیرد. کاش هیچ وقت بین فرزند و والدین فاصله و جدایی نباشد. چقدر آن چند روزها زود گذشت و ماباید برمی گشتیم. بازهم جدایی سخت بود. ولی چاره ای نبود. خدا حافظی کردیم و راه افتادیم. ولی انگار تکه ای از قلبم کنارِ بابا و مامان ماند. مخصوصا که بابا بد جور سرفه می کرد. نگران و دل آشوب ازشان جدا شدم. و به خدا سپردمشان. https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته🌹 الها با دلم امشب مدارا کن که دردی دارم و آن را دوا کن زدوریت بسوزم هر شب و روز تو با وصلت مرا حاجت روا کن در این شب که باشد لیله ی تو دلِ هر دردمندی را رضا کن رسان آن مهدی موعودِ مارا تمام این جهان را با صفا کن الهم عجل لولیک الفرج🌹 شبتون بهشت التماس دعا حاجاتتون روا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبحتون بخیر 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶ 💫امام صادق (علیه السلام) فرمود: برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مى‌گیرد و تصویب آن در شب بیست ویكم و تنفیذ آن در شب بیست سوم.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃✨💌✨🍃🍃🍃 سلام محبوبم امام زمانم ❤ باید علی برایِ ظهورت دعا ڪند حرفِ پدر به رویِ پسر می‌کند اثر.. اللهم_عجل_لولیک_الفرج_الساعه تعجیل در فرج سه تا زنده ام میمانم ❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون 🍃🍃🍃✨💌✨🍃🍃
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
142986_226.mp3
4.02M
🔷جزء خوانی سریع قرآن کریم #جزء19 استاد معتز آقایی به نیت فرج امام عصر (عجل الله)🌷 @IslamLifeStyles
اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِیهِ حَظِّی مِنْ بَرَکَاتِهِ وَ سَهِّلْ سَبِیلِی إِلَی خَیْرَاتِهِ وَ لا تَحْرِمْنِی قَبُولَ حَسَنَاتِهِ یَا هَادِیا إِلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریپلی به قسمت اول رمان زیبای👆👆 گندمزار طلائی هدیه نگاه مهربانتان 🌹
آیه32 : 💠قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ💠 ترجمه:گفتند: منزهی تو، ما نمی‌دانیم جز آنچه تو خود به ما تعلیم فرمودی، که تویی دانا و حکیم.
ولی فرشتگان که دارای احاطه علمی نبودند در برابر این آزمایش فرو ماندند لذا در پاسخ "گفتند: خداوندا منزهی تو ، جز انچه به ما تعلیم داده ای چیزی نمی دانیم"! (قالو ا سبحانک لا علم لنا الّا ما علّمتنا) "تو خود عالم و حکیمی " ( انّک انت العلیم الحکیم). اگر ما در این زمینه سوالی کردیم از نا آگاهیمان بود ، ما این مطلب را نخوانده بودیم ، و از این استعداد و قدرت شگرف آدم که امتیاز بزرگ او بر ماست بیخبر بودیم ، حقّا که او شایسته خلافت توست و زمین و جهان هستی بی وجود او کمبودی داشت. ♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص218 و 219♦️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚امام حسن عليه السلام : خداوند ماه رمضان راميدان مسابقه اى براى آفريدگان خود قرار داده تا با طاعتش براى خشنودى او از يكديگر پيشى گيرند . 📚تحف العقول ،ص236 〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿ 💚امام حسن مجتبی(ع) 🔆مومن درصورتی مومن است که به حساب اعمال خود که در شبانه روز انجام داده است برسد و آنها را محاسبه کند. دقیقتر از آنچه شریک از شریک خودحسابرسی می نماید.
هدایت شده از علیرضا پناهیان
Panahian-Clip-BehtarAzEtemadBeNafs-64k.mp3
3.04M
🎵بهتر از اعتماد به نفس! 👈🏻 فقط در این صورت به آرامش می‌رسیم ... @Panahian_ir
آیت الله فاطـــــمی نـیا: ای جـــوان عـــــزیز! 🌼نگاه به تیری است ڪه انسان را به زمــــــــین می اندازد و سخت بشود ڪه بلند شـوی از خدا استعانت ڪنید و به‌او ببرید ڪمڪ می ڪند. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
⁉️‼️ ⁉️‼️ 🌼 اگر انسان می خواهد فکر کند که این دنیا آخرش چیست ، بهترین راه این است که به گذشته فکر کند. به این فکر کند که عمری که کرده است ، در این مدت چه شده است؟ باقی عمرش هم همین خواهد بود دیگر! چرا غفلت می کنیم و غافلیم؟ چرا فکر مردن نیستیم. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا