eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبح زیباتون بخیر http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮ 💚امام علی علیه السلام فرمودند:💚 اگر آسمان ها و زمين راه را بر بنده اى ببندند و او تقواى الهى پيشه كند، خداوند حتما راه گشايشى براى او فراهم خواهد كرد و از جايى كه گمان ندارد روزى اش خواهد داد. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 دیروز ڪربلا و غم غربت حسین ع امروز یڪ جهان و غم غربت شما دیروز بے وفایے و حالا بہ لطف ما تمدید مے شود ز گنـہ غیبت شمـا (ع) http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
... فسرده غنچه ی گلها🍂 فتاده عقده به دلـ💔ـ‌ها تـ❤️ـو دست عقده گشایی خــدا کند که بیایــی 💚 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🌸🍃🌸🍃 هیچ راهی به بن بست ختم نمی شود. این یک توهم است. آنچه به بن بست ختم می شود، بی حرکتی است. بجای نقد کردن یا ایده آل گرا بودن عمل کن و از عدم موفقیت نهراس زندگی به منفعل ها مدال نخواهد داد ولی به کسانیکه حتی شکست خورده اند مجال پیروزی خواهد داد. حرکت کن. حتی اگر بارها زمین بخوری و مورد شماتت اطرافیانت واقع شوی.... http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
💢 صلى الله عليه و آله: 👌روز جمعه، سرور روزهاست. 👌در اين روز، خداوند، خوبى‌ها را دو چندان مى‌كند 👌و بدى‌ها و گناهان را مى‌زُدايد 👌و درجات را بالا مى‌برد 👐 و دعاها را مستجاب مى‌كند 👈 و رنج و اندوه‌ها را برطرف مى‌سازد 👈 و حاجت‌هاى بزرگ را برآورده مى‌سازد. 👈 اين روز، روزِ افزونى و فراوانى است. 👈 در اين روز، خداوند، بسيارى را از آتش مى‌رهانَد و آزاد مى‌كند. ⬅️ احَدى از مردم در اين روز دعا نكند، ❌به شرط‍‌ آن كه حق و حرمت آن را بشناسد،❌مگر آن كه بر عهده خداوند عز و جل است كه او را از رَهيدگان و آزادشدگان از آتش، قرار دهد. 📗 نهج الدعا/ج۲/ص۲۸۷ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
📝 حضرت عیسی مسیح (ع) : من بیماران را مداوا کردم و به اذن خداوند شفایشان دادم. کور مادرزاد را به اذن خدا بینا کردم. مردگان را به اذن خدا زنده کردم. ولی وقتی می خواستم شخص احمق را معالجه کنم نتوانستم او را اصلاح گردانم! پرسیدند احمق کیست؟ حضرت عیسی پاسخ دادند: خودرأیِ خودپسند کسی که همه فضایل را برای خود می‌داند و هیچ عیبی در خود نمی‌بیند. هر چه حق و حقوق است برای خودش می‌داند و برای دیگران نسبت به خود حقی قائل نیست. این همان «احمق» است که برای درمان او، هیچ راهِ چاره ای وجود ندارد!» http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 فکر کن خیلی هم دور نه، همین سی سال پیش که خیلی‌ها توی خانه‌شان تلفن ثابت هم نداشتند، بابا و مامان‌های ما وقتی که دلشان برای دوست و آشنا تنگ می‌شد، شال‌وکلاه می‌کردند و پا می‌شدند از این سر شهر می‌رفتند آن سر شهر سرزده و بدون هیچ تشریفاتی. اگر صاحبخانه منزل بود، دیداری تازه می‌کردند و اگر هم نبود چند دقیقه‌ای همان‌جا می‌نشستند و بعد با یک تکه گچ روی در می‌نوشتند: آمدیم نبودید رفتیم... حالا بچه‌های همان بابا و مامان‌ها همگی توی جیبشان گوشی تلفن همراه دارند که می‌توان در هر ساعت از شبانه‌روز در هر کجای جهان رهیابی‌شان کرد. اما خودشان را last seen recently می‌کنند که دوست و فامیل و آشنا یک‌وقت در ساعت خواب و بیداریشان فضولی نکنند و خیلی‌هایشان هم تلگرام‌های انگولک‌شده‌ای دارند که اگر یک‌وقت برایشان نوشتی "سلام چطوری؟"، پیام شما دو تا تیک نخورد که مبادا مجبور باشند جواب سلامت را بدهند! مگر قرار نبود این وسایل ارتباطی ما را با هم بیشتر دوست کند؟ مگر قرار نبود به هم نزدیک‌تر بشویم؟ پس چرا این‌طوری شدیم؟ عصر ارتباطات، ارتباط آدم‌ها با هم را آسان‌تر کرده اما بهتر؟ نه! http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
‍ ✨💝📖💝✨ ⭕️ ✍ قرآن در سوره طور، یه گزارش کوچیکی از گفتگوهایِ اهل بهشت نقل میکنه، درباره اینکه چی شد که بهشتی شدند؟؟!! 📢 این مکالمه زیبا و شنیدنی رو از دست ندید.👇👇 📖 وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ یَتَسٰاءَلُونَ (طور/۲۵) 👈 بعضی از بهشتیان، رو به بعضی دیگر می‌کنند، و از آنها سؤال می‌کنند: "چه عملى شما را به سوى بهشت كشانیده است؟" 📖 قٰالُوا إِنّٰا کُنّٰا قَبْلُ فِی أَهْلِنٰا مُشْفِقِینَ (طور/۲۶) 👈 آنها جواب می‌دهند: "ما پیش از این در دنیا، نسبت به خانواده خود مشفق، دلسوز و خیرخواه بودیم، و آنان را از عذاب الهی هشدار می‌دادیم." 📖 فَمَنَّ اللّٰهُ عَلَیْنٰا وَ وَقٰانٰا عَذٰابَ السَّمُومِ (طور/۲۷) 👈 "پس خداوند بر ما منّت نهاد، و ما را از عذاب سوزان حفظ کرد." ✅ یکی از مهم‌ترین کلیدهایِ 🔑🗝 ورود به بهشت، ، به خصوص در مورد است. 👌 مسئله مهمی است که خیلی وقتها بین ماها مورد غفلتِ جدی قرار می‌گیره. 🗣 مومن باید خانواده‌اش رو دوست داشته باشه، و نسبت به اونها دلسوز باشه، و تعهّد و مسئولیت داشته باشه. ☝️ بله، مومن باید مراقبِ دنیایِ خانواده‌اش باشه، ☝️ اما مهمتر از اون، اینه که مراقبِ آخرتِ خانواده‌اش باشه، و اونها رو از عذاب قیامت بترسونه. ☝️ یعنی توی خانواده، همه به فکر آخرتِ همدیگه باشند. 🔹 مثلاً اگه یه نفر توی خونه نماز نمیخونه، این مسئله برای بقیه اعضای خانواده مهم‌ باشه، و دنبالِ حل کردن این مشکل باشند. به این میگن: 👈 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج* http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
‍ ✨💝📖💝✨ ⭕️ خودتون و خانواده‌تون رو از آتش حفظ کنید. قرآن میگه: 📖 يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نٰاراً وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ وَ اَلْحِجٰارَةُ (تحریم/۶) 👈 ای مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگها هستند حفظ کنید. پدر!! مادر!! شما مسئولید... 📢 آی پدر و مادری که خبر داری بچه‌ات با جنس مخالف دوسته، و هیچی بهش نمیگی... 📢 آی پدر و مادری که میدونی بچه‌ات تو راهِ خلاف داره قدم بر میداره، و هیچی بهش نمیگی... 📢 آی پدر و مادری که میدونی بچه‌ات رفیقای ناباب داره، و هیچی بهش نمیگی... 📢 آی پدر و مادری که میبینی بچه‌ات نماز نمیخونه، و هیچی بهش نمیگی... شما مسئولید!!! ☝️ والدین، به خصوص پدرانی که به حلال و حرامِ کارهای اهل خانه‌شون توجه ندارند، بیشتر حواسشون رو جمع کنند. ☝️ حق زن و بچّه فقط این نیست که خونه خوب🏡🏠، ماشینِ خوب🚙🚗، غذای خوب 🍔🍕🍗و ... براشون تهیّه کنی!! اینا خیلی خوبه، 👈 امّا مهمتر از اینا این هست که، به فکر آخرتشون باشی، مراقب غذای روحشون باشی، مراقب تربیت صحیح اسلامی‌شون باشی. یک کلام👈 مراقب دینشون باشی. 🗣 و این مسئله رو باید حتّی قبل از ازدواج، از موقع انتخابِ همسرِ با ایمان، و بعد موقع تولّد فرزندان و... با برنامه‌ریزی دقیق دنبال کرد. این حرف قرآن رو آویزه گوشمون👂کنیم: 🔻"قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ"🔻 👈 به فکر خودتون و خانواده‌تون باشید. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج* 🌸 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت محمد (ص) فرمودند: روز قیامت، من پیش میزان اعمال هستم، یعنی که هرکس کفه سیئاتش (گناهانش) سنگین‌تر از کفه حسناتش (ثواب‌هایش) باشد، من صلوات‌هایی را که برایم فرستاده می‌آورم و در کفه حسناتش می‌گذارم تا آن که کفه حسناتش سنگین‌تر گردد. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
سلام وقتتون بخیر امیدوارم حالِ دلتون خوبِ خوب باشه😊 خیلی خوش آمدید 🌹
ریپلی به قسمت اول رمان زیبای گندمزار طلائی👆👆👆🌹 هدیه به نگاه مهربانتان😊
لطفا ما را از نظرات سازنده تان بهره مند کنید 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
باغ گل ها💐 دریک باغِ زیبا ؛ گل های زیادی روئیده بود. که کنارِ هم به شادی زندگی می کردند. پروانه های رنگارنگ و زیبایی؛ هر روز روی این گلها می نشستند و از زیبایی آنها لذت می بردند. همه حیوانات وپرنده ها؛ از زیبایی این باغ تعریف می کردند. روزی یک موشِ بدجنس و حسود؛ که خبرِ این همه زیبایی را شنیده بود؛ تصمیم گرفت تا به این باغ برود و ریشه گل ها را بِجَود تا دیگر گلی باقی نماند. دور تا دور باغ؛ دیوار بود. موش شبانه؛ با زحمت زیاد زیرِ دیوار سوراخی ایجاد کرد و واردِ باغ شد. چون شنیده بود که باغ؛ نگهبان دارد. خود را در گوشه ای پنهان کرد. شبِ بعد؛ آهسته به کنارِ بوته ی گلی رفت و زمین را سوراخ کرد وبه ریشه ی گل رسید. با دندانهای تیزش؛ ریشه گل را خورد. ودوباره به مخفی گاه خود رفت. صبح که پروانه ها به گل ها سر کشی کردند؛ دیدند که گلِ بیچاره پژ مرده شده و افتاده. سریع کبوتر را که نگهبانِ باغ بود؛ صدا زدند. کبوتر که دقت کرد؛ فهمید که کارِ موش است. پس تصمیم گرفت که شبها هم بیدار باشد تا موش را به سزای عملش برساند. آن شب هم موش، از تاریکی استفاده کرد وگل دیگری را نابودکرد. ولی شبِ بعد کبوتر تمامِ باغ را زیرِ نظر گرفت. تا اینکه با شنیدنِ صدای کندنِ زمین؛ موش را پیدا کرد. قبل از اینکه موش بتواند به داخل زمین برود. به او گفت: _بهتره از این باغ بری و دست از این کارت برداری. موش خندید وگفت: _من تا تمامِ این گل ها را نابود نکنم از اینجا نمی روم. توهم اگر مزاحمِ کارم بشی. تورا هم نابود می کنم. وبعد هم به کبوتر حمله کرد. کبوتر بال بال می زد تا جلوی خرابکاری های موش را بگیرد. گل ها وپروانه ها همه خواب بودند و از سر و صدای آن ها بیدار نشدند. هر چه کبوتر بال بال می زد؛ موش بیشتر و بیشتر چنگالهای تیزش را در بدنِ او فرو می کرد. بالها و بدنش زخمی شده بود و خونش روی زمین می ریخت. ولی دست از مبارزه برنمی داشت. تا اینکه بدنِ بی جانش روی زمین افتاد. موش ِ بدجنس از موقعیت استفاده کرد و چنگالش را در قلب ِ کبوتر فرو کرد. کبوتر در لحظه آخر تمامِ توانش را جمع کرد و فریادی کشید؛ که به گوشِ دیگرِ کبوتران رسید و دیگر نفسی برایش باقی نماند. موش که خسته شده بود؛ به مخفیگاه خودش برگشت و با خیالِ راحت خوابید. صبح که شد؛ بِدونِ ترس و با خوشحالی؛ از جایش بلند شد. وآماده شد برای نابودیِ کلِ باغ. ولی وقتی بیرون رفت. دید که جای جای باغ گل های لاله روئیده و باغ زیباتر از قبل شده. با عصبانیت به طرف گل ها حمله کرد. که دسته ای کبوتر به طرفش آمدند. با دیدنِ آن همه کبوتر؛ از وحشت پا به فرار گذاشت و برای همیشه از باغ رفت. وآن باغ با آن گلهای لاله ی زیبا هنوز زیباست. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزی چند مرتبه به مامان زنگ می زدم و حالِ بابا را می پرسیدم. گاهی که بیدار بود باهاش صحبت می کردم. خیلی سخت می تونست با وجود سرفه هاش چند جمله ای صحبت کنه. ولی سعی می کرد بخنده و با زینب و قادر صحبت کنه. دل توی دلم نبود که زودتر قادر برنامه اش را ردیف کنه و برگردیم روستا. ولی زمان می برد. خودم هم باید درسم را می خوندم. هر چند دل و دماغ نداشتم. ولی به خاطر زحمتهایی که قادر برام می کشید و کمک کردن هاش توی نگهداری بچه ها؛ باید تلاش خودم را می کردم. خیلی سخت بود. فکرم بدجور در گیره بابا بود. مینا خانم برگشته بودتا وسایلشون را جمع کنه و یک مدتی هم هنوز باید برای باز نشستگی صبر می کردند. ولی خانه اشان را تهیه کرده بودند و آماده برای رفتن بودند. گاهی بهم سر می زد و کمک حالم بود. حداقل می تونستم چند کلمه ای براش دردِ دل کنم تا سبک بشم. همیشه مهربان و صبور بود. مثلِ یک خواهر خوب؛ خالصانه محبت می کرد. همیشه براش دعا می کردم. چند روزی بود که قادر حال خوشی نداشت. می فهمیدم از خنده هایی که فقط به خاطر دلخوشی من بود. تا تنها می شد توی فکر می رفت. می فهمیدم که باز اتفاق هایی افتاده. ولی هیچ وقت سؤال نمی کردم. چون دوست نداشت از مسائل کاریش جیزی بگه. و می گفت"دلم نمی خواد ذهنت با این چیزها در گیر بشه" از طرفی هم اگر من می فهمیدم که مرز ناامن شده، بیشتر نگران قادر می شدم و بیتابی می کردم. ولی از همین رفتارهاش هم می فهمیدم که خبری شده.🤔 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
همیشه اطلاعاتِ مینا خانم از من بیشتر بود. خیلی نگران بودم. تصمیم گرفتم ازش بپرسم. روزِ بعد که به منزلمون آمد. سرِ حرف را باز کردم و پرسیدم: _مینا خانم جان؛ فکر کنم داره مرز؛ اتفاق هایی می افته؟ با نگرانی نگاهی بهم انداخت و گفت: _آره یه چیزهایی حس کردم. یاسر هم این روزها زیاد سرِ حال نیست. ولی چیزی به من نمی گه. دوباره پرسیدم: _یعنی اصلا نگفته چه خبره؟ _نه نگفته. ولی من خوب می دونم که یه خبرهایی هست. دفعه قبل هم که سید ابراهیم شهید شد. یاسر همین حال را داشت. بیقراره و نگران. مرتب تو فکره. _درست مثلِ قادر. راستش مینا خانم من خیلی نگرانم. می ترسم اتفاقی برای قادر بیفته.😔 دستش را روی پام گذاشت و گفت: _نگران نباش. توکلت به خدا باشه. ان شاءالله که طوری نمی شه. سرم را به نشانه تأیید تکان دادم و پاشدم حسین را که بیدار شده بود؛ بیارم. بعد ازحرف هایِ مینا خانم؛ دیگه مطمئن شدم خبریه. دلم بیقراری می کرد. نگران بودم و فقط دعا می کردم قادر سالم برگرده. دیگر روی کارهام تمرکز نداشتم. فقط نگاهم به ساعت بود. منتظرو نگران. بچه ها هم انگار متوجه حالِ خرابم شده بودند. به چهره معصومشون که نگاه می کردم؛ بغض می کردم و یاد بچه های سید ابراهیم می افتادم. یادِ حرفهای جانسوزه زنش می افتادم. "کاش قادرِ من این قدر خوب نبود. کاش حد اقل یه بدی ازش دیده بودم. می ترسیدم. خیلی می ترسیدم که شهید بشه. بعد من بِدون اون چه کار می کردم.اصلاتحملِ دوری چند ساعتش را هم نداشتم. چه برسه به...ِ وای نه نه. اصلا نمی تونم بهش فکر هم کنم. من بدون قادر می میرم.😭" بی اختیار اشک می ریختم. "وضع بابا هم که خوب نبود. یعنی من دوباره بدون بابا و بدون همسر. بدون پشت و پناه.... نه دیگه نمی تونم. 😩" https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 الهی شده انتظارم به سر، یار نیامد گذشت جمعه ای دگر ،یار نیامد به هر لحظه از عمرم یا رب بدوزم چشم بر در، یار نیامد شده آدینه ام همه اشک وآه آدینه هم شد به سر یار نیامد خزان شد عمر وآمد زمستان رسید پیری پشتِ در یار نیامد بگفتم بیا تا جوانم ببینم رخت نکرد به کویم گذر ، یار نیامد الهی امیدم را نگردان ناامید دلم به رویش کن منور، یار نیامد اللهم عجل لولیک الفرج 🌸 شبتون بهشت التماس دعا حاجاتتون روا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون