eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
_لذت قسمت7🌺 گفتم برم بیرون یه هوایی بخورم مامان وبابا وفرزانه خونه بودند وشام می خوردند . فربد هم که معلوم نبود کجاست😔 من که به فنا رفته بودم .اما نگران فربد وفرزانه بودم .😞 اخرش ایناهم یه کاری دست خودشون می دهند. .نوجوان هستند وسنشان حساس 😱 . هرچی به مامان هم می گم مراقبشون باشه انگار نه انگار . فقط فکر مهمونیهاش و دوستاشه. شاید عامل بدبختی منم مامانمه😡. بی تفاوت از کنارشون رد شدم که بابام گفت بیا شام بخور بچه..... رفتم بیرون چشمم رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم چشمم را که باز کردم نگاهم روی پرچم سیاهی ها بود .😊 ناخود اگاه لبخندی به لبم نشست وتوی دلم گفتم خداراشکر که یه محرم دیگه رو می بینم.☺️ حس عجیبی بود . رفتم سر کوچه که دیدم بچه های بسیج هنوز مشغولند . یعنی اینا خسته نمی شن؟🤔 روزوشب دارند کار می کنند. خوش به حالشون ولی من بین این بچه ها جایی نداشتم😔 دلم می خواست برم کمکشون مثل بچگی هام که همیشه توی هیئت کمک می کردم. اما چی شد؟ گرفتار این نفس اماره شدم امان از این نفس اماره چه به سرم اورده 😡 خیلی دلم می خواد که به حرفش گوش ندم اما دیگه ازمن گذشته این همه گناه مگه می شه؟😔 دیگه راه برگشت ندارم من غرق گناهم .غرق گناه🙊
_لذت 🌺قسمت9 _سلام حمید جان امری باشه داداش _اه ببخشید علیک السلام داداش فرهاد گلم . حمید تنهاکسی بود که توی محل منو این جوری تحویل می گرفت😔 _جانم حمید جان بفرما درخدمتم _خدمت ازماست اخوی یه عرضی داشتم .اما اینجا نمی شه اگه عجله نداری بیا بریم توی پایگاه. _به روی چشم .نه عجله ای ندارم بریم باهم رفتیم سمت پایگاه خوشحال بودم از اینجا بودن بهم ارامش می داد کنار این بچه ها وپرچم سیاهی ها.😌 وقتی وارد شدیم تعارفم کرد ونشستم وبه یکی از بچه هاگفت برام چایی بیاره . خیلی بی تاب بودم که ببینم چه کارم داره؟ حمید از بچگی خوب بود دوستش داشتم یه ادم خوب یه شغل دولتی کم درامد ولی هم زن وبچه داشت وهم خونه وزندگی . از همه مهم تر بین مردم محل کلی احترام وابرو اما من چی هیچی ..... هیچی.....هیچی😔 اسرار درون دلنوشته های تنها مسیری https://eitaa.com/asrar_darun
_لذت 🌺قسمت 10 _خوب حمید جان بفرما درخدمتم _راستش فرهادجان چطوری بگم یه خواهشی ازت دارم می خوام یه کمکی به ما کنی . _چه کمکی ؟ می دونی که هرچه درتوانم باشه دریغ نمی کنم _بله چون خوب می شناسمت یه خواهشی دارم امیدوارم که قبول کنی راستش ما امسال خیلی دنبال یه مداح خوب برای هیئت بودیم . خودت می دونی که مداح های خوب محرم وصفر سرشون خیلی شلوغه خلاصه نشد که نشد غیر از حاج علی هم که کسی مداحی بلد نیست .😔 اینه که خواستم ازت خواهش کنم بیای وتوی هیئت امام حسین مداحی کنی _کی ؟من؟ من بیام مداحی کنم؟😳 _اره داداش مگه چی می شه ؟ دلت نمی خوادبرای امام حسین کاری کنی؟😌 _اخه حمید جان _اخه نداره از تو خوش صداتر که توی محله نداریم خوب هم که می خونی حالا یه چند شب هم برای امام حسین بخون .چی می شه ؟👌✅ _اخه من تاحالا نوحه نخوندم😳 _مشکلی نیست داداش .این کتاب این هم سی دی بگیروبرو تمرین کن بیا تا فردا شب هم وقت داری به سلامت. منتظرتما مارادست تنها نذاریا من روی کمکت حساب کردم.👌👌 دیگه نمی شنیدم حمید چی می گه من دردم چیز دیگه ای بود یعنی منه مطرب سراپاگناه مگه می شه 🙈 نه مگه من می تونم به نفسم غلبه کنم سالهاست اسیرشم نه نمی شه من مردش نیستم که باهوای نفسم مقابله کنم نه نه.... 😞😞 مات ومبهوت کتاب وسی دی به دست امدم خونه مستقیم رفتم اتاقم ودربستم نمی دونم چه قدر زمان گذشته بودومن مات مونده بودم روی تختم وسقف ونگاه می کردم . نه شدنی نبود نه نمیشه.😞😞 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
_لذت 🌺قسمت 11 باید ببرم کتاب وسی دی رو پس بدم پاشدم نشستم کتاب رابرداشتم حالا بذار یه نگاهی بندازم شب اول محرم نوحه وروضه مسلم شب دوم ورود به کربلا شب سوم روضه ونوحه جناب حر حر چقدر اشنا خوندم ای وای این چقدر مثل من بود توی دوراهی مونده بود چی می گه این حر ؟ چی شده؟چطور شده؟ ناخوداگاه دیدم اشکام روی صورتم روان شده 😭 من چم شده؟چرا اشک می ریزم؟ دیگه دست خودم نبود من خدارادوست داشتم من امام حسین را دوست داشتم من حالی را که پیدا کردم را دوست داشتم من احساس خوبی داشتم احساسی که توی این همه سالها هرگز نداشتم😔 حتی توی اون مهمونیها وعروسی ها کناردوستام کنار اتوسا ودخترهای دیگه حتی باخوردن اون زهرماری 😡 خوردن مسکن نه تاحالا حالم این قدر خوب نبوده ای خدا می خوندم واشک می ریختم توبه حر را خدا قبول کرد امام حسین قبول کرد یعنی می شه ؟ منم می تونم توبه کنم ؟ یعنی خداوامام حسین من را هم قبول می کنند ؟😔 باید یه کاری کنم باید توبه کنم دیگه نمی ذارم هوای نفسم بهم غلبه کنه👌 دیگه نمی خوام این حال خوشم را ازدست بدم لذتی را که سالها درجاهای دیگه دنبالش بودم و هیچ جاهم پیداش نکرده بودم 😔 حالا اینجا کنار خدا کنار امام حسین پیدا کردم. دلم می خواست فریاد بزنم😊 ولی ارام زجه زدم خدایا به حق امام حسین من راهم مثل حر ببخش ای خدا منو ببخش غلط کردم راه واشتباه رفتم خدا کمکم کن دستم وبگیر 😔 به سجده افتادم وناله می کردم ای حسین جان محرم توبامن چه کرد؟؟😔
❗️ 🌺 🍃همیـن که قبـول شـد دیگـر آدم نمی‌توانـد روی زمیـن بماند؛ بالن را دیده‌ ای؟ 🍃سبک که می‌شود، می‌گیرد و نمی ‌شـود روی زمیـن نگهش داشـت! 🍃آدمی تا گناهـش شـد به دنیا کم می‌شود، می‌شود و اوج می‌گیرد.! http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🔴 💠 همسرانی که بتوانند در مشاجرات خود را فرو ببرند و عصبانیت خود را در تصمیمشان دخیل نکنند بشدت و می‌شوند. 💠 فرو بردن خشم، بالاترین و تاثیرگذاری را بر طرف مقابل دارد. 💠 تغییر حالت بدن، ترک مکان، گرفتن، آب نوشیدن، به عاقبت کار اندیشیدن و و ائمه (ع) را ناظر دانستن از فرمولهای موفقیت در اینکار است.
7⃣ 😉🍲فرض کنید شما تو کنکور📖✏ مجاز به انتخاب رشته شدید حالا باید با یک مدیر دروسی 👨‍💻 مشورت کنید که شما رو به سمت بهترین رشته راهنمایی کنه 💯 به شما میگن که ما مدیر دروسی را می شناسیم که در کارش خِبره س 👌درجه یک و تواناست تا حالا هر کسیو راهنمایی کرده و هر کسی به حرفاش گوش داده تونسته به #اوج برسد و الآن از موفق ترینِ آدم ها شده 😍😍 ما قطعا خیلی خوشحال میشیم و میگیم: به به خدا رو شکر عجب کسی سر راهممون قرار گرفته 😍 به ما میگن : تازه یه چیزه دیگه ✨ فرض کنید این شخص مثل پدر یا مادرته👪 یعنی تو رو مثل مادر یا پدرت خیییلی دوست داره و تو براش خیلی مهمی 💚 اصلا منتظر بوده تو بری پیشش تا کمکت کنه ❤️ اون موقع هست که از خوشحالی اشکمون 😭😢درمیاد و بدون فوت وقت میریم پیش اون مدیر دروس که خدا برامون رسونده 🏃‍♂🏃‍♂ 👇👇👇👇
_لذت قسمت7🌺 گفتم برم بیرون یه هوایی بخورم مامان وبابا وفرزانه خونه بودند وشام می خوردند . فربد هم که معلوم نبود کجاست😔 من که به فنا رفته بودم .اما نگران فربد وفرزانه بودم .😞 اخرش ایناهم یه کاری دست خودشون می دهند. .نوجوان هستند وسنشان حساس 😱 . هرچی به مامان هم می گم مراقبشون باشه انگار نه انگار . فقط فکر مهمونیهاش و دوستاشه. شاید عامل بدبختی منم مامانمه😡. بی تفاوت از کنارشون رد شدم که بابام گفت بیا شام بخور بچه..... رفتم بیرون چشمم رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم چشمم را که باز کردم نگاهم روی پرچم سیاهی ها بود .😊 ناخود اگاه لبخندی به لبم نشست وتوی دلم گفتم خداراشکر که یه محرم دیگه رو می بینم.☺️ حس عجیبی بود . رفتم سر کوچه که دیدم بچه های بسیج هنوز مشغولند . یعنی اینا خسته نمی شن؟ روزوشب دارند کار می کنند. خوش به حالشون ولی من بین این بچه ها جایی نداشتم😔 دلم می خواست برم کمکشون مثل بچگی هام که همیشه توی هیئت کمک می کردم. اما چی شد؟ گرفتار این نفس اماره شدم امان از این نفس اماره چه به سرم اورده 😡 خیلی دلم می خواد که به حرفش گوش ندم اما دیگه ازمن گذشته این همه گناه مگه می شه؟😔 دیگه راه برگشت ندارم من غرق گناهم .غرق گناه🙊 (فرجام‌پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
_لذت 🌺قسمت9 _سلام حمید جان امری باشه داداش _اه ببخشید علیک السلام داداش فرهاد گلم . حمید تنهاکسی بود که توی محل منو این جوری تحویل می گرفت😔 _جانم حمید جان بفرما درخدمتم _خدمت ازماست اخوی یه عرضی داشتم .اما اینجا نمی شه اگه عجله نداری بیا بریم توی پایگاه. _به روی چشم .نه عجله ای ندارم بریم باهم رفتیم سمت پایگاه خوشحال بودم از اینجا بودن بهم ارامش می داد کنار این بچه ها وپرچم سیاهی ها.😌 وقتی وارد شدیم تعارفم کرد ونشستم وبه یکی از بچه هاگفت برام چایی بیاره . خیلی بی تاب بودم که ببینم چه کارم داره؟ حمید از بچگی خوب بود دوستش داشتم یه ادم خوب یه شغل دولتی کم درامد ولی هم زن وبچه داشت وهم خونه وزندگی . از همه مهم تر بین مردم محل کلی احترام وابرو اما من چی هیچی ..... هیچی.....هیچی😔 (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w https://eitaa.com/asrar_darun
_لذت 🌺قسمت 10 _خوب حمید جان بفرما درخدمتم _راستش فرهادجان چطوری بگم یه خواهشی ازت دارم می خوام یه کمکی به ما کنی . _چه کمکی ؟ می دونی که هرچه درتوانم باشه دریغ نمی کنم _بله چون خوب می شناسمت یه خواهشی دارم امیدوارم که قبول کنی راستش ما امسال خیلی دنبال یه مداح خوب برای هیئت بودیم . خودت می دونی که مداح های خوب محرم وصفر سرشون خیلی شلوغه خلاصه نشد که نشد غیر از حاج علی هم که کسی مداحی بلد نیست .😔 اینه که خواستم ازت خواهش کنم بیای وتوی هیئت امام حسین مداحی کنی _کی ؟من؟ من بیام مداحی کنم؟😳 _اره داداش مگه چی می شه ؟ دلت نمی خوادبرای امام حسین کاری کنی؟😌 _اخه حمید جان _اخه نداره از تو خوش صداتر که توی محله نداریم خوب هم که می خونی حالا یه چند شب هم برای امام حسین بخون .چی می شه ؟👌✅ _اخه من تاحالا نوحه نخوندم😳 _مشکلی نیست داداش .این کتاب این هم سی دی بگیروبرو تمرین کن بیا تا فردا شب هم وقت داری به سلامت. منتظرتما مارادست تنها نذاریا من روی کمکت حساب کردم.👌👌 دیگه نمی شنیدم حمید چی می گه من دردم چیز دیگه ای بود یعنی منه مطرب سراپاگناه مگه می شه 🙈 نه مگه من می تونم به نفسم غلبه کنم سالهاست اسیرشم نه نمی شه من مردش نیستم که باهوای نفسم مقابله کنم نه نه.... 😞😞 مات ومبهوت کتاب وسی دی به دست امدم خونه مستقیم رفتم اتاقم ودربستم نمی دونم چه قدر زمان گذشته بودومن مات مونده بودم روی تختم وسقف ونگاه می کردم . نه شدنی نبود نه نمیشه.😞😞 (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
_لذت 🌺قسمت 11 باید ببرم کتاب وسی دی رو پس بدم پاشدم نشستم کتاب رابرداشتم حالا بذار یه نگاهی بندازم شب اول محرم نوحه وروضه مسلم شب دوم ورود به کربلا شب سوم روضه ونوحه جناب حر حر چقدر اشنا خوندم ای وای این چقدر مثل من بود توی دوراهی مونده بود چی می گه این حر ؟ چی شده؟چطور شده؟ ناخوداگاه دیدم اشکام روی صورتم روان شده 😭 من چم شده؟چرا اشک می ریزم؟ دیگه دست خودم نبود من خدارادوست داشتم من امام حسین را دوست داشتم من حالی را که پیدا کردم را دوست داشتم من احساس خوبی داشتم احساسی که توی این همه سالها هرگز نداشتم😔 حتی توی اون مهمونیها وعروسی ها کناردوستام کنار اتوسا ودخترهای دیگه حتی باخوردن اون زهرماری 😡 خوردن مسکن نه تاحالا حالم این قدر خوب نبوده ای خدا می خوندم واشک می ریختم توبه حر را خدا قبول کرد امام حسین قبول کرد یعنی می شه ؟ منم می تونم توبه کنم ؟ یعنی خداوامام حسین من را هم قبول می کنند ؟😔 باید یه کاری کنم باید توبه کنم دیگه نمی ذارم هوای نفسم بهم غلبه کنه👌 دیگه نمی خوام این حال خوشم را ازدست بدم لذتی را که سالها درجاهای دیگه دنبالش بودم و هیچ جاهم پیداش نکرده بودم 😔 حالا اینجا کنار خدا کنار امام حسین پیدا کردم. دلم می خواست فریاد بزنم😊 ولی ارام زجه زدم خدایا به حق امام حسین من راهم مثل حر ببخش ای خدا منو ببخش غلط کردم راه واشتباه رفتم خدا کمکم کن دستم وبگیر 😔 به سجده افتادم وناله می کردم ای حسین جان محرم توبامن چه کرد؟؟😔 (فرجام پور) http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🔴 💠 همسرانی که بتوانند در مشاجرات خود را فرو ببرند و عصبانیت خود را در تصمیمشان دخیل نکنند بشدت و می‌شوند. 💠 فرو بردن خشم، بالاترین و تاثیرگذاری را بر طرف مقابل دارد. 💠 تغییر حالت بدن، ترک مکان، گرفتن، آب نوشیدن، به عاقبت کار اندیشیدن و و ائمه (ع) را ناظر دانستن از فرمولهای موفقیت در اینکار است. @asraredarun اسرار درون