eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
با بدبختی خودش را به اتومبیلش رساند. دررا باز کرد ونشست. سرش را روی دستهایش گذاشت و چشمانش را بست. قطرات اشک بی اختیار از چشمانش می بارید. این دیگر نهایت ظلم و زور گویی بود. هر چه این سال ها تحمل کرده ؛ بس است. باید چاره ای بیندیشد. حالِ خرابی داشت. هر چه فکر می کرد؛ راه گریزی نمی یافت. اتومبیل را روشن کرد و راه افتاد. بی هدف می راند. ویکباره پا روی ترمز گذاشت. نگاهی به اطراف انداخت. بی اختیار جلوی همان خانه ای که با دوستانش دور همی دارند؛ آمده بود. طبق عادتش که هر بار حالش خراب بود؛ اینجا می آمد و با بچه ها دورهمی داشتند. آن قدر نوشیدنی می خورد تا فراموش کند؛ هر چه به سرش آمده و حرف ها و زورگویی های پدرش. یادِ تماسِ سینا افتاد. تا چند ساعت دیگر همه اینجا جمع می شدند. کلافه دست بر صورتش کشید. یادِ احمدآقا افتاد. باید برود او تنها بود. به خاله زری قول داده بود که شب پیشش می ماند. اما با این حالِ خراب مگر می شد. باید کمی آرام شود. گوشی اش را برداشت. روی اسم سینا ماند. چه کند؟ این نوشیدنی ها حالش را بهتر نمی کرد. فقط سردرد و تهوع برایش داشت. ولی انگار عادتش شده بود که با دوستانش باشد. حالا هر چه که باشد. ولی این بار؛ فرق می کرد. پای احمدآقا وسط بود. نگاهی به آسمان انداخت. صاف بود و پر ستاره. و ماهی که نصفه و نیمه شده بود. باید انتخاب می کرد. بین ماندن با دوستان و شب را با انواع نوشیدنی گذراندن. یا با همین حالِ خراب؛ بیمارستان رفتن و ماندن کنارِ احمد آقا. سخت بود. خیلی سخت. با حرص دستش را روی فرمان اتومبیل کوبید. سوئچش را چر خاند. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490