eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
134 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی ملیحه تماس گرفت وگفت می آید؛ خیلی خوشحال شدم. قادر هم خیالش راحت شد. علی آقا ملیحه را آورد و شام خورد وبرگشت. وملیحه ماند. میثم حسابی بزرگ شده بود و تپل و دوست داشتنی. با آن زبان ِشیرینش😍 آن شب خیلی ذوق زده بودم. میثم خسته بود و زود خوابیدو من و ملیحه وقادر؛ تا دیر وقت نشستیم و با هم صحبت کردیم. حالا دیگه مامان وبابای ملیحه هم فهمیده بودند که ملیحه از گذشته خبر داره. ولی درد دل ملیحه وقادر خیلی زیاد بود. خوشحال بودم که قادر راحت می تونه با خواهرش صحبت کنه. حسِ خوبیه که آدم کسی را داشته باشه که بتونه محرمِ اسرارش باشه و دردِدلش را راحت و بدونِ نگرانی بهش بگه. ملیحه برای من هم یک خواهر به تمامِ معنا بود. محرم اسرارم و سنگ صبورم. برای بودنش خدا را شکر کردم. و چشم دوخته بودم به دردِ دل کردنِ این خواهر وبرادر.😊 ملیحه نگاهی بهم کرد و گفت: _فدات شم؛ عزیزم شرمنده. خیلی وقت بودکه فرصت نشده بود با قادر درد دل کنم. حرفهام جمع شده. خندیدم و گفتم: _دارم استفاده می کنم.😊 قادر خندید و گفت: _راستش گندم جان؛ ملیحه برای من حکم فرشته نجات را داره. خیلی وقتها به دادم رسیده. حتی اون روز که خانم خانما هنوز برای جواب دادن، ناز می کردی. اگر ملیحه نبود؛ هیچ وقت حرف دلمون را به هم نمی گفتیم 😊 منم گفتم: _بله عزیزم. اگر الان منو داری فقط به خاطر زحمتهای ملیحه است.😊 وهمه با هم خندیدیم. چند روز که ملیحه کنارم بود. حالم بهتر شده بود. اون هم از تجربیاتش استفاده می کرد و کمکم می کرد که اون دوران را راحت تر بگذارونم. خیلی زود تلفن همراه اومد و توی دست همه جا خوش کرد. قادر هم برای خودش خریده بود. و من که توی خونه بودم لزومی ندیدم که داشت باشم. اما ملیحه داشت. همسرش روزی چند بار زنگ می زد و حالشون را می پرسید و با میثم صحبت می کرد. اما یک بار که تلفنش زنگ زد. با تعجب دیدم ملیحه پاشد رفت توی حیاط جواب داد. خیلی عجیب بود. یعنی کی بود که نمی خواست من بفهمم. وقتی هم برگشت. اصلا چیزی نگفت.🤔 وقیافه اش گرفته شده بود. راستش نگران شدم. ولی چیزی نگفتم و منتظر شدم خودش بگه. https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون