eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
بازهم مثلِ بیشتر شب های عمرش خواب با چشمانش قهر کرده بود. از وقتی به اتاقش آمده بود، دیگر بیرون نرفته بود. حتی برای خوردن شام. دعوت مادرش را هم برای خوردن شام، با میل ندارم رد کرده بود و حتی در اتاق را برایش باز نکرد. از دردِ معده به خود می پیچید. درست ظهر هم همین حالت را داشت که محسن غذای خودش را با او نصف کرد. بعد از مدت ها یک قرمه سبزی خوشمزه خورد که به قول محسن،"دستپختِ آبحی کوچیکه بود" ولی دوباره با احساس ضعف و معده درد از جا بلند شد. دستش را روی شکمش گذاشت. به ساعت روی دیوار نگاه کرد. نزدیک صبح بود. در کیفش را باز کرد. یک مسکن و یک قرص معده درد برداشت. از بطری کنار تختش لیوانی پر کرد و هر دو قرص را با هم خورد. کنار پنجره رفت. اتومبیل پدرش در زیر نور چراغ های باغ پیدا بود. چشمش به پنجره اتاق نادر افتاد. چراغ خانه اش روشن بود. یعنی امشب هم مثل هرشب در حال نماز خواندن است. "چه افکار بیهوده ای داره." پوزخندی زد و دوباره روی تخت افتاد. هیچ وقت شب ها را دوست نداشت. شب با آمدنش، برای ذهنِ خسته او فقط و فقط درد و رنج می آورد. یا اصلا خوابش نمی برد یا خواب های آشفته می دید. "کاش بساط هر چه شب است، برچیده شود. مخصوصا امشب. کاش صبح زودتر طلوع کند، تا زودتر به معشوق رسد." استرسی به جانش نشست که درد معده اش را بیشتر کرد. امشب را دوام بیاورد. فردا همه چیز حل می شود. یا زندگی با زهرا.... یا..... 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490