eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃👇 اولین گام برای برقراری ارتباط و نشان دادن عشق و علاقه حتی مسئله مهمی که باعث مستحکم شدن روابط زناشویی میشه، می دونید چیه⁉️👇
حرف زدن👌 💞 خانم‌ و آقای محترم لطفاً و حتماً با همسرت حرف بزن 🥲 🤔چرا هنگام ناراحتی، سکوت یا قهر می‌کنید؟ 👈باور کنید تمام سوءتفاهم‌ها از همین حرف‌نزدن‌ها شروع می‌شود. به یک‌دیگر اجازه‌ی حرف‌زدن بدهید. بگذارید مشکل‌تان را کلمات حل کنند. 👌
👈 یقین داشته باشید که هیچ‌چیز به اندازه‌ی حرف‌زدن، بر روی قلب و احساس و فکر شما تاثیر ندارد. کلمات قدرتی دارند که می‌توانند کوه‌های درون فکر شما را جابه‌جا کنند و دیوارهای بین‌تان را از بین ببرند. به یکدیگر اجازه حرف‌زدن بدهید. سکوت فقط باعث جدایی شما خواهد شد.❌
باور غلط❌👇 برخی خانم ها به اشتباه فکر می کنند که اگر قهر کنند، همسرشان متوجه اشتباهش می شود و ... اشتباه نکنید❌ قهر کردن فقط رابطه شما را سرد می کند و همسرتان از شما دور می شود چون مردها معنای قهر خانم را نمی فهمند بهتر است با زبان خوش و منطقی او را متوجه کنید
🔸برخی از اقایان هم به غلط فکر می کنند اگر قهر کنند همسرشان تنبیه می شود😳❌ غافل از اینکه با شکستن دل همسرشان چیزی جز پشیمانی نصیبشان نخواهد شد
🍃خلاصه قهر بی قهر❌❌ قهر فقط کار بچه هاست و بس و هیچ کمکی به بهبود روابط زناشویی نمی کند❌
تا می توانید با هم صحبت کنید از هر دری بگویید و سعی کنید شنونده خوبی باشید گفت و شنود منطقی و اصولی باعث بهبود روابط افزایش عشق و محبت در خانواده می شود✅ موفق باشید🌺
😍💞 می دونی تفاوت دوستت دارم با عاشقتم چیه؟ وقتی یک گلی رو دوست داری می‌چینیش ولی وقتی عاشق یک گل باشی هر روز بهش رسیدگی می کنی... عاشقتم عزیز دلم❤️😘 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱۷) با وجودِ تمام محبت هایش و اطمینانی که به او داشتم، ولی نتوانستم حرف بزنم. تمام کلمات در مغزم گم شده بود. زبانم به اندازه کوهی در دهانم سنگینی می کرد. نمی شد گفت، آنچه را که نابودم کرده بود. صدای در بلند شد و ریحانه با اجازه ای گفت و وارد شد. اشک هایم را پاک کردم و خانم محمدی را دیدم که رو به پنجره صورتش را پاک می کند. من که چیزی نگفته بودم، چرا او گریه می کرد؟ احساس کردم از همه چیز آگاه است. با صدای ریحانه به خود آمدم: -تینا بهتری؟ -خوبم. ولی می دانستم که خوب نیستم. نمی توانم مدرسه و مهتاب را تحمل کنم. باید می رفتم. ولی به چه بهانه ای؟ خانم محمدی به طرفمان برگشت و با لبخند گفت: -به نظرم امروز تینا باید پیش خودم بمونه. منم کلی کار دارم، می تونه کمکم کنه. درس هاش را هم ریحانه جون زحمت می کشه و بعدا توی خونه یادش می ده‌ من برم با مدیر صحبت کنم. بیرون رفت و من و ریحانه را تنها گذاشت. ریحانه کنارم نشست و دستم را در دستانش گرفت و با نگزانی گفت: -وای چقدر دستهات سرده؟! -چیزی نیست. -تینا، به خانم محمدی چیزی گفتی؟ یعنی..... درباره... پرهام؟ با شدت سرم را بلند کردم: -نه مگه دیوانه ام. نکنه.... نکنه تو چیزی بهش بگی. -نه بابا. چرا بگم؟ ولی بنده خدا خیلی نگرانته. کاش می گفتی تا کمکت کنه. - نه نه، من کمک نمی خوام. تموم شد و رفت. -اگه تموم شده چرا پس حالت خوب نمی شه؟ تینا، خانم محمدی مشاوره، می تونه کمکت کنه زودتر فراموش کنی. برگردی به زندگی عادی. اینجوری خیلی داری عذاب می کشی. -نه، نیاز نیست، خودم حلش می کنم. -میل خودته، ولی تو رو خدا فکر سلامتی خودت باش. خانم محمدی با سینی چای وارد شد. سینی را روی میز گذاشت: -ماشاءالله به این دخترا چقدر انرژی دارند. یه ساعته اون بیرون منو به حرف گرفتند. راستی ریحانه جان زنگ خورد عزیزم. چای بخور، برو از کلاس جا نمونی. ریحانه چشمی گفت و چایش را نوشید و رفت. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490