eitaa logo
عصر دانایی
4.1هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
7.6هزار ویدیو
60 فایل
✅خرمشهرها در پیش داریم ♨️نه در میدان جنگ نظامی، در میدانی که از جنگ نظامی سخت تر است... 🖥 لینک آپارات 👇 🌐 aparat.com/Asredanayi پیشنهادات و انتقادات 👇 @Yaali1375 ارتباط با ادمین👇 @Admin_asredanayi
مشاهده در ایتا
دانلود
سعی‌مان این باشد ڪہ خاطره را در ذهنمان زنده نگهداریم و را به عنوان یڪ الگو در نظر داشته باشیم ڪہ راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند ڪہ در این راه شدند ... •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈• ☑️ https://eitaa.com/nokhbeganejavan
در نجف تصمیم گرفت که سه روز آب و غذا کمتر بخوره یا اصلاً نخوره تا حال آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام رو در روز عاشورا درک کنه ... روز سوم وقتی خواست از خونه بیرون بیاد که چشماش سیاهی رفت.... می گفت: "مثل ارباب همه جا رو مثل دود می دیدم اینقدر حال من بد شد که نمی تونستم روی پای خودم بایستم...." از اون روز بیشتر از قبل مفهوم کربلا و تشنگی و امام حسین علیه السلام رو فهمید. •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈• ☑️ https://eitaa.com/nokhbeganejavan
شهید مجید صانعی تاریخ تولد: ۲۸ / ۳ / ۱۳۵۸ تاریخ شهادت: ۲۵ / ۷ / ۱۳۹۴ محل تولد: همدان محل شهادت: سوریه همسرش← شاید برای همه تعجب آور باشد اما ما هیچگاه با هم دعوا نکردیمو اختلافی با هم نداشتیم فرزندمان طاها مثل پدرش صبور است ولی بعضی وقت‌ها حرف‌هایی می‌زند که جگر آدم را می‌سوزاندمتاسفانه موقع خاکسپاری مجید، بالای قبر بودو دیده بوده که پدرش را چطور توی قبر می‌گذارندتا مدت‌ها در خانه دراز می‌کشید و می‌گفت بابا اینطوری خوابیده بودمدام جلوی عکس پدرش می‌نشیند و با او حرف می‌زنداگر چیزی بخرد می‌آورد و به مجید نشان می‌دهدهمیشه میگوید: "مامان بابا کی بر می‌گردد خسته شدم"من هم می‌گویم ان شاالله با امام زمان (عج)می آید زمان سوریه رفتن مجید یک هفته مانده بود به رفتنش تعدادی عکس نشانم داد و گفت این عکس‌ها را روی تابوتم بچسبانید حرف را جدی نگرفتم و سربه سرش گذاشتم اما جدی گفت: "خواب دیدم شهید می‌شوم در معرکه ای بودم که شهید همت و باکری بالای سرم آمدند یکی داشت با عجله به سمتم می‌آمد که شهید همت به او گفت نزدیک نشو او از ماست و من شهید شدم"من هم گفتم مجید حسودیم شد چه خواب خوبی دیدی او عاقبت با اصابت گلوله به پهلوبه شهادت رسید •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈• ☑️ https://eitaa.com/nokhbeganejavan
هر شهید کربلایی دارد که خاکِ آن کربلا، تشنه‌ی خون اوست و زمان، انتظار می‌کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد؛ و آن‌گاه خونِ شهید، جاذبه‌ی خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود..! روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودنِ آن هیچ راهی جز، شهادت وجود ندارد..:) •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈• ☑️ https://eitaa.com/nokhbeganejavan
4.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره ای شنیدنی از شهید مهدی باکری باید شهیدان را در همه مراحل زندگی اسوه و سرمشق خودمان قرار دهیم..... •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈• ☑️ https://eitaa.com/nokhbeganejavan
چشــم هایـمان را میبندیم ڪه مبادا نـگاهمـان به نـگاهـشان گره بخورد... ڪه، ڪم گذاشتیم برایشان خیلے ڪم .... •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈• ☑️ https://eitaa.com/nokhbeganejavan
Khakhaye Narm Kooshk.pdf
حجم: 2.07M
🔻 به مناسبت هفته‌ دفاع مقدس؛ به مناسبت فرارسیدن هفته دفاع مقدس در راستای آشنایی با دلاوری و فداکاری مردمانی که در هشت سال دفاع مقدس ، در راه دفاع از مکتب، انقلاب و میهن اسلامی خویش، قله های بلند رشادت و شهادت را درنوردیدند. ✅زندگینامه و خاطرات سردار شهــــــ❤️ــــــید عبدالحسین برونسی •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈• ☑️ https://eitaa.com/nokhbeganejavan
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷پیاده روی شهید حسین معز غلامی در طریق کربلا 🔹و این صدای مداحی حسین آقاست. •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈• ☑️ https://eitaa.com/nokhbeganejavan
🌹شهید یوسف کلاهدوز ✍️ سهل‌انگاری ▫️مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یه باره از روی صندلی افتاد و سرش شکست. سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانسمان کردم. منتظر بودم یوسف بیاد و با ناراحتی بگه چرا سهل‌انگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟ وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد رو گرفت. گفتم: خوابیده. بعد شروع کردم آروم آروم جریان رو براش توضیح دادن. فقط گوش داد. آروم آروم چشم‌هاش خیش شد و لبش رو گاز گرفت. بعد گفت تقصیر منه که این قدر تو رو با حامد تنها می‌ذارم. منو ببخش. من که اصلاً تصورِ همچنین برخوردی رو نداشتم. از خجالت خیسِ عرق شدم. https://eitaa.com/piyroo
✯بخشی از وصیت‌نامه شهید شوشتری: دیروز از هرچه بود گذشتیم- امروز از هرچه بودیم گذشتیم. آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز. دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود. جبهه بوی ایمان می‌داد و اینجا ایمانمان بو می‌دهد. آنجا بر درب اتاقمان می‌نوشتیم یاحسین فرماندهی از آن توست؛ الان می‌نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید. الهی نصیرمان باش تا بصیرگردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم. آزادمان کن تا اسیر نگردیم. . •┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈• 🇮🇷https://eitaa.com/nokhbeganejavan