📌 #دلنوشته_مهدوی
🔸 دلم دارد می ترکد، از شدن هایی که برای خیلی ها شد، اما برای من نه.
دلم دارد می میرد، از بودن هایی که برای خیلی ها بود، اما برای من نه.
چقدر دلم می خواست آن زمان، آنجا، کنارِ آنها می بودم.
🔹 مثلاً از اولش
که مدینه و کوفه بود و من نبودم.
کربلا بود و من نبودم.
شلمچه بود و من نبودم ...
🔸 هرکدامِ این واژه ها، دلم را یادِ پیش ترهای بدونِ من می اندازد.
به یاد:
هزار قابِ عکسِ خالی از من.
هزار سنگِ مزارِ قطعه شهدا، خالی از نام من.
هزار مادرِ شهید، اما نه مادر من.
🔹 چقدر دلم هوای یکی از این هزارها را کرده، یا حتی یکی از این بودن ها را:
یکی از آن چند مَحرم خانه ی علی و فاطمه بودن.
یکی از آن چند ده عزیزِ دلی که خودِ خودِ حسین بن علی در لحظه شهادت، نوازش شان میکرد.
از آن انگشت شمارانی که مخفیانه به خانه ی امامشان می رفتند.
همان هایی که تا دلشان برای مولا تنگ میشد، چند دقیقه بعد میدیدندش،
نه چند ساعت یا چند روز بعد.
🔺 اما من چه کنم؟
حالا که من مانده ام و آخرِ همه چیز، آخرِ زمان.
آخرِ هرچه خوبی که خیلی کم است.
آخرِ هرچه بدی که چقدر زیاد است.
همه چیز به آخرِ خودش رسیده:
نفس های کودکانِ کار.
اشک های پدرانِ شرمنده از زن و فرزند.
قیمت گذاری دختران و زنان، کنارِ خیابانها.
حتی امیدِ نجاتِ دنیا از جنگ و بیماری و مصیبت.
🔹 سهمِ من هم از دنیا این شد: تولد
در روزگاری که همه چیز در آن به آخرِ خودش رسیده،
در این پایانِ دنیا و روزگارِ سختِ بدون مهدی فاطمه، که تنها روزنه ی روشن آن، وعده ی حتمیِ ظهور پُر برکت اوست.
اما فکرش را که می کنم میبینم وقتی پاداشِ تحملِ همه ی این غم ها، عاقبت بخیر شدن با ظهورِ مهدی ست، جای هیچ گله و شکایتی نیست؛
🔆 من ایمان دارم فردای این دنیا، قشنگ تر از امروزِ آن است.
✅ کانال مهدویت مهدیاران
http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
🔹 دلم عجیب گرفته بود؛ دلم هوای خانه پدری را داشت. باید در خانه می ماندم، اما طاقت نیاوردم.
خودم را به حرم رساندم؛ اذن دخول خواندم و گفتم: السلام علیک ای مهربان تر از پدرم!
🔸 وقتی وارد شدم، دلم بیشتر گرفت. حرم مثل همیشه نبود؛ خلوت و بی شور و حال بود.
خدای من! خانه پدری انقدر سوت و کور؟!
تنها پناهِ روزهای بی سَر و سامانی ام،
تنها شفاخانه ی دردها و زخم های پنهان و ناگفته ام، که دلم را آرام و خالی از غصه و غم می کرد؛ خالی از زائر و عاشق بود.
🔹 درها و بخش های زیادی را بسته بودند و از همه می خواستند با رعایتِ کامل موارد بهداشتی رفت و آمد کنند.
من دلیل این خلوتی را خوب می دانم.
بگذار دیگران بگویند #کرونا ، اما من می دانم کرونا بلایی ست که دلیلش خود ماییم.
🔸 آنقدر امام غایبِ حاضرمان را که به دعا و یُمنِ وجود مبارکش روزی می خوریم و حتی زنده ایم، فراموش کردیم، تا حضورمان در خانه پدری، حرم آقا علی بن موسی الرضا هم محدود شد.
🔹 امام غریبم! فرموده بودید اگر شیعیان ما به قدر آب خوردنی ما را می خواستند، می آمدیم.
درمانِ همه دردها، پدر جان! از دل و جان می خوانیمت
می خوانیمت به اضطرار،
می خوانیمت به یتیمی...
شما را به جان عمه تان زینب کبری زودتر بیا!
🔆 اللهم عجل لولیک الفرج
#دلنوشته_مهدوی
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
عصر خراسانی ... @asrekhorasani
🔰 با ذهنی درگیر، سخت مشغول انجام کاری بودم، اما به نتیجه نمیرسیدم. با کلافگی دست از کار کشیدم و آرام گفتم یا صاحب الزمان!
🔆 ناگهان خجالت همه قلبم را گرفت.
یادم آمد انقدر درگیر روزمرگیهایم شدهام که مدتهاست یادی از امام زمانم نکردهام. لحظهای با تمام وجود، معنای غربتش را فهمیدم.
🔺 امام غریب است که منِ پُر از ادعا، خود را منتظر و عاشق او مینامم، اما به یادش نیستم، آخر کدام عاشقی لحظهای از یاد معشوق خود غافل میشود؟ آن هم معشوقی که آمدنش گره از کار همه انسانها باز میکند؛ امان از ما، که چه غافلانه در گیر و دار روزمرگیهایمان او را فراموش کردهایم.
🌍 کارِ دنیا برعکس شده؛ آقا در انتظار ما نشسته که او را بخوانیم تا جوابمان دهد؛ اما ما آنقدر بیوفاییم که گاهی حتی حضورش را هم از یاد میبریم.
🖼 کاش صبحی نباشد، مگر اینکه به یاد او بیدار شویم؛ کاش دعایی نباشد، مگر دعا برای ظهور او؛ کاش باور کنیم شلوغی و سردرگمی و آشوب ذهن و دل همه مردم دنیا، حاصل عادت کردن به زندگی منهای یاد و ذکر و حضور مهدی است.
🌸 #دلنوشته_مهدوی
✅ کانال مهدویت مهدیاران
eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
عصر خراسانی🌷@asrekhorasani
▪️عاشورا روزی شد برای اثبات عشق و بیوفایی... روزی که بهترین مخلوق خدا، هر آنچه داشت را فدای عشق پاک و آسمانیاش کرد.
▫️در روز عاشورا تمام کلمات و حرفها معنای دیگری داشت
صدای گریهی کودک ۶ ماهه؛
صدای کودک ۳ ساله در فراق عمو؛
کمر خمیده و اشکهای چشمان رباب و زینب؛ هیچ کدام درد نبود که سراسر زیبایی بود.
▪️نمیدانم آن روز چه اتفاقی افتاد که خدا، زمین و آسمان را، خورشید و ماه را، دریا و کوهها را، و جن و انس را متلاشی نکرد؟ چه شد که بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز نَفَس و خونِ انسان در جریان است...
▫️مگر میتوان در برابر این همه عشق و اخلاص زنده ماند؟ مگر میتوان عدالت و مظلومیت حسین را دید و آرام ماند؟
▪️دردِ بزرگ آن روزها "بیوفایی" مردم بود. آن روزی که همه دستِ یاری بسوی ولی خدا دراز کردن و گفتند تا ابد کنارت میمانیم، اما زرق و برق دنیا، دلهایشان را سیاه و چشمانشان را کور کرد.
🔺 حالا یک نفر از نسل حسین در انتظار یاری ماست... کسی که وفای به عهد میخواهد، همان چیزی که پدرش در کربلا آن را نیافت...
#دلنوشته_مهدوی
ویژه #عاشورا
☑️ کانال مهدویت مهدیاران
eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c