این روزها حال جهان در وضع هشدار است
برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ــــــــــــــ طلوع کن ازپس ابرهای تاریک ظلمت ــــــــ😭😭😭
ای پسر دردانه ی نبی
⭕️ پست ویژه
👈 از دونالد ترامپ به عنوان یکی از گزینه های احتمالی سفیانی یاد می شود / بررسی می کنیم / قسمت اول
گاردین:پیروزی «دونالد ترامپ» در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا امیدهای معارضان سوری به پیروزی در جنگ داخلی علیه نظام سوریه را بر باد داد.
خبر مربوط به سال ۲۰۱۶
✍ با آمدن ترامپ عملا گروه های معارض در سوریه شکست خوردند ، همانطور که ترامپ اعلام کرد من امدم و پرونده داعش را بستم
✍ طبق روایات سفیانی در ابتدای خروجش به نفع شیعیان است و دشمنانتان را میکشد
اما بعد از آن فقط به دنبال کشتن شیعیان است ترامپ از گزینه های احتمالی سفیانی است
🤲 خدایا به احترام #ماه_مبارک_رمضان و ایام #روزه داری در ظهور آقاجان مان #امام_زمان تعجیل کن
🔻 ظهور بسیار نزدیک است
#عصر_ظهور
https://eitaa.com/asrezohor_emamzaman
⭕️ پست ویژه / قسمت دوم
☠ بیوگرافی سفیانی :
در روایات اسلامی او را با صورتی سرخ و کبود ،پوستی سفید، موی بور، و چشمانی زاغ توصیف کردهاند.او مردى است چهارشانه و بـدقيافه ، داراى سرى بزرگ ، بر صورت او اثر آبله پيداست هرگز سر به بندگى خدا فرو نياورده مكه و مدينه را نديده است مى گويد: پروردگارا انتقام من با آتش است در حاليكه رهبرى گروهى را بعهده دارد مانند شخص نصرانى صليب برگردن دارد و از سرزمين روميان روى مى آورد
☠ سفيانى در اثر عبادت بسيار زرد رنگ بنظر مى رسد كه در ابتدای کار ، خود را به ظاهر متدين نشان مى دهد وی از سمت سرزمین روم به شام میآید و آنگاه دست به قیام میزند.
☠ اهل فضل را میکشد
او رهبرى سياسى غربى ها و يهوديان را بر عهده دارد و با حـضـرت مـهـدى (عـليـه السلام ) به نبرد مى پردازد و با روسها وارد جنگ مى شود.پايتخت خـود را از دمـشـق بـه رمله فـلسطين منتقل مى سازد
بعنوان خط مقدم دفاعى بنفع يهوديان و رومى ها وارد پيكار بـا حـضـرت مـهـدى (عـليـه السـلام ) مـى شود تـنـهـا نـيروى مخالف او يمنى ها و خراسانيان (ایرانیان) ، مـى بـاشـنـد،
ادامه دارد
🤲 خدایا به احترام #ماه_رمضان #حجاب های غیبت آقاجان مان امام زمان را در ماه #رمضان امسال برطرف کن
🔻 ظهور بسیار نزدیک است
#عصر_ظهور
https://eitaa.com/asrezohor_emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صلوات اقرار به ولایته
نورانیت بسیار شدید داره
تو خود قرآن اینو ذکر کرده:)
استاد#عالی
❤️با خدا باش ❤️
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اگه میخواهید از ماه رمضان و شبهای قدر بیشترین بهره را ببرید و دنیا و آخرت را در این ماه رمضان بسازید ....
👤استاد مسعود #عالی
❀🍃🌼🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شب جمعه شد و
مرغ دلم باز
هوای کربلا دارد فراوان 🕌
دلم می خواد ضریحت را حسابی
بگیرم در بغل روزی چو قرآن 🌸
✨السلام علیک
یا اباعبدالله الحسین علیه السلام🌹
#شب_جمعہ ✨
#شب_زیارتےارباب_بےڪفݧ 💚
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 💚
#اللهم_ارزقنا_کربلا🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعست هوایت نکنم میمیرم💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کلیپ #حجت_الاسلام_دانشمند
🔻تحلیل جالب بر: حرمت رمضان...چرا به ماه رمضان میگن رمضان؟؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا بقیة اللّه فی ارضه🌹
السلام علیک حین تقرا و تبیّن🌹
السلام علیک حین تصلّی و تقنت🌹
السلام علیک حین ترکع و تسجد🌹
السلام علیک حین تهلّل و تکبّر🌹
السلام علیک حین تحمد و تستغفر🌹 .
نثار حضرت بقیة الله الاعظم #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و ارواحنا لتراب مقدمه الفداء،
۱۰ گُل صلوات هدیه کنیم 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺✨در آخرین آدینہ زمستان پر برڪت ميڪنيم
🤍✨زندگیمان را با....
🌺✨سلام برگلهاي هستي
🤍✨سلام بر محمد"ص" علي"ع"
🌺✨فاطمه"س" حسن"ع" حسين"ع"
🤍✨پنج گل باغ نبي
🌺✨سلام بر سجاد"ع" باقر"ع"
🤍✨صادق"ع" گلهاي خوشبوي بقيع
🌺✨سلام بر رضا"ع"
🤍✨شمس الشموس،
🌺✨سلام بر ڪاظم"ع"
🤍✨تقي"ع" خورشيدهاي ڪاظمين،
🌺✨سلام بر نقي"ع" عسڪري"ع"
🤍✨خورشيد هاي سامرا
🌺✨و سلام بر مهدي"عج" قطب عالم امڪان،
🤍✨امام عصر و زمان، ڪہ سلام و درود خدا
🌺✨بر اين خاندان نور و رحمت باد.
🌺✨خدايا بہ حق اين 14 گل عترت
🤍✨ما را بہ زودے زود بہ روزهاے طلایے
🌺✨ظهور قائم آل محمد برسان
🤍✨آمیـــن یا رَبَّ الْعالَمین
🌸آغـاز می کنیـم
✨جمعه ای دگر از
🌸کتـاب زندگیمـان را
✨با ذکـر مقـدس
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🌸و مُهـر می زنیم
✨به نام پر برکت صاحب لحظه ها
🌸امــام زمــان(عجل الله فر جه)
🔸 *چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچهها غایب بودند؛ یا اکثراً به شهرها و شهرستانهای خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد بدون هیچ تاخیری سرکلاس آمد و شروع به درس دادن کرد*
...
*بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت:*
«*استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!»*
استاد هم دستی به سر خود کشید و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همینطور که آن را روی میز میگذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت. استادِ پنجاه ساله با آن کت قهوهای سوخته که به تن داشت، گفت:
حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطرهای را برایتان تعریف کنم:
🔸 من حدوداً ۲۱ یا ۲۲ ساله بودم، مشهد زندگی میکردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دستهای چروک خورده و آفتاب سوخته، دستهایی که هروقت آنها را میدیدم دلم میخواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچوقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم!
اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو میکردم و در آخر بر لبانم میگذاشتم.
استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله میکند:
نمیدانم شما شاگردان هم به این پی بردهاید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش میشدم از چادر کهنه سفیدی که گلهای قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس میکردم، چادر را جلوی دهان و بینیام میگرفتم و چند دقیقه با آن نفس میکشیدم ...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچوقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یکبار، آن هم نه به صورت مستقیم.
🔸 نزدیکیهای عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم. از پلهها بالا میآمدم که صدای خفیف هقهق گریه مردانهای را شنیدم، از هر پلهای که بالا میآمدم صدا را بلندتر میشنیدم ...
استاد حالا خودش هم گریه میکند ...
پدرم بود، مادر هم او را آرام میکرد، میگفت:
آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچهها کوچک شویم! فوقش به بچهها عیدی نمیدهیم!
اما پدر گفت: خانم! نوههای ما، در تهران بزرگ شدهاند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما ...
حالا دیگر ماجرا روشنتر از این بود که بخواهم دلیل گریههای پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، صد تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوههای پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوههای پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود، بوسیدم.
🔸 آن سال، همه خواهر و برادرام از تهران آمدند مشهد، با بچههای قد و نیم قد، که هر کدام بهراحتی، با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم میکردند.
پدر به هرکدام از بچهها و نوهها ده تومان عیدی داد؛ ده تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.
🔸 اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود، گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بستهای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنهی گوشه اتاقش درآورد و به من داد.
گفتم: این چیست؟
گفت: باز کنید؛ میفهمید.
باز کردم، نهصد تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت: از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچهها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند.
راستش نمی دانستم که این چه معنی میتواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم:
این باید هزار تومان باشد، نه نهصد تومان!
مدیر گفت: از کجا میدانی؟
کسی به شما چیزی گفته؟
گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام میگیرد و خبرش را به من میدهد.
روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت:
من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود، که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم!
گفتم: چه شرطی؟
گفت: بگو ببینم، از کجا این را میدانستی؟!
گفتم: آخه شنیدم که خدا ده برابر عمل نیک رو پاداش میده. رفتار ما با پدر و مادرمان سرمشق رفتار فرزندانمان خواهد بود.
شادی روح پدران و مادرانی که در کنارمان نیستند و با خاطراتشان زندگی میکنیم.
خاطرهای از استاد شفیعی کدکنی
🍂🥀🪴