همسفر
از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
بیا و پردهای در ساز من باش
رهایی را، پرِ پرواز من باش
ازین شب، تا به شهر صبح پوید،
چراغی در رهِ آواز من باش
هزارهی دوم آهوی کوهی، ص ۲۱۵.
#شب
#صبح
#چراغ
#شفیعیکدکنی
#کتابخانه_عمومی_امیرالمومنین_آستانه
https://eitaa.com/astanehalavipli
راه بیکرانه
از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
گفتا که: شاخ نرگس پژمرده را چرا
از روی میز خویش، نمیریزیاش به دور؟
گفتم: به روزهای جوانی و دلبریش
بودم اسیر جلوهی سیماش در حضور
آن قدر ناسپاس نیَم تا چو دیگران
ورزم درین معامله، نامردی و قصور
معشوق را به دورهی پیری برم ز یاد مویش اگر سپید شد و روش بیسرور
با هیچ کس، زمانه مدارا نمیکند
راهی است بیکرانه و ماییم در عبور
نامهای به آسمان، شش دفتر شعر، بارانی از درون، دکتر شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، ص ۲۸۲.
#نرگس
#شفیعیکدکنی
#کتابخانه_عمومی_امیرالمومنین_آستانه
برای رسیدن
از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
صدگونه گل از برای دیدن، دیدم
زان، چند گلی، سزای چیدن دیدم
بسیار رَه از برای رفتن، امّا
یک راه فقط، بهرِ رسیدن دیدم
نامهای به آسمان، شش دفتر شعر، بارانی از درون، شفیعی کدکنی، ص ۳۲۰.
#رسیدن
#شفیعیکدکنی
#کتابخانه_عمومی_امیرالمومنین_آستانه
مناجات
از دکتر شفیعی کدکنی
یا رب، به هر کرانهی این شهر بنگرم
گلدستهها برآمد و تارَک* به ابر سود*
معماریِ کُنِشت* و کلیسا و مسجدت،
با فقر اگر ستیزه ندارد، مرا چه سود؟
تارک: سر، اوج.
سود: سایید.
کُنِشت یا کِنِشت: عبادتگاه یهودیان، صومعه.
نامهای به آسمان، شش دفتر شعر، زیر این برگهای پوسیده، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۱۱۲.
#مناجات
#فقر
#شفیعیکدکنی
#کتابخانه_عمومی_امیرالمومنین_آستانه