#عرض_ارادت
پا به پای ماه و خورشید و تمام آسمان
زائری دلخسته بانو جان سلامت میکند
📸فاطمهعباسی
〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️
@astanehmehr
📖 #کلام_امیر
💠 دنیا ماندنی نیست
🔻و از وصیت های آن حضرت -علیهالسلام- است(به احتمالی به پسر بزرگوارشان امام حسن علیه السلام):
🔸اَحْىِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَ اَمِتْهُ بِالزَّهادَةِ، وَ قَوِّهِ بِالْيَقينِ، وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ...
🔹دلت را با موعظه زنده کن، و با بى رغبتى به دنیا بمیران، آن را با یقین قوى کن و با حکمت نورانی نما...
📔 نهجالبلاغه، بخشی از نامهی 31، ترجمهی استاد انصاریان
#امیرالمؤمنین_علیهالسّلام #امیرِ_کلام #به_دنیا_دل_نبندیم
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
┊ ┊ ┊ ┊
┊ ┊ ┊ 🌼
┊ ┊ 🌸
┊ 🌼
🌺
دخترای گل و گلابتون😍
میخوایم روز پنجشنبه با دوستامون دور هم جمع بشیم و در 🎉🎊🎉🎊🎉
«جشن بزرگ ولایتعهدی امام زمان (عج)»
شادی کنیم.🎉🎊🎉🎊🎉
و یکبار دیگه با نوای «سلام فرمانده✋» ارادتمون رو به امام زمانمون اعلام کنیم.
📌ویژه دختران ۱۲ تا ۱۷ سال
👈در محفل دختران بهشتی
زمان: پنج شنبه ۱۴ مهر، ساعت ۱۶:۰۰
مکان: حرم مطهر، صحن حضرت صاحب الزمان (عج)، روبروی کفشداری ۱۲، امور فرهنگی خواهران
🍃🌺🍃🍃🌸🌼🍃🍃🌺🍃
https://eitaa.com/joinchat/3969187913C5562147d4c
🍃🌺🍃🍃🌼🌸🍃🍃🌺🍃
#خاطرات_مامان_10
#دکتر_رضایی
🎨#معصومه_آیدین_ترکیه
یک هفته صبر کرده بودم تا به این روز برسیم. وارد مسجد شدیم. احسان بسم الله گفت.
وقتی این کلمات رو ازش می شنوم دلم خیلی براش میسوزه. حتما خیلی دلش بچه میخاد و امید داره که منو اینجا هم آورده تا درمان بشیم. این مسجد مکانی بود که یه دکتر مجرب هفته ای یک بار می اومد اونجا و بیمارها رو بدون پول و برای دل خودش درمان می کرد.
دکتر عجیبی که همه کاری بلد بود. همکار احسان اینجا رو بهش معرفی کرده بود و گفته بود هرکی از همه جا قطع امید می کنه میاد پیش دکتررضایی و خوشحال برمی گرده.
هیچ کار خدا بی حکمت نیست و شاید حواله شدیم که اینجا معجزه خدا برامون اتفاق بیفته.
اصلا شلوغ نبود دوتا مرد و یه بچه اینطرف نشسته بودن و چندتا خانم اون طرف.
یکی داشت می گفت پیش دکتر رضایی رفته و باباش رو برده درمان کرده. می گفت وقتی روز اول رفتند پیش دکتر رضایی ، پدرش رو با ویلچیر بردند و باباشون نمی تونسته بدون کمک دیگران از جاش بلند بشه. اما می گفت توی نوبت چهارم پدرم با پای خودش توی صف بلند خونه دکتر منتظر ویزیت بوده.
از اینکه پدرش درمان شده بود به دکتررضایی معتقد شده بود و می گفت الان اومده سنگ صفرا رو درمان کنه.
از اون خانم پرسیدم دکتر کارش خوبه ؟ چون احساس می کردم این هم یه فقط یه ماجرای جدیده؛
خیلی از دکتر تعریف کرد. آقای دکتر ، پزشک عمومی بود اما انگار کارش خیلی عالی بود و دستش شفا بود انگار طب سنتی هم کارمیکرد.
خلاصه نوبت ما شد. گفتند چون اولین ویزیت هستیم باید شرح حال پر کنیم. منشی دکتر کاغذی داد و به سوالات جواب دادیم. با تعجب و هیجان منتظر بودم. خجالت می کشیدم چون دکتر مرد بود. دکتر توی چشمام نور انداخت و نگاه کرد بهم گفت سینوزیت داشتی درمان شده ولی آلرژی داری کامل برطرف نشده.
خیلی به مدارکم نگاه کرد. سونوها و عکس های مختلف. من یه کاغذ هم از داروهایی که مصرف کرده بودم به دکتر دادم . نگاهی بهشون انداخت و گذاشت کنار. به ناخنم و رنگ کف دستم نگاه کرد. گفت خشکی بدنت خیلی زیاده خانم . سعی کن آب بیشتر بخوری. نخوری دوباره سنگ کلیه میاری. حتی می دونست که توی بچگی سنگ کلیه داشتم. جالب بود برام. حس کردم هرچی بگه درسته.
چندتا نفس کشید و بهم گفت از هیچ نظر مشکل برای بارداریم وجود نداره و سالمم.
خیلی خوشحال شدم انگار دنیا بروم می خندید. لبخندم کنار نمی رفت تا اینکه بعد از معاینه همسرم بهش گفت مشکلی ندارید و برای اطمینان و قاعدتا باید بچه دار بشیم. ما هردو خوشحال و مسرور گفتیم پس یعنی الان درمان شدیم؟ گفتند نه وقتی مشکلی وجود نداره میتونه مشکل از ژن باشه و اگر ژن باشه دکتررضایی نمی تونن براش کار خاصی انجام بدن.
لبخندامون خشک شد. جمله خانم دکتر افضلی و خانم دکتر شاهد و آقای دکتر اسداللهی رو یکجا تحویلمون دادند. گفتیم اتفاقا توی درمانهای دیگه هم گفتند که ممکنه مشکل ژنتیکی باشه. دکتررضایی با دست به بچه ای که بغل مردی بود اشاره کرد و گفت وقتی ژنتیکی باشه کار سخت میشه. می گفت اگه بچه ای بوجود بیاد شاید مثل اون بچه بشه و یا ناهنجاریهای دیگه.
اون بچه شاید 8سالش بود ولی بغل باباش بود چون نمی تونست راه بره و فلج حرکتی بود. با خانم منشی کمی صحبت کردند و بهمون گفتند اون بچه بهترین حالت از یک مشکل ژنتیکی هست و در زایمانهای با این مشکل معلوم نیست چه مشکلاتی بوجود بیاد. بما گفتند شاید بهترین اتفاق اینه که بچه دار نمیشیم چون اگرهم بشه و بچه تا آخر بمونه و بدنیا بیاد مشکلات حرکتی و مغزی و... داشته باشه. حتی برامون مثال زدند که بچه ای سالم هم بدنیا بیاریم ممکنه توی دوسالگیش یکهو نخواد راه بره.
خانم منشی گفت بچه توی شکم مادرش خودش تصمیم می گیره چه ژنی رو برداره اگه یک دفعه تصمیم گرفت یه دست نداشته باشه می تونی این ضایعه رو تحمل کنی؟!
نه به اون سالم بودنمون و نه به این جملات...
چیزی که از چهره درهم فرو رفته من و احسان مشخص بود یک تعجب عمیق و مات شدنمان بود. ما مات شده بودیم بدون اینکه کیش بشیم. چه اتفاق ناگهانی و تکان دهنده ای می تونست بزرگتر از این باشه. آب پاکی رو ریخته بودن توی دستای من و احسان.
یاد حنابندونمون افتادم...
✍#مطهره_پیوسته
🎈🍭🍼👶🏻🎈🍭🍼👶🏻🎈🍭🍼👶🏻
@astanehmehr
#تلنگرانه
حسرت برم به محتضری که آخرین نفس
روی تو دید و خنده زد و گفت یا حسین ( ع)
•┈┈••••✾•🦋•✾•••┈┈•