توتکرار نمیشوی63.mp3
72M
#قسمت_شصت_سوم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
توی قسمت قبل دیدیم که موقع عقد حتی برای دقایقی گرمای دست جاوید رو دوست داشت و نمیدونست چی شده که داره محبت جاوید رو قبول میکنه ولی بعد از مدتی از کارش خجالت کشید و دستشو از دستای جاوید کشید بیرون ولی حلقه ای که جاوید توی دست لیلیت کرد دوباره غافلگیرش کرد و دلش پراندوه شد احساساتش درهم و برهم شد...
...شهناز و بقیه همگی توی ماشین بودن و دست میزدن و میخندیدن و میرفتن تا بوق بوق کنان تمام شب رو توی شهر بچرخن اما قیافه لیلبت درهم بود
حتی اونموقع که توی رستوران جاوید گفت خانواده امو اذیت نکنید و همه خندیدن لیلیت بیشتر ناراحت شد! فقط در لحظه ای که تلوزیون سیاه و سفید رستوران داشت تصاویر جبهه رو نشون میداد تمام وجودش بیاد روزگار گدشته هوایی شده بود و... ولی واقعا نمیدونست حسش نسبت به جاوید چیه چرا وقتی جاوید رفت هندوانه شب یلدایی بگیره اینهمه نگرانش شده بود...
بیایید باهم بقیه ش رو بشنویم...
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c