توتکرارنمیشوی43_36.mp3
زمان:
حجم:
24.72M
#قسمت_چهل_و_سوم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴۲
یادتونه که هفته پیش شنیدیم لیلیت هرچی نذر میکرد فاید نداشت !دیگه انگشت نماشده بود. از نماز جعفرطیار و ختم قرآن گرفته تا خرید کفش برای نیازمندان !
دیگه طاقتش تموم شده بود ...
شب قدررو هم هرچه درتوان داشت ازخداخواست و....
شمسی بازم اومدسراغش و شروع کرد به گفتن و گفتن و گفتن
نویدی و شمسی درگوشش گفتن لیست آخر اسرااومده و اسم سید تو اون نبوده!
لیلیت ازحرفاش فهمید جاوید اومده وباحرص رفت به سمتش و شروع کردن باهم به بحث کردن....جاویداززخم های روی صورت لیلی تعجب کرده بود بااخم گفت هربار میام تویه بلایی سرخودت میاریا؟...جاوید پیغام داد اگه تادودقیقه ی دیگه بیرون نیاد که باش بره میاد وبغلش میکنه و میبره که همه دخترابهش خندیدن...
بعدش اون رفت تا حق جاوید و کف دستش بذاره و بهش بگه عاشق کیه تا اون برای همیشه بره که نفهمید چراهمه خوابیدن و... چندلحظه بعد افتاد و دیگه بلند نشد...
چی شد؟لیلیت آیا شهیدشد؟ اینجوری به عشقش رسید؟❤️
موافقین تا ادامه ماجرارو امشب بشنویم ؟
باهم بقیه ماجرارو بشنویم
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c