توتکرار نمیشوی49_56.mp3
21.05M
#قسمت_چهل_و_نهم
🎧 #رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ۴۸
توی قسمت قبل شنیدیم که
یه روز که جاوید ازش خواست که لیلیت اتقدر گریه نکنه و بااشکاش رنجش نده ، اون میخواست حقیقت رو بگه با مقدمه چینی گفت تو شایسته ازدواجی و هردختری دوست داره بات ازدواج کنه ولی ... ولی... یهو دربازشدو شهرام داخل شدو بادیدن اون دوتا کلی خندیدفکر کرد اون دوتا عاشفانه دارن حرف میزنن... اوضاع از قبلم بی ریخت ترشد حالادیگه انگار جاوید اوکی رو گرفته باشه بیشتر از قبل کنارش بود
...یه روزناگهانی تلفن زدو گفت بریم محضر؟ که بامن بیایی آلمان
...لیلیت بیشتر از قبل به فرار فکر میکرد و خیال میکرد جاوید که بره میره قرارگاه و سید مهدی رو هرجوری شده پیدا میکنه
....فردای اونروز ازخوشحالی فکرش رفت قبرستا ن تا بامادر خداحافظی کنه و برای همیشه بره
موافقین امشب باهم بقیهاین قصه ی عاشفانه رو بشنویم؟
❤️
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c