eitaa logo
آستان وصال ( اشعار آئینی؛ مقتل، آموزش مداحی)
2.7هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
9 ویدیو
46 فایل
👈 آدرس اینترنتی سایت جامع آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 👈 برای بهرمندی بهتر و بیشتر از قسمت های 18 گانه سایت اصلی آستان وصال و حجم بسیار بالای مطالب سایت؛ لطفا همزمان با این کانال به سایت اصلی آستان وصال هم مراجعه نمائید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیـگـر نـبـود فـرصـتِ راز و نـیـاز هـم حـتی شـکسـتـه بـود دلِ جـانماز هم درهم شـکسـت پـنجرۀ نـیمه‌بـاز هم تـا از شـمـا اجازه بـگـیـرم که باز هم با شـعـر بال و پـر بـزنم در هـوایـتان مـادر اجازه هـسـت بـمـیرم بـرایـتان؟ تا گـرگ‌هـای بـرّه‌نـمـا مـحترم شـدند مـردان مرد در صف پـیکار کم شدند بر دوری از مسیـر علی هم‌قـسم شدند چون بی‌اجازه وارد صحنِ حرم شدند دیوار و در حجاب شما شد که ناگهان یک رشته کوه با عظمت را کشان‌کشان از کـوچه‌های حادثـه بردند و بی‌قرار می‌سوخت از هجوم خزان، قامت بهار یک چشم سوی مسجد و یک چشم سوی یار افـتـاده بود از نفـس انگـار ذوالـفـقار داغت اگر که بر دل مولا نمی‌نـشست شاید که ذوالفقار هم از پا نمی‌نـشست بعد از تو شـهـر آیـنـه‌ها رو سیاه ماند یک عمر گریه‌های علی ماند و چاه ماند از بس بساط بی‌کسی‌اش رو به راه ماند نهج‌البلاغه مـاند و دعـا ماند و آه ماند دریـای ِدرد در دلِ نهج‌الـبـلاغه است داغِ تو شرح کامل نهـج‎الـبلاغه است احساس می‌کنم که دوباره محرم است با سیلِ اشک، فاصله‌ام با شما کم است حتی میان سفره به جای نمک، غم است آری عزایِ مادر گـل‌های عـالم است حبل‌المتین که رشته‌ای از چادر شماست فرهنگ نانوشـته‌ای از چادر شماست این رد پای کوچِ پرسـتـوست در بقیع شب‌گریه‌های لالۀ شب‌بوست در بقیع از هرچه بگذرم، سخنِ اوست در بقیع حالا چقدر حرف دوپهـلوست در بقیع پهلوی درد‌های تو، دنیا چه کوچک است با آن همه شکوه، تماشا، چه کوچک است 👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal https://www.astanevesal.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند روزی‌ست فقط ابر بهاری شب و روز ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز اشک نه، خون دل از چشم تو جاری شب و روز به تو حق می‌دهم این‌گونه بباری شب و روز- در نگاه پُر از احساسِ تو مهمان شده‌ام گریه در گریه به همراه تو باران شده‌ام گفتم از آتش و؛ در بین گلو بغض شکست بنـدبـنـد دلـم از مـاتـم و اندوه گـسـست زخم پهلوی تو داغی شد و بر سینه نشست باید آرام شـوم شکر خدا فـاطمه هست اشک مظلوم از این چشم روان است هنوز یاس از اشک شقایق نگران است هنوز بعد تو زخم زبان همدم و همراه من است شب سکوتی‌ست که با چشم ترم هم‌‌سخن است همۀ دردم از این مردم پیمان‌شکن است بی‌تو کارِ در و دیوارِ دلم سوختن است غـم دوری تو کم نیست خدایا چه کنم؟ گریه‌ام دست خودم نیست خدایا چه کنم؟ کاش باما نفس شهر چـنین سرد نبود کوچه درکوچه پُر از مردم نامرد نبود که اگر فصل بهـارِ من و تو زرد نبـود غـزل زنـدگـی‌ام قافـیه‌اش درد نبود چـشم‌ها را بگـشا رو به عـلی باز بخند آسـمـانی شده‌ای، لحـظـۀ پـرواز بخـند در سکوت شب و دور از همه چشمان جهان یک در سوخته شد باز و سپس گریه‌کنان مادری رفت به آنجا که از آن هیچ نشان مرد با بغض چنین گفت که در طول زمان- پی این تـربت گـم گـشــته کـسی می‌آیـد «مژده، ای دل که مسیحا نفسی می‌آید» ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹اللهم عجل لولیکالفرج🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهـان افـتاده از پا و عـلی از پا نیفـتاده شکسـته قـامت هفت آسمان، اما نیفتاده شکسته ساقۀ یاس کبود، اما بگو «اسما» نگـاه باغـبـان بر صورتـش آیا نیفتاده؟! علی آئینۀ خاک است و زهرا مادر آب است پس این آتش به جان حضرت دریا نیفتاده لگد، تهدید، سیلی، تازیانه، هیزم و آتش در این فهرستِ خونین، هیچ ظلمی جا نیفتاده چگونه آب را با آب می‌شویند؟! نه! جز اشک، از اوجِ آبـشـاران بر تن دریـا نـیـفـتـاده من از تفسیرهای سورۀ «زلزال» می‌ترسم بگیرد «فضه» ای‌کاش آسمان را، تا نیفتاده! همین که ماهِ کامل پشت در روی زمین افتاد نمی‌دانم چرا خـورشید ازآن بـالا نیفتاده چهل جنگاور وحشی‌تر از کفتار در آن سو در این سو بر زمین جز مادری تنها نیفتاده تفاوت دارد اینجا با زمینِ کـربلا، یعنی کسی اینجا نیفـتـاده؛ کـسی آنجا نیـفـتاده در این بیت از گریزی کربلایی ناگزیرم، آه که هرگـز اتـفـاقی مثل عـاشـورا نیفتاده نباید بی‌طهـارت از حدود کربلا رد شد مگر اکبر تنش بر کل این صحرا نیفتاده؟! عمو جان هست! پس لشکر هنوز از هم نپاشیده عـلـم از دست‌هـای خـسـتۀ سـقـا نیفـتاده بنازم چشم زیبابینِ زینب را که می‌فرمود: به عـالـم اتفـاقی این چـنین زیبا نیـفـتاده ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
هـیــزم آورده دشـمـن خــدایــا شعـله زد آتش از درب خـانـه نـالـه‌ای کـودکـانه بـلـنـد اسـت مـــادرم را مــزن تــا زیــانــه وامصیبت؛ وامصیبت (4 ) *** بند دوم **** ای فـلـک تا هـمـیـشـه بـنـالـی این چه ظلم و غم بی حساب است ظـالــمـی مـی‌زنــد تــازیــانـه دست خیبر گشا در طناب است وامصیبت؛ وامصیبت (4 ) *** بند سوم **** کوه صبر از مصیبت شکـسته فـاطـمـه پـشت در نـاله مـی‌زد ای مدیـنه چه کـردی که دیگر روز و شب فاطمه گریه می‌کرد وامصیبت؛ وامصیبت (4 ) *** بندچهار **** شب شد و چـشم مـاه و ستـاره شـاهــد چــشــم بــارانــی مـن بر مـزار غـریب تـو هـر شب بـشکـنـد بـغـض پـنـهـانـی من فاطمه جان؛ فاطمه جان (4) *** بند پنجم **** شب شد و تا سحر گریه می‌کرد یک جـوان بر مـزار جـوانـش یـاد روزی کـه در قـلـب آتـش نــالـه زد مــرغ هـم آشـیـانـش فاطمه جان؛ فاطمه جان (4) *** بند ششم **** مـیـل رفـتـن بـه خــانـه نـدارد کاش عـالـم هـمین شب بـمانـد چـاره ســاز غــم عـالـمـی در چــارۀ اشـک زیـنـب بــمــانـد فاطمه جان؛ فاطمه جان (4) شاعر: میثم مؤمنی نژاد ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور ) https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در كتاب سليم بن قيس هلالى آمده: هنگامى كه پيامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم رحلت كرد هنوز جنازه مقدس آن حضرت را به خاك نسپرده بودند كه مردم عهد و پيمان خود را شكستند و مرتد شدند و علم مخالفت را برافراشتند و با ابوبکر بیعت کردند. اما حضرت على عليه السّلام مشغول غسل و كفن و حنوط بدن مبارك پيغمبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم شد تا اينكه آن پیکر مقدّس را به خاك سپرد. سپس حضرت على عليه السّلام طبق وصيّت حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم مشغول جمع آورى قرآن مجيد شد. پس از مدتی عمر به ابو بكر گفت: اکثر مردم به غير از على عليه السّلام و اهل بيتش با تو بيعت كردند، به دنبال وى بفرست تا بيايد و بيعت كند. ابو بكر پسر عموى عمر را كه نامش قنفذ بود، خواست و به او فرمان داد: نزد على عليه السّلام برو، به وى بگو: خليفۀ پيغمبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم تو را خواسته! قنفذ چندين مرتبه اين مأموريت را انجام داد ولى حضرت اميرعليه السّلام نزد آنان نيامد عمر در حالى كه خشمناك بود برخواست و خالد بن وليد و قنفذ را خواست، به آنان دستور داد تا هيزم و آتش برداشتند و به سوى خانه حضرت روانه شدند. در آن هنگام فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها‌ پشت در نشسته بود و جسم آن بانو پس از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ناتوان شده بود؛ وقتی که عمر به در خانه على عليه السّلام رسيد دقّ الباب كرد و فرياد زد: اى پسر ابى طالب! در را باز كن! حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها‌ فرمود: .... ادامه روایت در فایل بعد 👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal
ادامه روایت حمله به خانه امیر المؤمنین از فایل قبل 👇👇👇 در آن هنگام فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها‌ پشت در نشسته بود و جسم آن بانو پس از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ناتوان شده بود؛ وقتی که عمر به در خانه على عليه السّلام رسيد دقّ الباب كرد و فرياد زد: اى پسر ابى طالب! در را باز كن! حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها‌ فرمود: يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَكَ لَا تَدَعُنَا وَ مَا نَحْنُ فِيهِ ما را با تو چه كار كه نمی‌گذارى به عزادارى خويشتن مشغول باشيم؟! عمر به حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها‌ گفت: افْتَحِي الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَا عَلَيْكُمْ در را باز كن! و الّا آتش به جان شما می‌زنيم! فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها‌ در جوابش فرمود: يَا عُمَرُ أَمَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي وَ تَهْجُمُ عَلَى دَارِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ آيا از خداى توانا نمی‌ترسى كه داخل خانۀ من می‌شوى و به خانه‌ام حمله می‌كنى؟! ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ ثُمَّ دَفَعَهُ عُمَرُ ولى عمر حـاضر نشد كه برگردد! آتـش خواست و در خـانه را آتش زد. وقتى در سوخت، او در را باز كرد! فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ سلام‌الله‌علیها‌ وَ صَاحَتْ در همين لحظه بود كه حضرت زهرا سلام الله علیها در مقابل وى قرار گرفت و فرياد زد: يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ، پدر جان! اى رسول خدا! فَرَفَعَ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ‏ عمر شمشير خود را همان طور كه در غلاف بود، بلند كرد و به پهلوى فاطمه سلام الله علیها زد، وقتى ناله آن بانوى مظلومه بلند شد با تازيانه به نحوى به ساق دست آن حضرت نواخت كه حضرت زهرا سلام الله علیها صيحه‏ اى زد و با ناله‌ای جانسوز پدر خود رسول خدا را طلبيد. فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السّلام فَأَخَذَ بَتَلَابِيبِ عُمَرَ ثُمَّ هَزَّهُ فَصَرَعَهُ وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ هنگامى كه حضرت اميرعليه السّلام با اين منظره مواجه شد از جاى برجست و كمربند او را گرفت و او را از جاى كند و بر زمين افكند آنگاه بينى و گردن وى را كوبيد و تصميم گرفت كه او را به قتل رساند! فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم وَ مَا أَوْصَاهُ بِهِ مِنَ الصَّبْرِ وَ الطَّاعَةِ فَقَالَ ولى دستور پيامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم را به ياد آورد كه به آن حضرت فرموده بود: بايد صبور و شكيبا باشى، لذا فرمود: وَ الَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لَا تَدْخُلُ بَيْتِي اى پسر صهاك! سوگند به حقّ آن خدايى كه حضرت محمّد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم را به مقام نبوّت گرامى داشت اگر نه چنين بود كه من به خاطر امر خداوند بايد صبر كنم تو می‌ديدى كه نمی‌‏توانستى داخل خانه من شوى! فَأَرْسَلَ عُمَرُ يَسْتَغِيثُ فَأَقْبَلَ النَّاسُ حَتَّى دَخَلُوا الدَّارَ فَكَاثَرُوهُ وَ أَلْقَوْا فِي عُنُقِهِ حَبْلًا فَحَالَتْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهُ فَاطِمَةُ عِنْدَ بَابِ الْبَيْتِ و عمر پيوسته استغاثه می‌كرد! در اين هنگام مردم به ميان خانه علىعليه السّلام ريختند و بر آن حضرت غلبه يافته و ريسمان به گردنش انداختند! فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها‌ نزديك در آمد كه حضرت امير عليه السّلام را از دست آنان رها كند، فَضَرَبَهَا قُنْفُذٌ الْمَلْعُونُ بِالسَّوْطِ فَمَاتَتْ حِينَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِي عَضُدِهَا كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ لَعَنَهُ اللَّهُ فَأَلْجَأَهَا إِلَى عِضَادَةِ بَيْتِهَا وَ دَفَعَهَا فَكَسَرَ ضِلْعَهَا مِنْ جَنْبِهَا فَأَلْقَتْ جَنِيناً مِنْ بَطْنِهَا فَلَمْ تَزَلْ صَاحِبَةَ فِرَاشٍ حَتَّى مَاتَتْ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهَا مِنْ ذَلِكَ شَهِيدَة ولى قنفذ آن بانوى مظلومه را هدف تازيانه قرار داد! و اثر آن تازيانه نظير يك بازوبند به بازوى آن حضرت بود تا زمانى كه رحلت فرمود. آنگاه آن بانو را به نحوى به در كوبيد كه دنده و پهلويش شكست و جنين خود را كه در رحم داشت سقط كرد! پس از آن زهرا سلام‌الله‌علیها‌ چنان در بستر بيمارى افتاد كه ديگر برنخاست و به شهادت رسيد. كتاب سليم بن قيس ص ۲۴۹؛ بحارالأنوار ج ۴۳ ص ۱۹۷ ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹