#سیدالشهدا_علیهالسلا_اربعین_برگشت_به_کربلا
#حضرت_زینب_سلاماللهُعَلَیها_ذکرمصائب
پائیـز بودن، بـرگهای زرد میخواهد
باران سرودن اشکهای سرد میخواهد
از درد گفتن سینهای پُر درد میخواهد
از زینبِ کـبری نوشتن مرد میخواهد
زینب فقط درد و فقط رنج و فقط غم نیست
بانویِ ما بانویِ اشک و آه و ماتم نیست
از جنسِ ایثار و شَرَف، مهدِ شجاعت بود
دریایِ صبر و استقامت، کوهِ غیرت بود
با دستهایِ بسته هم در اوجِ قدرت بود
خطبه به خطبه پند و اندرز و نصیحت بود
تاریخ را سرشار از شورِ شهامت کرد
با خطبههایش زینبِ کبری قـیامت کرد
گفتند این زن کیست؟ حیدروار میماند
در خطبهخوانی چون علی قهّار میماند
وقتی غضب دارد قـسـیم الـنّار میماند
مــانــنـد تــیـغِ حــیدرِ کـرّار مـیمـانـد
گفتند این زن نیست؛ قرآنِ کریم است او
ناموسِ«بسم الله رحمنِ الرّحیم» است او
پایان کارش نیست؛ اینجا تازه آغاز است
از مرگ باکی نیست وقتی بالِ پرواز است
یک شیر در زنجیر هم باشد سرافراز است
پروندۀ کرب وبلا امروز اگر باز است
از علم و آگاهی و بیداریِ زینبهاست
اسـلام مدیونِ فداکـاریِ زیـنبهـاست
زینب قـرارش رفت امّا باورش هرگز
دار و ندارش رفت امّا معجرش هرگز
یعنی نخواهد رفت معجر از سرش هرگز
آری برادر رفت امّا خـواهـرش هرگز
ساکت نخواهد ماند و غیرت یاد خواهد داد
کاخِ ستم را خطبهاش بر باد خواهد داد
حـالا به گـردِ شـمـعِ او پـروانـه میآیند
پـروانـههـا دارنـد مـظـلـومـانـه میآیـند
کوچِ پرسـتـوهاست سمتِ خانه میآیند
با گوهـری جا مانده در ویرانه میآیند
از شــام دارد واژه واژه نــور مـیآیـد
زنـگِ صـدایِ کـاروان از دور میآید