eitaa logo
حرم حضرت فاطمه معصومه س
124.5هزار دنبال‌کننده
25هزار عکس
9.5هزار ویدیو
98 فایل
کانال رسمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ارتباط با ادمین: @astanqom_admin 📱 سروش: splus.ir/astanqom 📲 روبیکا: rubika.ir/astanqom
مشاهده در ایتا
دانلود
برای اولین بار که رسول خدا ص وارد مدینه شدند، هر کدام از بزرگان مدینه می‌گفتند به خانه‌ی ما تشریف بیاورد. حضرت به شتر خود اشاره کردند و فرمودند: «راهش را باز کنید، او مأمور است.» همه منتظر بودند کجا خواهد نشست. افسار شتر را رها کردند تا این که روی زمینی که برای دو یتیم بود زانو زد.... این یعنی مسئولانِ نظام اسلامی باید ایتام و نیازمندان در اولویت برنامه هایشان باشند. (ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص 496) 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی آستان مقدس @astanqom
کلاغی گرسنه، با گردویی تنها امّا مقاوم همصحبت شده بود. گردو از مقاومت و سختیِ پوستش می‌گفت و این که کسی به راحتی نمی‌تواند پوستش را بشکند. کلاغ، گرسنگی‌اش را پنهان می‌کرد و سعی داشت درِ دوستی را با گردو باز کند. گفت: «گردو! می‌دانی پرواز چقدر لذت بخش است؟ وقتی در آسمانی دنیا دیدنی‌تر می‌شود، می‌خواهی پرواز کنی؟» گردو گفت: «چگونه؟» کلاغ پاسخ داد: «تو را با نوکم برمی‌دارم و پرواز می‌کنم. اینگونه تو هم پرواز کرده‌ای.» گردو قبول کرد. گردو را به نوک گرفت و به سمت کوهستان پرواز کرد. روی صخره‌ای سخت که رسید او را بالا برد، خیلی بالا. گردو داشت از این همه پرواز در اوج لذت می‌برد که کلاغ ناگهان او را از نوکش رها کرد. گردو روی صخره افتاد و شکست. غذای لذیذِ کلاغ مهیا شده بود. اگر دشمنت با تو گرم می‌گیرد و دست دوستی می‌دهد، اگر با تعریف و تمجیدهایش، تو را بالا می‌برد خوشحال نباش! او تو را بالا می‌برد تا در موقعیت مناسب رهایت کند! اعتماد نکن! 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی آستان مقدس @astanqom
زمانی دور، جوانی که به فسق و فجور مشهور بود برای ارتکاب گناهی دنبال جای خلوتی می‌گشت. به بیابان رفت و خرابه‌ای یافت. وارد که شد عابدی را دید که گوشه‌ای خلوت گزیده به عبادت مشغول است. پاهایش سست شد، همان جا ایستاد و در دلش گفت: «خدایا! او از خلوت استفاده می‌کند تا تو را عبادت کند، من از خلوت بهره می‌برم تا با شیطان هم آغوش شوم، خدایا توبه می‌کنم. از من بگذر!» عابد هم که چشمش به جوان افتاده بود در دلش می‌گفت: «این همان جوانی است که به بدکاری معروف است. من آمده‌ام به خلوت، خدا را عبادت کنم، او حتماً آمده جایی برای گناه دست و پا کند. خدایا من را با او محشور نکن!» در همین هنگام زلزله‌ای آمد و سقف سستِ خرابه فرو ریخت و هر دو در دَم جان دادند. مَلَکی آمد و گفت: «دعای هر دوی شما مستجاب شد.» رو به جوان کرد و گفت: «تو دعایت مستجاب شد و بخشیده شدی.خدا به خاطر گمانِ خوب تو به بنده‌اش از تو راضی شد و به خاطر پشیمانیِ خالصانه‌ات از گناهانت گذشت.» رو کرد به عابد و گفت: «دعای تو نیز مستجاب شد، تو با آن جوان محشور نمی‌شوی، چون توبه‌اش قبول شد و بهشتی شد، و تو به خاطر گمانِ بد و غرورت جهنمی!» 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی آستان مقدس @astanqom
آتشی سهمگین به جنگل افتاده بود و حیوانات در حال فرار بودند. در بین حیوانات و حشرات لاک‌پشت و عقرب نیز بودند. این همراهی باعث دوستی‌ بین لاک‌پشت و عقرب شد. به مسیر ادامه دادند تا این به رودخانه‌ای رسیدند. وقتی چشم عقرب به رودخانه افتاد، در جای خود ایستاد و به لاک‌پشت گفت: «می‌بینی چقدر بدشانس هستم! الان نه راه پیش دارم و نه راه پس. اگر جلو بیایم، غرق می‌شوم، اگر برگردم از تو جدا می‌شوم.» لاک‌پشت گفت: «ناراحت نباش، ما با هم دوست هستیم، من می‌توانم به آسانی از رودخانه رد شوم، تو می‌توانی بر پشت من سوار شوی و با هم از رودخانه عبور کنیم.» عقرب بر پشت لاک‌پشت سوار شد و لاک‌پشت شناکنان حرکت کرد. بعد از چند لحظه لاک‌پشت احساس کرد که چیزی دارد پشتش را خراش می‌دهد. از عقرب پرسید: «آن بالا چکار می‌کنی؟ این سر و صداها از چیست؟» عقرب پاسخ داد : «چیز مهمی نیست. سعی می‌کنم جای مناسبی پیدا کنم تا بتوانم تو را نیش بزنم!» لاک‌پشت که متعجب شده بود، با ناراحتی گفت : «ای بی‌انصاف! من زندگی‌ام را برای نجات تو به خطر انداخته‌ام و تو را بر پشتم سوار کردم تا جانت را نجات دهم، آن وقت، تو می خواهی مرا نیش بزنی؟ دلیل این همه خیانت و بدخواهی‌ات چیست؟» عقرب گفت: «اشتباه از خودت بود. مگر تو آتش ندیده‌ای؟! طبیعتِ آتش سوزاندن است، آتش همه چیز را حتی نزدیک‌ترین دوستانش را می‌سوزاند. طبیعت من هم نیش زدن است، و گرنه با تو دوست هستم، چه کنم که طبیعت، با "دوست شدن" عوض نمی‌شود!»... برگرفته از کلیله و دمنه 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی آستان مقدس @astanqom
| سیب‌زمینی‌های بدبو معلم یک کودکستان به بچه‌های کلاس گفت که می‌خواهد با آن‌ها بازی کند. او به آن‌ها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدم‌هایی که از آن‌ها بدشان می‌آید، سیب‌زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه‌ها با کیسه‌های پلاستیکی به کودکستان آمدند. در کیسه بعضی‌ها ۲ بعضی‌ها ۳، و بعضی‌ها ۵ سیب زمینی بود. معلم به بچه‌ها گفت تا یک هفته هر کجا که می‌روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند. روز‌ها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه‌ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب‌زمینی‌های گندیده. به علاوه، آن‌هایی که سیب‌زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه‌ها راحت شدند. معلم از بچه‌ها پرسید:«از اینکه یک هفته سیب زمینی‌ها را با خود حمل می‌کردید چه احساسی داشتید؟» بچه‌ها از اینکه مجبور بودند، سیب‌زمینی‌های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند. آن‌گاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی، این چنین توضیح داد:«کینه آدم‌هایی که در دل دارید و همه جا با خود می‌برید نیز چنین حالتی دارد. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود می‌برید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی‌ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید، پس چطور می‌خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟» 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی آستان مقدس @astanqom
گرگی هر روز کنار رودخانه می‌آمد تا آبی بنوشد و تشنگی‌اش را رفع کند. اما وقتی لبه‌ی رودخانه می‌رسید، گرگ دیگری را در آب می‌دید، می‌ترسید و عقب می‌کشید. بالاخره روزی تصمیم خودش را گرفت. باید با این مشکل روبه‌رو می‌شد. کنار رودخانه رفت، به گرگی که می‌دید حمله‌ور شد و خودش را در آب انداخت. در همین لحظه تصویر خودش که در آب می‌افتاد و پنداشت گرگی دیگر است محو شد. دشمن، وجود دارد. اما تصویر واقعی‌اش به اندازه‌ی تصویری که از خودش برای ما می‌سازد ترسناک نیست. تصویری که ما در ذهن داریم یک تصویر خیالی است که او با استفاده از ترسِ ما در ذهنمان می‌سازد. وقتی با عزم و اراده با او روبه‌رو شویم، آن تصویر خیالی محو می‌شود. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی آستان مقدس @astanqom
هدایت شده از مسجد مقدس جمکران
| همدلی برای خدمت ◽️مجموعه‌ تبلیغات «همدلی برای ظهور» در قالب که به عنوان نیز قابل استفاده است. ◽️با همدلی شهر را برای آمدنش آذین بسته‌ایم. ⬇️دریافت نسخه‌ی با کیفیت |۱۲مگابایت ⬇️دریافت (story) | | 💠💠💠 ✅ کانال رسمی مسجد مقدس جمکران: @jamkaran_ir