eitaa logo
عتبات شناسی
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
36 فایل
برای تبادل و انتقادات و پیشنهادات و ارتباط به آیدی زیر پیام دهید @Almizan313
مشاهده در ایتا
دانلود
به قول و قرارش خیلی متعهد بود. با هم عهد بسته بودیم که چهل روز یک کاری را انجام بدهیم، اگر هم کسی حواسش نبود و انجام نمی‌داد، باید یک مبلغی را برای جریمه می‌گذاشت کنار. روزهای اول داغ بودیم، انجام می‌دادیم و اگر یادمان می‌رفت هم جریمه پرداخت می‌کردیم. کمی که جلوتر رفت، سهل‌انگارتر شدیم. آرمان اما، تا آخر چله پیگیر بود و سعی می‌کرد به عهدش وفادار بماند. اگر هم یادش می‌رفت، جریمه‌اش را همان روز پرداخت می‌کرد به ستاد بازسازی عتبات عالیات؛ برای ساخت صحن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها درحرم امام حسین علیه‌السلام. هنوز پیام‌های پیگیری‌اش را دارم... به‌روایت‌دوست‌شهید📝 شهید آرمان علی وردی🌹 . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت  
سال آخر خیلی دغدغه داشت چند ماه قبل شهادتش دائم زنگ می‌زد و پیام می‌داد که بیا صحبت کنیم. بین صحبت‌هایمان مدام می‌گفت: «بعضی حرف‌ها اذیتم می‌کنه اینکه بعضی‌ها هروقت من یا خانواده‌ام رو می‌بینن، میگن: چرا پسرتون رو فرستادید ؟! آینده‌ش خراب شد... فلانی تو فامیل یا دوستای هم سن و سالش پزشکی و مهندسی و... می‌خونن، آرمان چی؟!» با او صحبت کردم و دلداری دادم؛ گفتم: «اکثر رو بهشون از این حرف‌ها می‌زنن؛ که اساس درستی نداره؛ فقط زخم‌زبانه اما با وجود همه این سختی‌ها باید پای اسلام و انقلاب ایستاد.» چند روز بعد زنگ زد و گفت: «فکرهامو کردم... هیچ مسیری بهتر از طلبگی امام زمان(عج) نیست؛ هرکس هم هرچی می‌خواد بگه؛ حالا که این توفیق رو بهم دادن، منم کم نمی‌ذارم...» واقعا هم کم نگذاشت... شهید آرمان علی وردی🌹 گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام‌الله علیها، قطعه ۵۰، ردیف ۱۱۷، شماره ۱۵ . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت  
حدود یک ماه قبل از شهادتش بود؛ آرمان با ماشین آمده بود حوزه، آخر هفته بود و همه به خانه‌هایشان می‌رفتند. آرمان هم موقع رفتن به من گفت: «من اول میرم شهدا و بعد میرم خونه‌، اگه می‌خوای بیا با هم بریم.» باهم راهی شدیم... به زیارت چند شهید رفتیم و برای زیارت آخر کنار مزار شهید مدافع حرم رسیدیم؛ قطعه پنجاه. بالای سر مزارش ایستادیم، آرمان خسته شده بود نگاهی به اطراف انداخت و وقتی دید کسی نیست، بالای سر شهید زبرجدی دراز کشید (درست محل دفن بعد شهادتش) و با لبخند گفت: «حاجی چی میشه ما شهید بشیم و ما را بیاورند اینجا...» الحمدلله که آرمان به آرزویش رسید و الان هم کنار این همین شهید عزیز دفن شده. شهید آرمان علی وردی🌹 گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام‌الله علیها، قطعه ۵۰، ردیف ۱۱۷، شماره ۱۵ . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت  
🔸️هروقت عید یا یکی از ائمه می‌شد، حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی می‌گرفت و می‌اومد خونه. اعتقاد داشت همون‌طور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم، 🔸️تو و ولادت‌ها هم باید خوشحالی‌مون رو نشون بدیم. ◽به روایت مـادر شهیـد آرمان علی وردی شهید آرمان علی وردی🌹 . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت  
بهـش‌گـفتیـم‌: آرمـان‌نـرو‌گـوش‌نمی‌کـرد بـه‌شـوخـی‌گفتیم‌مـیری‌شهـید میشـی بـاخنـده‌گـفـت‌ایـن‌ؤصلـه‌هـابـه‌مـانمی‌چـسبـه‌... ولی قشنگ بهش چسبید شهید آرمان علی وردی🌹 . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت  
🌹خاطره ای نقل قول از پـدر بزرگوار شهیـد : درختان کنار خانه‌مان مدتی بود که خشک شده بود. کسی بهشان آب نمی‌داد. یک روز به آرمان گفتم : پسرم بیا برو این‌ها رو آب بده. آرمان لباس کهنه ای پوشید و رفت توی کوچه و چند ساعتی مشغول رسیدگی به درختان شد. بعضی همسایه ها که آرمان را نمی‌شناختند، فکر کردند کارگر است و آمده به درختان آب بدهد ؛ اما آرمان اصلا به رویشان نیاورد. بعدها که فهمیدند او پسر من است، خیلی تشکر کردند. بعد از آن هم اهالی محل جمع شدند، وسایل رسیدگی به درختان را تهیه کردند و همه باهم مدتی درختان را آب می‌دادند. شهید آرمان علی وردی🌹 . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت