اَللَّـهُمَّ اِنّي اَجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ اِلَيْكَ مُشْرَعَةً وَمَناهِلَ الرَّجآءِ اِلَيْكَ مُتْرَعَةً، وَالاِْسْتِعانَةَ بِفَضْلِكَ لِمَنْ اَمَّلَكَ مُباحَةً، وَاَبْوابَ الدُّعآءِ اِلَيْكَ لِلصّارِخينَ مَفْتوُحَةً، وَاَعْلَمُ اَنَّكَ لِلرّاجي بِمَوْضِعِ اِجابَة، وَ لِلْمَلْهوُفينَ بِمَرْصَدِ اِغاثَة، وَاَنَّ فِي اللَّهْفِ اِلي جوُدِكَ وَالرِّضا بِقَضآئِكَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْباخِلينَ، وَمَنْدوُحَةً عَمّا في اَيْدِي الْمُسْتَاْثِرينَ، وَاَنَّ الرّاحِلَ اِلَيْكَ قَريبُ الْمَسافَةِ، وَاَنَّكَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ، اِلاّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الاَْعمالُ دوُنَكَ، وَقَدْ قَصَدْتُ اِلَيْكَ بِطَلِبَتي، وَتَوَجَّهْتُ اِلَيْكَ بِحاجَتي، وَجَعَلْتُ بِكَ اسْتِغاثَتي، وَبِدُعآئِكَ تَوَسُّلي مِنْ غَيْرِ اسْتِحْقاق لاِسْتِماعِكَ مِنّي، وَلاَ اسْتيجاب لِعَفْوِكَ عَنّي، بَلْ لِثِقَتي بِكَرَمِكَ، وَسُكوُني اِلي صِدْقِ وَعْدِكَ، وَلَجَائ اِليَ الاْيمانِ بِتَوْحيدِكَ، وَيَقيني بِمَعْرِفَتِكَ مِنّي اَنْ لا رَبَّ ]لي[ غَيْرُكَ، وَلا اِلـهَ اِلاّ اَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ
قصه من و خدا💕
بخش سوم
خداوندا !
خواسته ها همه در درگاه تو به مقصد می رسند و راه رسیدن به این مقصد همیشه باز است.برکه ی امید در پیشگاه تو پیوسته پرآب است و ناامیدی در پیشگاه تو واژه ای بی معنا.
کاش یکی ازاین انسان های ناامید به من میگفت که چگونه با وجود تو میتوان ناامیدی را معنا کرد؟
کسی که دست نیازش را به سوی فضل تو دراز میکند و ریسمان امیدش را به پنجره خانه تو گره میزند،در مقابل خویش مانعی نمی بیند.
گوش شنوا نیست
تا فریادهایی را که مقصدشان آسمان است بشنویم و چشم بینا هم نمی خواهیم
تا درهایی را که برای صاحبان این فریادها باز کرده ای ببینیم،به قدری که این فریادها بلند است و این درها باز.
مهربان خدا !
به هرکه به تو امید بسته باید گفت خیالی آسوده داشته باش که ناامیدی در این درگاه معنای کفر میدهد و به هرکه اندوه،مهمان ناخوانده ی وجودش گشته باید گفت تا فریادرسی همچون تو سلطان عالم است،اندوه به اندازه کوه هم که باشد با پیش کش آهی از جنس نیاز به پیشگاه تو به کاهی بدل میشود.
دست در مقابل مردمی دراز کردم که بخل،همنشینشان بود و دنیا قرینشان.
اما وقتی به سوی تو آمدم و تنها چشم طمع به تو دوختم با خود عهد کردم که پس از این دیگر گوشه ی چشمی به آنچه در دست مردم است نیندازم و تمام سرمایه ی نیازم را در آستان تو خرج کنم.
به هرکس که بار سفر به سوی تو بسته می گویم:"از خود تا خدا راهی نیست.مقصدی که تو به امید وصالش باربسته ای در همین حوالی است"
تو با ما فاصله نداری.کارهای زشت ما حجاب میان ما و تو شده.
دیدن تو یک شرط دارد و آن هم دریدن حجاب گناه است.
من نقطه مقصد خویش را معین کرده ام:خدا،فقط خدا.
فریاد میکشم و فریادرس میخواهم ،اما می خواهم که تو تنها فریادرسم باشی.
به دنبال وسیله ای میگشتم تا راه آمدن به سوی تو را نزدیک کند که جز دعا نیافتم.
می دانم به قدری بی مقدارم که شایسته آن نیستم که صدایم دا بشنوی اما می دانم که میشنوی.
دستم را رو به آسمان بلند کرده ام و بخشش تو را انتظار میکشم.من خود را سزاوار قطره ای از باران عفوت نمی بینم.اما می شناسمت.غرق دریای کرمت بوده وهستم.تو خودت وعده بخشش دادی ومیدانم که در وعده تو تخلف راه ندارد.
می دانی که می دانم جز تو خدایی ندارم و اگر تو مرا از در لطفت برانی،پناهی ندارم.
هیچ خدایی جز تو نیست ای مهربان.
چقدر خوب است که شریکی نداری!
آخر من فقط یک خدا را میتوانم دوست داشته باشم آن هم تویی.💝
#ابوحمزه _ثمالی
@atash_bandegi☔️
فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي حِلْمِكَ بَعْدَ عِلْمِكَ، وَعَلي عَفْوِكَ بَعْدَ قُدْرَتِكَ، وَيَحْمِلُني وَيُجَرِّئُني عَلي مَعْصِيَتِكَ حِلْمُكَ عَنّي، وَيَدْعوُني اِلي قِلَّةِ الْحَيآءِ سَِتْرُكَ عَلَيَّ، وَيُسْرِعُني اِلَي التَّوَثُّبِ عَلي مَحارِمِكَ مَعْرِفَتي بِسَعَةِ رَحْمَتِكَ، وَعَظيمِ عَفْوِكَ، يا حَليمُ يا كَريمُ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ يا غافِرَ الذَّنْبِ، يا قابِلَ التَّوْبِ، يا عَظيمَ الْمَنِّ، يا قَديمَ الاِْحسانِ، اَيْنَ سَِتْرُكَ الْجَميلُ اَيْنَ عَفْوُكَ الْجَليلُ، اَيْنَ فَرَجُكَ الْقَريبُ، اَيْنَ غِياثُكَ السَّريعُ، اَيْنَ رَحْمَتُكَ الْواسِعَةُ، اَيْنَ عَطاياكَ الْفاضِلَةُ، اَيْنَ مَواهِبُكَ الْهَنيئَةُ، اَيْنَ صَنائِعُكَ السَّنِيَّةُ، اَيْنَ فَضْلُكَ الْعَظيمُ، اَيْنَ مَنُّكَ الْجَسيمُ، اَيْنَ اِحْسانُكَ الْقَديمُ، اَيْنَ كَرَمُكَ يا كَريمُ بِهِ وَ بِمُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد فَاسْتَنْقِذْني وَبِرَحْمَتِكَ فَخَلِّصْني
قصه من و خدا💕
بخش هشتم
من باید تنها تو را ستایش کنم و سپاس گویم،حلمی که از سر جهل باشد هنر نیست.
ما از باطن یکدیگر خبر نداریم که یکدیگر را تحمل می کنیم،البته اگر تحمل کنیم؛اما تو با اینکه از تمام وجودم با خبری و بر تک تک گناهانم آگاهی،باز هم بردباری می کنی و این بنده عاصی را تحمل می کنی.
گذشت هایی که از سر ضعف باشد،ستودنی نیست.چون نمی توانم انتقام بگیرم گذشت می کنم؛اما تو
تو با اینکه تمام عالم در مشت قدرتت قرار دارد و اراده ات جهانی را زیر و رو می کند،از گناه ما می گذری.
خدای من !
جراتی که من در مقابل تو دارم در برابر مخلوقات تو ندارم؛آخر آنها با کوچک ترین اشتباه نفس کشیدن را هم برایم حرام می کنند.
حلم تو را که می بینم،جراتم برای گناه جان می گیرد .
گناهانی را که در مقابل چشمان تو انجام می دهم در مقابل بی مقدار ترین مردم انجام نمی دهم
اما از بس گناه کردم و پوشاندی گویا شرم و خجالت از زندگی ام بیرون رفته است.
میبینی وقتی طعمه ی گناه را میبینم چگونه با طمع به سویش حمله میبرم؟
مثل گرسنه ای در آستانه ی مرگ،لقمه ای غذا می یابد.
به قدری گناه کرده کرده ام و در وسعت رحمتت گناهانم را گم کردی و سایه ی باعظمت بخششت را روی سرم گستراندی که اینگونه به سوی گناه می شتابم.
نه اینکه بخواهم تقصیر گناهم را به گردن تو بیندازم؛نه.
چه کنم؟کوچکم و بخشش را دلیل تکرار گناه می دانم نه فرصتی برای اصلاح.
ای کسی که عصیانت می کنم و حلم می ورزی!
ای کسی که در مقابل پستی های من کرم می کنی!
ای کسی که زنده بوده ای و هستی و خواهی بود!
ای کسی که هستی همه وابسته به توست!
ای بخشنده ی گناهان!
ای کسی که نعمت می دهی،نعمت های عظیم!
احسان تو کار امروزت نیست.
نیکی از ذات تو جدا نیست.
من وامانده که شرح حالم را می دانی،مانده ام با دنیایی از یاس و ترس.
می شود به من بگویی پرده پوشی زیبایت کجاست؟
هنوز هم هست؟
آن بخشش های بزرگت کجاست؟
میتوانم هنوز هم به آن دل خوش کنم؟
گشایش هایی که همیشه در حوالی من پرسه می زد کجاست؟همان ها که تا گره به کارم می افتاد،حاضر بود و گره از کارم می گشود؟
گره به کارم افتاده؛نه یکی،نه دوتا،کلاف پیچیده شده،
فریادرسی هایت کجاست؟
همان ها که در اوج تنهایی و بیچارگی بلافاصله به دادم می رسید و نجاتم می داد؟
فریادم به جایی نمی رسد و می خواهم تو فریادرسم باشی.
دریای بی منتهای رحمتت کجاست؟
همان که همه گنهکاران را در خود جا می داد،هنوز هم هست؟تا که وقتی به بیابان سوزان گناهانم می نگرم ناامید نشوم؟
عطاهای معروفت کجاست؟
موهبت هایی که به دل گرفته ام می نشست وبه جان خسته ام گوارا می آمد،کجاست؟
کریم؛کرمت کو؟
بگو که هنوز هم می توانم به اینها دل ببندم تا دلم آرام بگیرد.
خدایا!
گرفتارم ،در دام گناه و وسوسه های نفسم.
تو را به محمد و آل محمد که محبوبترین بندگان تواند،قسم می دهم مرا نجات ده و از این دامها خلاصم کن.🤲
#ابوحمزه _ثمالی
@atash_bandegi☔️
فَحَقِّقْ رَجآئَنا مَوْلانا، فَقَدْ عَلِمْنا ما نَسْتَوْجِبُ بِاَعْمالِنا، وَلكِنْ عِلْمُكَ فينا وَعِلْمُنا بِاَنَّكَ لا تَصْرِفُنا عَنْكَ، وَاِنْ كُنّا غَيْرَ مُسْتَوْجِبينَ لِرَحْمَتِكَ، فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجوُدَ عَلَيْنا، وَعَلَي الْمُذْنِبينَ بِفَضْلِ سَعَتِكَ، فَامْنُنْ عَلَيْنا بِما اَنْتَ اَهْلُهُ، وَجُدْ عَلَيْنا فَاِنّا مُحْتاجوُنَ اِلي نَيْلِكَ، يا غَفّارُ بِنوُرِكَ اهْتَدَيْنا، وَبِفَضْلِكَ اسْتَغْنَيْنا وَبِنِعْمَتِكَ اَصْبَحْنا وَاَمْسَيْنا، ذُنوُبُنا بَيْنَ يَدَيْكَ، نَسْتَغْفِرُكَ الّلهُمَّ مِنْها وَنَتوُبُ اِلَيْكَ، تَتَحَبَّبُ اِلَيْنا بِالنِّعَمِ وَنُعارِضُكَ بِالذُّنوُبِ، خَيْرُكَ اِلَيْنا نازِلٌ، وَشَّرُنا اِلَيْكَ صاعِدٌ، وَلَمْ يَزَلْ وَلا يَزالُ مَلَكٌ كَريمٌ، يَاْتيكَ عَنّا بِعَمَل قَبيح، فَلا يَمْنَعُكَ ذلِكَ مِنْ اَنْ تَحوُطَنا بِنِعَمِكَ، وَتَتَفَضَّلَ عَلَيْنا بِآلائِكَ، فَسُبْحانَكَ ما اَحْلَمَكَ وَاَعْظَمَكَ وَاَكْرَمَكَ مُبْدِئاً وَمُعيداً، تَقَدَّسَتْ اَسْمآئُكَ، وَجَلَّ ثَناؤُكَ، وَكَرُمَ صَنائِعُكَ وَفِعالُكَ، اَنْتَ اِلهي اَوْسَعُ فَضْلاً، وَاَعْظَمُ حِلْماً مِنْ اَنْ تُقايِسَني بِفِعْلي وَخَطيـئَتي، فَالْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ، سَيِّدي سَيِّدي سَيِّدي،
قصه من و خدا💕
بخش یازدهم
ما میدانیم چه کرده ایم و می دانیم اگر بخواهی به اندازه اعمالمان عقابمان کنی،شایسته هر عذابی هستیم؛اما تو میدانی چقدر ضعیفیم و حقیریم و جاهل.
تو که میدانی ما از سر دشمنی با تو گناه نکرده ایم.تو که میدانی دنیا فریبمان داد و ماهم فریبش را خوردیم و گناه کردیم.
میدانیم که تو از ما رو برنمی گردانی و ما را از درگاه لطف خویش ناامید برنمی گردانی.
البته تو هرچه به ما نیکی کنی،بدان که می دانیم شایسته ی قطره ای از دریای رحمت تو نیستیم.
تو، اهل جود و بخششی بر ما و همه گنهکاران،نه ما شایسته ی رحمت و مغفرت تو.
پس بیا و منت بر سر ما بگذار و با ما آنگونه رفتار کن که تو شایسته ی آنی.
ای کسی که می بخشی و زیاد هم می بخشی!
تو با نور خویش راه را از بیراه نشانمان دادی.
به قدری سایه فضلت را روی سرمان گستراندی که دست نیاز سوی کسی دراز نکنیم.
صبح و شام ما با نعمت های تو به سر می شود.هرلحظه غرق نعمت توایم؛اما در مقابل این همه خوبی،آنچه ما نزد تو داریم نامه ای پر از گناه است که از تو می خواهیم باران رحمت خویش را بر سر گناهان ما بباری که ما توبه کرده ایم و راه کج شده مان را به سوی تو راست نموده ایم.
خدایا !
تو با دانه های محبتی که به سوی مرغ دلمان پاشیدی،بساط دوستی با ما پهن کردی؛اما ما دانه های محبت تو را به سنگ های گناه فروختیم و با طوفان هوای نفسمان،دانه های محبتت را پس فرستادیم.
هر روز از آسمان لطف تو بر سر ما باران خیر می بارد؛اما از آتشفشان وجود ما به آسمان رحمت تو شر فوران میکند.
توهمیشه پادشاه کریمی بوده ای
که هر دم از سوی ما به سوی تو اعمال زشت مان می آید
اما رفتارهای زشت ما موجب نمی شود
که تو حصار نعمت خویش را از دور وجودمان برداری
و مارا از تفضلات خویش محروم کنی.
چه پاک و منزهی!
چه قدر حلیمی!
اندازل ی حلم تو در تصور ما نمی گنجد.
چه قدر عظمت داری!عظمتت در ظرف درک ما جا نمی گیرد.
چه قدر کریمی! کرمت مانند ندارد.
تو همیشه حلیم و عظیم و کریم بوده ای.
نام های تو مقدس است، مقدس ترین نام ها.
ستایش تو بزرگ است
بزرگ تر از آن که ما از عهده ی آن برآییم.
همه ی کارهای تو کرم را معنا می کند.
می دانم که گناهانم زیاد است و بزرگ
اما فضل تو وسیع تر از آن است
که بخواهم آن را با گناهانم قیاس کنم.
می دانم کارهای زشتی مرتکب شده ام،شرم آور
اما بردباری تو بیش از آن است
که بخواهم با کارهای زشتم مقایسه کنم.
آقای من!
آقای من!
آقای من!
مراببخش..مراببخش..مراببخش..
.#ابوحمزه
❣❣❣❣❣❣❣❣❣
@atash_bandegi