eitaa logo
عطش بندگی
165 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
خانم نحوی: مبلغ و مربی نهج البلاغه با ما همراه باشید با👇 ✔تفسیر قرآن،نهج البلاغه و روایاتی از معصومین ✔اخلاق،سبک زندگی اسلامی، مهدویت و مبحث جمعیت و فرزندآوری ارتباط با ادمین👇 @Nahvi52
مشاهده در ایتا
دانلود
وَاعْفُ عَنْ تَوْبيخي بِكَرَمِ وَجْهِكَ، فَلَوِ اطَّلَعَ الْيَوْمَ عَلي ذَنْبي غَيْرُكَ ما فَعَلْتُهُ، وَلَوْ خِفْتُ تَعْجيلَ الْعُقوُبَةِ لاَ اجْتَنَبْتُهُ، لا لاَِنَّكَ اَهْوَنُ النّاظِرينَ، وَاَخَفُّ الْمُطَّلِعينَ،]عَلَيَّ [بَلْ لاَِنَّكَ يارَبِّ خَيْرُ السّاتِرينَ، وَ اَحْكَمُ الْحاكِمينَ وَ اَكْرَمُ الاَْكْرَمينَ، سَتّارُ الْعُيوُبِ، غَفّارُ الذُّنوُبِ، عَلاّمُ الْغُيوُبِ، تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِكَرَمِكَ، وَتُؤَخِّرُ الْعُقوُبَةَ بِحِلْمِكَ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي حِلْمِكَ بَعْدَ عِلْمِكَ قصه من و خدا💕 بخش هفتم الهی! من می خواهم با تو از سر صدق سخن بگویم. اگر نگویم عقده می شود و روحم را پژمرده می کند. من گناهکارم، می دانم و قبول دارم اما اگر از همین امروز کسی جز تو بر گناهم آگاهی یابد دیگر حتی گرد گناه هم بر دامان من نخواهد نشست. من بسیار گناه کرده ام اما ؛اگر می ترسیدم از اینکه پس از هر گناه بدون فاصله عذابم می کنی، فرسنگ ها از گناه فاصله می گرفتم. نه اینکه زبانم لال، اعتقاد داشته باشم تو کم ترین بیننده ای و بی مقدارترین آگاه چه کسی از تو قدر و قیمتی بالاتر دارد قدر و قیمت هر کسی در این عالم با میزان قرب به تو سنجیده می شود؛ اما چون می دانم که می بینی و می پوشانی محکم حکم می کنی، اما کریم ترین کریمانی عیب پوشی و گناهان را می بخشی از غیب خبر داری و از روی کرم پرده ای بر روی گناهانم می اندازی و با حلم خویش عقوبتم را به تاخیر می اندازی وقتی که گناه به سویم می آید نمی توانم دست رد بر سینه اش بزنم. @atash_bandegi☔️
يا مُحْسِنُ يا مُجْمِلُ، يا مُنْعِمُ يا مُفْضِلُ، لَسْتُ اَتَّكِلُ فِي النَّجاةِ مِنْ عِقابِكَ عَلي اَعْمالِنا، بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنا، لاَِنَّكَ اَهْلُ التَّقْوي وَاَهْلُ الْمَغْفِرَةِ، تُبْدِئُ بِالاِْحْسانِ نِعَماً، وَتَعْفوُ عَنِ الذَّنْبِ كَرَماً، فَما نَدْري ما نَشْكُرُ اَجَميلَ ما تَنْشُرُ، اَمْ قَبيحَ ما تَسْتُرُ اَمْ عَظيمَ ما اَبْلَيْتَ وَاَوْلَيْتَ، اَمْ كَثيرَ ما مِنْهُ نَجَّيْتَ وَعافَيْتَ، يا حَبيبَ مَنْ تَحَبَّبَ اِلَيْكَ، وَيا قُرَّةَ عَيْنِ مَنْ لاذَبِكَ وَانْقَطَعَ اِلَيْكَ اَنْتَ الْمُحْسِنُ وَنَحْنُ الْمُسيئوُنَ، فَتَجاوَزْ يا رَبِّ عَنْ قَبيحِ ما عِنْدَنا بِجَميلِ ما عِنْدَكَ، وَاَيُّ جَهْل يا رَبِّ لا يَسَعُهُ جوُدُكَ، اَوْ اَيُّ زَمان اَطْوَلُ مِنْ اَناتِكَ، وَما قَدْرُ اَعْمالِنا في جَنْبِ نِعَمِكَ، وَكَيْفَ نَسْتَكْثِرُ اَعْمالاً نُقابِلُ بِها كَرَمَكَ، بَلْ كَيْفَ يَضيقُ عَلَي الْمُذْنِبينَ ما وَسِعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِكَ، يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ، يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ قصه من و خدا💕 بخش نهم ای کسی که نیکی میکنی! ای کسی که زیبایی می بخشی! با توام ای آنکه نعمت زیاد عطا می کنی! خدایا ! هراندازه هم تلاش کنم و روز وشبم را به عبادت سپری کنم،باز هم می گویم که برای رهایی از عذاب تو دل به اعمالم خوش نمی کنم.چشم طمع من تنها به سوی فضل توست زیرا همان طور که تو شایسته آنی که بندگانت با زینت تقوا به مهمانی آستانت بیایند،اهل بخششی و بندگانت را با مغفرت میزبانی میکنی. شاید بندگانت به من خرده بگیرند که اینگونه می گویم؛ام تو اگر نبخشی ،خدا نیستی. تو زمانی که من نبودم تا چیزی بخواهم،به من احسان کردی و آنگاه که گناه کردم،از روی کرم گناهم را بخشیدی. چقدر مرا غرق نعمت میکنی؟ آخر چگونه شکر نعمت های بی پایان تو را بجا آورم؟ مانده ام در میان این همه خوبی که سراغ هرکدام میروم،یاد دیگری می افتم.من نمی توانم شکر همه را بجاآورم. در میان همه ی صفاتم،تو تنها،خوبیهای مرا میان مردم نشر دادی؛بماند که من اصلا اهل این نیکیها هم نبودم. حال شکر این را به جای آورم یا شکر زشتیهایی که از من پوشاندی؟ خدای من ! خوبی هم حدی دارد.چقدر خوبی می کنی؟ بدیهایم را که پوشاندی کافی نبود که نامم را به نیکی بر زبان مردم انداختی؟ نه،تو چون خدایی،خوبیهایت فوق ادراک ماست و در ظرف عقل ما نمی گنجد. وای که من مانده ام و این همه خوبی و نمیدانم شکر کدام را بجا آورم. شکر آزمایش های بزرگت که مرا قدم به قدم به تو نزدیک کرد و تو نیز به لطف خویش این امتحانات را بر من آسان ساختی تا تاب تحملش را بیابم و مردود نشوم؟ یا آن همه پرتگاهی که تو مرا در آستانه سقوط نجات دادی و دنیایی از بلاها که مرا به عافیت از آن عبور دادی؟ شکر کدام را؟ ای دوست کسی که در مقابل تو بساط عشق ورزی پهن میکند! ای نور چشم کسی که از همه بریده و به تو پناه آورده!خدایا ! تو اهل نیکی هستی و ما همه اهل گناه. می شود از زشتی های ما که تو می دانی و کسی نمی داند،به خاطر آنهمه زیباییت در گذری؟می دانم که می گذری. جهالت و نادانی ما هر اندازه بزرگ،مگر در برابر دریای جود تو دیدنی است؟ کدام جهالت است که جود تو نتواند آن را در بر بگیرد و محو کند؟ صبر ما حد واندازه دارد اما تو از صبر خسته نمی شوی. ما هر اندازه هم که اهل طاعت باشیم ،طاعتمان در مقابل نعمت های تو چه ارزشی دارد؟ مگر می شود گناهکار،وسعت رحمت تو را ببیند و عرصه را بر خود تنگ انگارد؟ ما تو را اینگونه می خوانیم و با همین خواندن،دلمان در میان منجلاب گناه آرام میشود. ما تو را می خوانیم و می گوییم: ای کسی که مغفرتت را وسعت داده ای تا در سرزمین رحمتت جا برای گنهکاران تنگ نباشد! ای کسی که دو دست خویش را به رحمت باز کرده ای تا هر گنهکاری در آغوش رحمتت جای گیرد!! ❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣ @atash_bandegi☔️
يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ، يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ فَوَ عِزَّتِكَ يا سَيِّدي لَوْ نَهَرْتَني ما بَرِحْتُ مِنْ بابِكَ، وَلا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِمَا انْتَهي اِلَيَّ مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِجوُدِكَ وَكَرَمِكَ، وَاَنْتَ الْفاعِلُ لِما تَشآءُ، تُعَذِّبُ مَنْ تَشآءُ، بِما تَشآءُ كَيْفَ تَشآءُ، وَتَرْحَمُ مَنْ تَشآءُ بِما تَشآءُ كَيْفَ تَشآءُ، لا تُسْئَلُ عَنْ فِعْلِكَ، وَلا تُنازَعُ في مُلْكِكَ، وَلا تُشارَكُ في اَمْرِكَ، وَلا تُضآدُّ في حُكْمِكَ، وَلا يَعْتَرِضُ عَلَيْكَ اَحَدٌ في تَدْبيرِكَ، لَكَ الْخَلْقُ وَالاَْمْرُ، تَبارَكَ اللهُ رَبُّ الْعالَمينَ، يا رَبِّ هذا مَقامُ مَنْ لاذَبِكَ وَاسْتَجارَ بِكَرَمِكَ، وَاَلِفَ اِحْسانَكَ وَنِعَمَكَ، وَاَنْتَ الْجَوادُ الَّذي لايَضيقُ عَفْوُكَ، وَلا يَنْقُصُ فَضْلُكَ، وَلا تَقِلُّ رَحْمَتُكَ وَقَدْ تَوَثَّقْنا مِنْكَ بِالصَّفْحِ الْقَديمِ، وَالْفَضْلِ الْعَظيمِ، وَالرَّحْمَةِ الْواسِعَةِ، اَفَتَُراكَ يا رَبِّ تُخْلِفُ ظُنوُنَنا اَوْ تُخَيِّبُ آمالَنا، كَلاّ يا كَريمُ فَلَيْسَ هذا ظَنُّنا بِكَ، وَلا هذا فيكَ طَمَعُنا، يا رَبِّ اِنَّ لَنا فيكَ اَمَلاً طَويلاً كَثيراً، اِنَّ لَنا فيكَ رَجآءً عَظيماً، عَصَيْناكَ وَنَحْنُ نَرْجوُ اَنْ تَسْتُرَ عَلَيْنا وَدَعَوْناكَ وَنَحْنُ نَرْجوُ اَنْ تَسْتَجيبَ لَنا، فَحَقِّقْ رَجآئَنا مَوْلانا، فَقَدْ عَلِمْنا ما نَسْتَوْجِبُ بِاَعْمالِنا، قصه من و خدا💕 بخش دهم تمام عزت برای توست.به همین عزتت قسم آقای من ! اگر دست رد بر سینه ام زنی و مرا از در خانه ات برانی،من جای دیگری نمیروم.کجا بروم جز در خانه تو؟ خودت جابی را نشانم ده تا بروم و سر به دیوارش گذارم تا کسی گوشه چشمی به ترحم نگاهم کند.خانه ی توست،می خواهی بیرونم کنی بکن،اما من پشت در خانه ات می نشینم و دم به دم نازت را می کشم. می گویم خدای من! جانم به قربانت! ببین که جایی ندارم و از همه جا رانده ام! دلت می آید بنده ای را که عیال توست و جز تو سرپرستی ندارد به کسی دیگر حواله دهی؟! مگر من بیچاره را کسی جز تو تحمل میکند که در خانه اش را بکوبم؟ من که می دانم اگر در به رویم بسته ای نه از سر بغضی است که به من داری.می خواهی ادبم کنی.پشت در این خانه می دانم که به انتظار نشسته ای تا فریاد پشیمانی سردهم. به قدری مهربانی که می دانم اگر فراموشت کنم،خودت به سراغم می آیی و با نوازش لطفت از خواب غفلت بیدارم میکنی. خدای من! تو آنی که هرچه خواهی انجام دهی.هرکه را خواهی طعم عذاب می چشانی و کام هرکه را خواهی به رحمتت شیرین کنی. تو یکه تاز میدان خلقتی. کسی از تو سوال نمی کند. کیست که بتواند در ملک تو بر طبل جنگ با تو بکوبد؟کسی با تو شریک هم نیست.همه زیردستند و کسی را یارای مخالفت با حکم تو نیست. عالم از آن توست و تدبیر آن در دست تو ای پادشاه هستی ! چه کسی میتواند به تدبیر تو اعتراض کند؟ خدای من همیشه بوده و هست و خواهد بود که اگر چنین نبود خدای من نبود. چقدر خوشبختم که چنین خدایی دارم. پروردگار من ! آنچه از حالم برایت گفتم، حال بنده ایست که در هجوم سختی ها به تو پناه آورده و مس از بارها رانده شدن از دیگران،به کرم تو امید بسته. خودت به احسانت عادتم دادی.اگر روزی از شراب طهورایی رحمت و کرمت ننوشم،می میرم. من تو را بخشنده ای می دانم که هرچه می بخشی از مغفرتت کم نمی شود و از خزانه فضلت چیزی کاسته و قطره ای از دریای رحمتت کن نمی گردد. تو همیشه ما را بخشیده ای نه اینکه چوب گناهان گذشته را بر سرمان کوفته باشی،نه. چونان گذشته ای که گویا گناهی نکرده ایم. ما به این مرام تو اعتماد داریم و فضل های تو را کوچک نمی شماریم.بر وسعت رحمتت اتکا نموده،رویش حساب بازکرده ایم. ما این همه گمان خوش به تو داریم؛مگر میشود آنگونه که گمان مابه توست،با ما رفتار نکنی ؟ ما با شناختی که از صفاتت داریم بر قامت آرزوهایمان لباسهای زیبا بافته ایم.تو که نمی خواهی آنها را رشته کنی؟می خواهی؟ هرگز؛ای خدای کریم ! ما فکر نمی کنیم تو نگاه کریمانه ات را از ما بگیری.آرزوهای طول و دراز ما پشت هم صف کشیده و انتظار لطف تو را می کشند. اندازه امیدهای ما بیش از آنکه با اندازه خودمان تناسب داشته باشد ،با عظمت تو سازگار است. ما گناه کردیم؛اما در حین گناه امید داشتیم که تو آنرا از دید مردم می پوشانی و با این همه گناه ،دست به آسمان بلند کردیم و دعا کردیم ،به امید اینکه تو دعایمان را به زمین بازنمی گردانی. پس امید ما را لباس واقعیت بپوشان.🤲 @atash_bandei☔️
اَللَّـهُمَّ اشْغَلْنا بِذِكْرِكَ، وَاَعِذْنا مِنْ سَخَطِكَ، وَاَجِرْنا مِنْ عَذابِكَ، وَارْزُقْنا مِنْ مَواهِبِكَ، وَاَنْعِمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلِكَ، وَارْزُقْنا حَجَّ بَيْتِكَ وَزِيارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ، صَلَواتُكَ وَرَحْمَتُكَ وَمَغْفِرَتُكَ وَرِضْوانُكَ عَلَيْهِ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِهِ، اِنَّكَ قَريبٌ مُجيبٌ، وَارْزُقْنا عَمَلاً بِطاعَتِكَ، وَتَوَفَّنا عَلي مِلَّتِكَ وَسُنَّةِ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِهِ، اَللَّـهُمَّ اغْفِرْ لي وَلِوالِدَيَّ وَارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيراً اِجْزِهما بِالاِْحسانِ اِحْساناً، وَبِالسَّيِّئاتِ غُفْراناً، اَللَّـهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ، الاَْحيآءِ مِنْهُمْ وَالاَْمواتِ، وَتابِعْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ بِالْخَيْراتِ، اَللَّـهُمَّ اغْفِرْ لِحَيِّنا وَمَيِّتِنا، وَشاهِدِنا وَغآئِبِنا، ذَكَرِنا وَاُنْثانا، صَغيرِنا وَكَبيرِنا، حُرِّنا وَمَمْلوُكِنا، كَذَبَ الْعادِلوُنَ بِاللهِ، وَضَلّوُا ضَلالاً بَعيداً، وَخَسِروُا خُسْراناً مُبيناً قصه من و خدا💕 بخش دوازدهم خوش به حال کسی که شغلش یاد تو است و جز یاد تو کاری ندارد خدایا ! ما را شب و روز مشغول ذکر خویش کن. خشم تو از ما جان می گیرد .تو امانمان ده از خشم جان ستانت. خدایا ! خیال عذاب تو انسان را می‌سوزاند پناهمان باش از عذاب سوزانت. رزق ما را مواهب خویش قرار ده و از فضلت ما را غرق نعمت کن . خدایا ! دل من هوای خانه ات را کرده و تنگ زیارت قبر نبی تو است روزی مان کن حج خانه خود و زیارت قبر نبی ات را که درود و رحمت و مغفرت و رضوان تو بر او بر اهل بیتش . خدایا! تو نزدیکی ،نزدیک تر از آنچه ما خیال می کنیم تو از ما به ما نزدیک تری .تو آن نزدیکی که تا صدایت می کنیم پاسخمان می دهی. خدایا! اطاعت از تو توفیق می‌خواهد که باید آن را در آستان تو جستجو کرد تنها طاعت خویش را در سفره اعمالمان بگذار . بارالاها! چه بسیار انسان هایی که مسلمان نیستند و کافر از دنیا رفتند؛ آنها که پیش از جان دادن، دین دادند. مرا از کسانی قرار دِه که جانشان را به همراه ایمان به دین تو و سنت رسولت به تو تقدیم می کنند. خداوندا ! بر محمد و آل محمد درود فرست و من و پدر و مادرم را ببخش . خدایا ! کودک بودم پدر و مادرم با خشت هایی از محبت و مهربانی خانه تربیتم را بنا کرده و بزرگم نمودند .به پاس مهربانی شان با من ،با آنها مهربان باش .من که توان جبران احسان هایی که به من کردند را ندارم. تو خود با احسان خویش پاداششان ده و نیکیشان را به من با بخشش گناهانشان پاسخ ده. خداوندا ! هرچه مومن در زیر سقف آسمان زندگی می کردند و زندگی می‌کنند را ببخش و میان ما و آنان که رفتند را با رشته نیکی پیوند ده. خدایا ! زنده های ما به اندازه مرده‌های ما نیازمند بخشش تواند ما تنها به یاد کسانی نیستیم که در حضورمان هستند، آنها که از دید ما غایبند نیز مشمول دعای ما می شوند. خدایا ! حاضر و غایب ما را ببخش. بخشش که زن و مرد ندارد ،پس زن و مرد هایمان را ببخش. کوچک و بزرگ مان را .اگر نبخشی شادی بر دلمان حرام می شود، پس صغیر و کبیر ما را ببخش .بنده و آزاده ،همه بنده تو اند و بنده محتاج مغفرت مولا .پس بنده و آزادمان را ببخش. ما گناه کاریم؛ اما از تو رو برنگردانده ایم. آنان که از خدا رو برگردان شده‌اند دروغ می‌گویند زندگی بی تو ابتدا تا انتها هایش دروغ است. بزرگترین و بدیهی‌ترین ادعای هر انسانی بودن است. بی تو بودن ،عین نیستی است .پس کسی که بی تو ادعای هستی می‌کند دروغگوی بزرگی است. راه ،اگر به تو منتهی نشود،بیراهه است. و کسانی که بی تو نفس میکشند ،لحظه هایشان را در گمراهی سپری می‌کنند.تو بزرگترین سرمایه هر انسانی که بی منت در اختیار همه ای .چه زیانی روشن تر از این که انسان این سرمایه را خودش از خزانه وجودش بیرون کند. @atash_bandegi☔️
اَللَّـهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَاخْتِمْ لي بِخَيْر، وَاكْفِني ما اَهَمَّني مِنْ اَمْرِ دُنْيايَ وَآخِرَتي، وَلاتُسَلِّطْ عَلَيَّ مَنْ لا يَرْحَمُني، وَاجْعَلْ عَلَيَّ مِنْكَ واقِيَةً باقِيَةً، وَلا تَسْلُبْني صالِحَ ما اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ، وَارْزُقْني مِنْ فَضْلِكَ رِزْقاً واسِعاً حَلالاً طَيِّباً، اَللَّـهُمَّ احْرُسْني بِحَراسَتِكَ، وَاحْفَظْني بِحِفْظِكَ، وَاكْلاَْني بِكِلائَتِكَ وَارْزُقْني حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ في عامِنا هذا وَفي كُلِّ عام، وَزِيارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ وَالاَْئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ، وَلا تُخْلِني يا رَبَّ مِنْ تِلْكَ الْمَشاهِدِ الشَّريفَةِ، وَالْمَواقِفِ الْكَريمَةِ، اَللَّـهُمَّ تُبْ عَلَيَّ حَتّي لا اَعْصِيَكَ، وَاَلْهِمْنِي الْخَيْرَ وَالْعَمَلَ بِهِ، وَخَشْيَتَكَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ ما اَبْقَيْتَني يا رَبَّ الْعالَمينَ قصه من و خدا💕 بخش سیزدهم خداوندا ! بر محمد و آل محمد درود فرست. الهی ! نکند از آنهایی باشم که پس از یک عمر عبادت،شرک درو می کنند و با کفر از دنیا نی روند.خودت زندگی مرا در ایستگاه خیر متوقف کن. وجود حقیری دارم و ظرف تحملم کوچک ! از یک سو نگران دنیا هستم و از سویی دغدغه آخرت دارم.خودت به یاریم بیا و مرا از این نگرانی ها بیرون کن. سرپرست حقیقی من تویی که مولایی مهربانی. من به مهربانی مولا عادت کرده ام. نکند در ای دنیا کسی را بر من مسلط کنی که با مهربانی قهر کرده و با شفقت غریبه باشد. خدایا ! از جانب خود نگهبانی برایم قرار ده که همیشه مراقبم باشد. من که نبودن و تو هستم کردی.شایسته هیچ نعمتی نبودم و تو غرق نعمتم کردی. خدای من ! نکند آنچه از نعمت بر من ارزانی داشتی ازمن بگیری. من بنده زیاده خواهی هستم.فضل و کرم تو مرا زیاده خواه بار آورده،پس از تو می خواهم که از فضل خویش روزی وسیع و حلال وپاک نصیبم کنی. خدایا ! تو خودت نگهبانم باش که اگر سایه تو را بر سرم نبینم،آرام نمی گیرم.مرا تحت نظارت خویش قرارده تا کسی نگاه ناروا به این بنده ات نیندازد. بارالها ! امسال و هرسال زیارت خانه ات و زیارت قبر نبی خویش و امامان را نصیبم کن. زمین اگر شرافت داشته باشد،برای این است که این مکان ها را در خود جای داده. در این عالم کدام مکان به شرافت این مکان ها می رسد؟ خدایا ! مرا از زیارت این مشاهد مشرفه محروم نگردان. الهی ! من می خواهم توبه کنم و به سوی تو بازگردم؛اما اگر تو به سوی من بازنگردی و نظر لطف خویش را بر من ارزانی نکنی،مگر میتوانم قدم از قدم بردارم و به سوی تو بیایم؟ توبه ی من بدون توبه ی تو،واژه ای بی معناست. تو به سوی من بازگرد تا من دیگر گرد گناه نگردم. خداوندا ! تو خود معلمم باش و راه خیر را به من بفهمان. اما توفیق عمل اگر نباشد،فهمیدن بار گرانی میشود که من توان کشیدن ان را ندارم. من اگر از تو نترسم،در گناه بی باک میشوم و هیچ گاه از آلودگی پاک نمیشوم. گاهی شب که میرسد و از دنیا جدا میشوم،ترس از تو به دلم می افتد؛اما روز که میشود غفلت،امانم نمی دهد و نسیان دامانم را می گیرد و ترس تو از دلم بیرون میرود. بیا و منت گذار و خشیت خویش را در شب و روز ،روزی ام کن و تا وقتی نفس می کشم،لحظه ای این خشیت را از دلم بیرون نکن.🤲 ای خدای عالمیان ! @atash_bandei☔️
وَقُمْتُ لِلصَّلوةِ بَيْنَ يَدَيْكَ وَناجَيْتُكَ، اَلْقَيْتَ عَلَيَّ نُعاساً اِذا اَنـَا صَلَّيْتُ، وَسَلَبْتَني مُناجاتَكَ اِذا اَ نَا ناجَيْتُ، مالي كُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلَُحَتْ سَريرَتي، وَقَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوّابينَ مَجْلِسي، عَرَضَتْ لي بَلِيَّةٌ اَزالَتْ قَدَمي، وَحالَتْ بَيْني وَبَيْنَ خِدْمَتِكَ، سَيِّدي لَعَلَّكَ عَنْ بابِكَ طَرَدْتَني، وَعَنْ خِدْمَتِكَ نَحَّيْتَني، اَوْ لَعَلَّكَ رَاَيْتَني مُسْتَخِفّاً بِحَقِّكَ فَاَقْصَيْتَني، اَوْ لَعَلَّكَ رَاَيْتَني مُعْرِضاً عَنْكَ فَقَلَيْتَني، اَوْ لَعَلَّكَ وَجَدْتَني في مَقامِ الْكاذِبينَ فَرَفَضْتَني، اَوْ لَعَلَّكَ رَاَيْتَني غَيْرَ شاكِر لِنَعْمآئِكَ فَحَرَمْتَني، اَوْ لَعَلَّكَ فَقَدْتَني مِنْ مَجالِسِ الْعُلَمآءِ فَخَذَلْتَني، اَوْ لَعَلَّكَ رَاَيْتَني فِي الْغافِلينَ فَمِنْ رَحْمَتِكَ آيَسْتَني، اَوْ لَعَلَّكَ رَاَيْتَني آلِفَ مَجالِسِ الْبَطّالينَ فَبَيْني وَبَيْنَهُمْ خَلَّيْتَني، اَوْ لَعَلَّكَ لَمْ تُحِبَّ اَنْ تَسْمَعَ دُعآئي فَباعَدْتَني، اَوْ لَعَلَّكَ بِجُرْمي وَجَريرَتي كافَيْتَني، اَوْ لَعَلَّكَ بِقِلَّةِ حَيآئي مِنْكَ جازَيْتَني قصه من و خدا💕 بخش چهاردهم خدایا ! مرا چه شده؟ چه بلایی بر سرم آمده ؟ بارها با خود به نجوا نشستم که چرا در گفتار با دیگران اینقدر نشاط داری ؟ اما در گفت و گوی با حضرت رب العالمین این اندازه بی حالی و کسل ؟ عزم کردم که پس از این پیش از آمدن به محضر تو خود را مهیای حضور کنم تا ادب سخن گفتن با تو مراعات شود و قلبم از نزد تو به جای دیگری سر نکشد اما گویا دیگر از من رمیده ای که هرگاه در محراب نماز قرار گرفتم ، کسالت و بی حالی را مامور آمدن به سویم کردی و باز نتوانستم در نماز آنگونه که شایسته توست ، عرض نیاز کنم . دوست دارم سفره دل نزد تو باز کنم، نه برای ناز کردن ، برای مناجات کردن. میخواهم دلم را با سخن گفتن با تو آرام کنم اما نکند که تو هم از من ناامید شده ای که توفیق مناجات خویش را از من گرفته ای؟ می دانم که اینها به جهت باطنی است که آلوده به گناه شده ؛ اما مرا چه شده که هرگاه تصمیم میگیرم ویرانکده درونم را با آب و گل اشک و عبادت آباد کنم و همنشین کسانی شوم که دوستشان داری ، توابین را می‌گویم ، ره به خطا می پیمایم و میان من و توفیق خدمت مولا فرسنگ ها فاصله می افتد. آقای من ! نگو که مرا از درگاه لطفت رانده ای و از وادی بندگی دور گردانده ای که به این روز افتاده ام؛ من که باور نمی کنم ،می دانم که هرچه تو کوتاه آمدی من کوتاه آمدنت را دلیل بر جرأت یافتن دیدم و حقیقت را سبک شمردم اما تو که نمی‌خواهی بگویی جسارت من در سبک شمردن حق تو موجب شده تا فاصله مرا از خودت به نهایت برسانی؟ شب و روزم را که نگاه می‌کنم می‌بینم جز آن زمان که خود را محتاج تو میدیدم ، همیشه رو از تو برگردانده بودم . می شود باور کرد که تو از این رو به من خشم گرفته‌ای که به این حال افتاده ام ؟ من زیاد دروغ گفتم؛ گفتم تنها تو را عبادت می کنم اما طوق بندگی هر کس و ناکسی را به گردن انداختم جز تو . گفتم تنها از تو یاری می جویم اما دست نیاز به سوی همه دراز کردم و وقتی همه ناامیدم کردند به سوی تو آمدم ،شاید دروغ هایم تو را از من ناامید کرده که این چنین رهایم کردی ! چقدر نعمت به من دادی و به جای شکر نعمت کفران کردم و حق منعم را زیر پا له کردم . من برای رفتن به مجلس لهو و لعب وقت داشتم و برای نشستن در مجالس علما امروز و فردا می کردم. خیال می کنم دوری من از مجلس علما بود که موجب شد خدای مهربانم را این چنین خوار کنم و انبوه معاصی .به کوه گناهانم که نگاه می کنم امید به رحمت تورا دردلم کمرنگ می بینم نکند مرا در زمره غافلین دیدی؟ یا از رحمت خویش دورم کردی ؟ همنشینان من کسانی هستند که عمر به بطالت می‌گذراند و روز و شب شان با هم تفاوتی نمی کند. حتماً ولع مرا به همنشینی با آنان که دیدی،پا از رفاقت با من بیرون کشیدی. خدایا ! از من بسیار فاصله گرفته ای.شاید هم این مکافات جرم و جنایتی باشد که در مسیر بندگی تو انجام داده ام. @atash_bandegi☔️
فَاِنْ عَفَوْتَ يا رَبِّ فَطالَ ما عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبينَ قَبْلي، لاَِنَّ كَرَمَكَ اَيْ رَبِّ يَجِلُّ عَنْ مُكافاتِ الْمُقَصِّرينَ، وَاَ نَا عائِذٌ بِفَضْلِكَ، هارِبٌ مِنْكَ اِلَيْكَ، مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِكَ ظَنّاً، اِلهي اَنْتَ اَوْسَعُ فَضْلاً وَاَعْظَمُ حِلْماً مِنْ اَنْ تُقايِسَني بِعَمَلي، اَوْ اَنْ تَسْتَزِلَّني بِخَطيئَتي، وَما اَ نَا يا سَيِّدي وَما خَطَري، هَبْني بِفَضْلِكَ سَيِّدي، وَتَصَدَّقْ عَلَيَّ بِعَفْوِكَ، وَجَلِّلْني بِسَِتْرِكَ، وَاعْفُ عَنْ تَوْبيخي بِكَرَمِ وَجْهِكَ سَيِّدي قصه من و خدا💕 بخش پانزدهم هرچه بود و هرچه کردم،گذشت،خدای من ! اگر از من بگذری چیز عجیبی نیست.تو پیش از من نامه ی بسیاری از گنهکاران را پاک کرده ای. کرمی که من از تو سراغ دارم به قدری زیاد است که مجازات گنهکاران با آن سازگتر نیست. تو بردباری بیش از آنکه بخواهی بندگان تقصیرکار خود را مکافات کنی. من از عدالتخانه ی تو به سرای فضلت پناه آورده ام. من از تو فرار کردم؛اما جایی برای قرار نیافتم ،جز دامان رحمت تو. من به تو گمان خوش دارم. تو وعده داده ای از کسانی که گمان خوش به تو دارند،خواهی گذشت و می دانم که به وعده خویش عمل خواهی کرد الهی ! دریای فضل تو پهناورتر و عظمت حلم تو بیش از آن است که بخواهی اعمال مرا در ترازوی عدل خویش بگذاری و به عقوبت گناهانم مرا در پرتگاه عذاب خویش قرار دهی. من که قدر و قیمتی ندارم ؛ اما آقای من ! تو به فضل خویش مرا ببخش و مرا که تهیدست عفو تو هستم با دست تهی از در خانه ات بازمگردان. تو که تا به امروز پرده ستاریت خویش را روی گناهانم انداخته ای ،پس از این هم پرده از روی گناهانم برندار . توبیخ تو رعشه بر وجودم می افکند تو که کریمی و از گناهانم گذشتی و پرده بر آن افکندی ،بیا و از توبیخ من هم چشم بپوشان. @atash_bandegi☔️
اَنَا الصَّغيرُ الَّذي رَبَّيْتَهُ وَاَ نَا الْجاهِلُ الَّذي عَلَّمْتَهُ، وَاَ نَا الضّآلُّ الَّذي هَدَيْتَهُ، وَاَ نَاالْوَضيعُ الَّذي رَفَعْتَهُ، وَاَ نَا الْخآئِفُ الَّذي آمَنْتَهُ، وَالْجايِعُ الَّذي اَشْبَعْتَهُ، وَالْعَطْشانُ الَّذي اَرْوَيْتَهُ، وَالْعارِي الَّذي كَسَوْتَهُ، وَالْفَقيرُ الَّذي اَغْنَيْتَهُ، وَالضَّعيفُ الَّذي قَوَّيْتَهُ، وَالذَّليلُ الَّذي اَعْزَزْتَهُ، وَالسَّقيمُ الَّذي شَفَيْتَهُ، وَالسّآئِلُ الَّذي اَعْطَيْتَهُ، وَالْمُذْنِبُ الَّذي سَتَرْتَهُ، وَالْخاطِئُ الَّذي اَقَلْتَهُ، وَاَ نَاالْقَليلُ الَّذي كَثَّرْتَهُ، وَالْمُسْتَضْعَفُ الَّذي نَصَرْتَهُ، وَاَ نَا الطَّريدُالَّذي آوَيْتَهُ قصه من و خدا💞 بخش شانزدهم آقای من ! میدانم که مرا می شناسی. می دانم که مرا به یاد داری. من نه برای معرفی خودم بلکه برای اینکه عقده های دلم را خالی کنم، می خواهم از خودم بگویم. خدایا ! این بنده ی بی شرم و حیا که اینگونه پرده دری کرده و حرمت مولا را نگه نداشته،همان کوچکی است که تو به نگاه لطف خویش،از میان انبوه خطرات به سلامت بیرونش آوردی. من هیچ نمی دانستم،هیچ. هرچه یادگرفتم به تعلیم تو بود. من راه بلد نبودم و در چاه می افتادم. این تو بودی که راه را نشانم دادی. من عزیز نبودم و حرمتم پایمال نگاه حقیرانه مردم بود.تو بودی که مرا بالا آوردی. من همانم که از همه چیز واهمه داشت؛اما تو طعم امان را به دلم چشاندی. من همان گرسنه ای که تو از زمین و آسمان روزیش دادی و سیرش کردی. خدای من ! من همان تشنه ای هستم که سوز عطشش را با آبهای گوارا التیام دادی. من همان عریانم که تو پوشاندیم. منم همان فقیر بیچاره ای که تو نخواستی دست نیازم را به سوی کسی جز تو دراز کنم و بی نیازم کردی. منم همان موجودی که در برابر موجودات ضعیف تر از خود هم توان دفاع نداشت و تو مرا قوت بخشیدی. من بنده خواری ام که تو عزتم دادی. من همان بیمارم که به دست تو شفا گرفت. من همان گدای قدیمی ام که هیچ گاه دست خالی از در خانه ات برنگشت. من همان گنه کاری هستم که تو گناه او را دیدی و نگذاشتی کسی گناهش را ببیند و از او گذشتی. من آن اندکم که به لطف تو بسیار شدم. من آنم که دیگران ضعیفم خواستند و تو مرا یاری کردی. من آن بنده ی وامانده و آواره و از همه جارانده ای هستم که تو مرا در سرای خویش پناه دادی. @atash_bandegi☔️
اَ نَا يا رَبِّ الَّذي لَمْ اَسْتَحْيِكَ فِي الْخَلاءِ، وَلَمْ اُراقِبْكَ فِي الْمَلاءِ، اَ نَا صاحِبُ الدَّواهِي الْعُظْمي، اَ نَا الَّذي عَلي سَيِّدِهِ اجْتَري، اَ نَا الَّذي عَصَيْتُ جَبّارَ السَّمآءِ، اَ نَا الَّذي اَعْطَيْتُ عَلي مَعاصِي الْجَليلِ الرُّشا، اَ نَا الَّذي حينَ بُشِّرْتُ بِها خَرَجْتُ اِلَيْها اَسْعي، اَنَا الَّذي اَمْهَلْتَني فَمَا ارْعَوَيْتُ، وَسَتَرْتَ عَليَّ فَمَا اسْتَحْيَيْتُ، وَعَمِلْتُ بِالْمَعاصي فَتَعَدَّيْتُ، وَاَسْقَطْتَني مِنْ عَيْنِكَ فَما بالَيْتُ، فَبِحِلْمِكَ اَمْهَلَتْني وَبِسِتْرِكَ سَتَرْتَني حَتّي كَاَنَّكَ اَغْفَلْتَني، وَمِنْ عُقوُباتِ الْمَعاصي جَنَّبْتَني، حَتّي كَاَنَّكَ اسْتَحْيَيْتَني، قصه من و خدا💕 بخش هفدهم با این همه خوبی،حمد وسپاس ،کسی جز تو را سزاست؟ این همه لطف و مرحمت ،این همه نعمت،بگذار بگویم.اگرچه تکه تکه جان دادن از گفتن اینها ساده تر است؛ اما در درگاه کریم ،اعتراف مایه آرامش جان است. من همانم که در خلوت خویش از تو شرم نکردم و کارهایی کردم که در مقابل کودکان انجام نمی دادم. تو مرا در میان مردم بالا بردی و عزت دادی؛اما من در میان بندگانت مراعات حرمتت را نکردم. کار من از این حرفها گذشته،آخر من همانم که در مقابل آقای خویش ایستاده و به جای آنکه در مقابلش سر به خاک بگذارد،سینه سپر کرده است . من که برای عبادت قدمی برنمی داشتم،برای گناه سرمایه هایم را خرج می کردم. تو مرا مهلت دادی تا بازگردم اما من به خود نیامدم. @atash_bandegi
و از مواهبت روزي كن،و از فضلت بر ما انعام فرما، وَارْزُقْنا حَجَّ بَيْتِكَ وَزِيارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ، اِلهي لَمْ اَعْصِكَ حينَ عَصَيْتُكَ، وَاَ نَا بِرُبوُبِيَّتِكَ جاحِدٌ، وَلا بِاَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ، وَلا لِعُقوُبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ، وَلا لِوَعيدِكَ مُتَهاوِنٌ، لكِنْ خَطيئَةٌ عَرَضَتْ وَسَوَّلَتْ لي نَفْسي، وَغَلَبَني هَوايَ، وَاَعانَني عَلَيْها شِقْوَتي، وَغَرَّني سِتْرُكَ الْمُرْخي عَلَيَّ، فَقَدْ عَصَيْتُكَ وَخالَفْتُكَ بِجَُهْدي، فَالاْنَ مِنْ عَذابِكَ مَنْ يَسْتَنْقِذُني، وَمِنْ اَيْدِي الْخُصَمآءِ غَداً مَنْ يُخَلِّصُني، وَبِحَبْلِ مَنْ اَتَّصِلُ اِنْ اَنْتَ قَطَعْتَ حَبْلَكَ عَنّي، فَواسَوْ اَتا عَلي ما اَحْصي كِتابُكَ مِنْ عَمَلِي، الَّذي لَوْلا ما اَرْجوُ مِنْ كَرَمِكَ وَسَعَةِ رَحْمَتِكَ، وَنَهْيِكَ اِيّايَ عَنِ الْقُنوُطِ، لَقَنَطْتُ عِنْدَما اَتَذَكَّرُها، يا خَيْرَ مَنْ دَعاهُ داع  وَاَفْضَلَ مَنْ رَجاهُ راج، قصه من و خدا💞 بخش هیجدهم خدایا ! می دانم که بدم ک بدی از ظاهر وباطنم می بارد ولی اجازه بده که یک خوبی از خودم بگویم. الهی ! من گناه کرده ام و انکار نمی کنم اما باور کن وقتی جانم را به گناه آلوده میکردم،ربوبیت تو را انکار نمی کردم. من با گناه کردن بنای آن ندارم که دستور تورا سبک بشمارم هرگز من آنقدر دریده نیستم که گناه کنم برای اینکه خود را در مسیر کیفر تو قرار دهم چه کنم؟ گناهی بود و پیش آمد.نفسم گناه را چنان زینت داد که ولع انجام آن وجودم را گرفت و هوای نفس،پشتم را بر زمین کوبید.بدبختیم هم به کمک نفسم آمد. خدایا در کنار همه ی این ها پرده پوشی توهم مرا مغرور کرد چون تو رسوایم نکردی.من جسور شدم و بیشتر گناه کردم. از این ها که بگذریم،به من بگو با این همه بدی اکنون کسی جز تو هست که مرا از عذابت نجات دهد؟ آیا کسی هست که من به ریسمان او چنگ زنم و به پرتگاه هلاکت سقوط نکنم؟ من میدانم هر گناهی که کرده ام در نامه ی عملم بی کم و کاست آمده،بی آنکه ذره ای جا مانده باشد.وقتی به نامه ی سیاه عملم مینگرم معنای ناامیدی را میفهمم.اگر نبود امیدی که به رحمت بی منتهای تو دارم و اگر تو مرا از ناامیدی از رحمت خویش نهی نکرده بودی،با دیدین این نامه ی پرگناه امید را بر خود حرام میکردم. مگر میشود اینهمه جرم و جنایت بنده در مقابل مولارا دید و بازهم طعم امید را چشید؟ اما تو بهترین کسی هستی که رشته ی امید به آستانت بسته میشود که هرچه باشی و هر که باشیم بازهم نور امید تو در دلمان خاموش نمیشود. @atash_bandegi☔️
اَللَّـهُمَّ بِذِمَّةِ الاِْسْلامِ اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ، وَبِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ اَعْتَمِدُ اِلَيْكَ، وَبِحُبِّي النَّبِيَّ الاُْمِّيَّ الْقُرَشِيَّ الْهاشِمِيَّ الْعَرَبِيَّ التِّهامِيَّ الْمَكِّيَّ الْمَدَنِيَّ، اَرْجوُ الزُّلْفَةَ لَدَيْكَ، فَلا توُحِشِ اسْتيناسَ ايماني، وَلا تَجْعَلْ ثَوابي، ثَوابَ مَنْ عَبَدَ سِواكَ، فَاِنَّ قَوْماً آمَنوُا بِاَلْسِنَتِهِمْ، لِيَحْقِنوُا بِهِ دِمآئَهُمْ، فَاَدْرَكوُا ما اَمَّلوُا، وَاِنّا آمَنّا بِكَ بِاَلْسِنَتِنا وَقُلوُبِنا لِتَعْفُوَ عَنّا، فَاَدْرِكْنا ما اَمَّلْنا، وَثَبِّتْ رَجائَكَ في صُدوُرِنا، وَلا تُزِغْ قُلوُبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنا، وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً، اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ، قصه من و خدا💞 خداوندا ! آنچه وسیله آمدن من به سوی توست،پیمانی به نام اسلام است که میان من و تو بسته شده. من زیر سایه دین تو نفس می کشم. من برای قرآن حرمتی قائلم و می دانم هرچه درآن است حق است و کلام توست. من پیامبرت را دوست دارم.همان که درس ناخوانده بود و از قبیله قریش و از تبار هاشم. همان که فخر عرب بود و نگین مکه و مدینه. من به امید محبتی که از این پیامبر در دل دارم،آرزوی نزدیک شدن به تو را در دل می پرورانم. من با اعتقاد به این دین و این قرآن و با محبت به این پیامبر انس گرفته و آرامم. بیا و آرامشم را به وحشت مبدل نکن. خدایا ! من هرچه هستم تو را می پرستم.نکند جزای من مانند کسی باشد که در مقابل سنگها و بتها سر به خاک گذاشته. تو که بهتر از من میدانی برخی از کسانی که زبانشان را برای اقرار به اسلام در دهان چرخاندند و کلمه توحید را بر زبان آوردند،برای این نبود که دل به دین تو بستند بلکه از دام مرگ جستند. اما تو خود شاهد دل مایی. ما به دنبال این نبودیم که خونمان نریزد.مقصود ما این بود که گناهانمان چون برگ پاییز بریزد. آیا می شود از گناهمان در گذری؟ حالا که هدایتمان کردی،مراقبمان باش که در مسیر رسیدن به تو پرتگاه های بسیاری است،نکند پایمان بلغزد و از هستی ساقط شویم! تو که بخشنده ای و زیاد می بخشی. بیا از خزانه رحمت خویش خرجمان کن ای خدای بخشنده. @atash_bandegi☔️
سَيِّدي اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبي، وَاجْمَعْ بَيْني وَبَيْنَ الْمُصْطَفي وَآلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَخاتَمِ النَّبِيّينَ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَانْقُلْني اِلي دَرَجَةِ الَّتوْبَةِ اِلَيْكَ، وَاَعِنّي بِالْبُكآءِ عَلي نَفْسي، فَقَدْ اَفْنَيْتُ بِالتَّسْويفِ وَالاْمالِ عُمْري، وَقَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الاْيِسينَ مِنْ خَيْري، فَمَنْ يَكوُنُ اَسْوَءَ حالاً مِنّي، اِنْ اَ نَا نُقِلْتُ عَلي مِثْلِ حالي اِلي قَبْري، لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتي، وَلَمْ اَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتي، وَمالي لا اَبْكي وَلا اَدْري اِلي ما يَكوُنُ مَصيري، وَاَري نَفْسي تُخادِعُني وَاَيّامي تُخاتِلُني، وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَاْسي اَجْنِحَةُ الْمَوْتِ، فَمالي لا اَبْكي، اَبْكي لِخُروُجِ نَفْسي، اَبْكي لِظُلْمَةِ قَبْري اَبْكي لِضيقِ لَحَدي، اَبْكي لِسُؤالِ مُنْكَر وَنَكير اِيّايَ، اَبْكي لِخُروُجي مِنْ قَبْري عُرْياناً ذَليلاً، حامِلاً ثِقْلي عَلي ظَهْري، اَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ يَميني وَاُخْري عَنْ شِمالي، اِذِ الْخَلائِقُ في شَاْن غَيْرِ شَاْني، لِكُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ يَوْمَئِذ شَاْنٌ يُغْنيهِ وُجوُهٌ يَوْمَئِذ مُسْفِرَةٌ، ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ، وَوُجوُهٌ يَوْمَئِذ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ وَذِلَّةٌ، قصه من و خدا💞 آقای من ! محبت دنیا را تز ولم بیرون کن. در دنیا و آخرت مرا همنشین محمد و آلش کن. آنها که برگزیدگان تو از میان مخلوقاتت هستند. خدایا ! مرا بالا ببر تا به رتبه ی توبه برسم؛توبه به سوی تو. چشمه ی چشمانم خشکیده.آسمان چشمانم را ابری کن تا مرهم ترکهای کویر جانم باشد. به قدری امروز و فردا کردم و با آرزوهای طول و دراز زندگی کردم که عمرم به دست طوفان فنا سپرده شد و حالا چونان کسی هستم که هیچ امیدی به خیر خویش ندارد. بگو آیا کسب هست که احوالش از حال این بنده ی بیچاره ات ناگوارتر باشد؟ من از وقتی که لب به مناجات با تو گشودم و خواستم که مرا با عقوبت خویش ادب نکنی،تا اینجا همه از بدیهایم گفتم.حالا تو بگو حال چه کسی بدتر از بنده ای است که نفس های پایین رفته اش بالا نیامده و زندگی اش در ایستگاه مرگ ایستاده و حالا به سوی مرگ روانه اش کردند. بنده ای که روزش را با گناه گذرانده و شب به شوق گناه فردا سر به بالین نهاده. بنده ای که مهر مولا را با قهر پاسخ گفته و همیشه در بستر غفلت خفته. بنده ای که جسارت به مولا را در خلوت و تنهایی به نهایت رسانده و در منجلاب هوای نفس خویش وامانده. خدایا ! قبر را آرامگاه من نامیده اند؛اما چگونه میتوان در خانه ی قبر چون منی آرام گرفت در حالیکه آنجا را مهیای آرامیدن نکرده ام! من که خانه ام را با عمل نیک فرش نکرده ام. حالا که دعایم را اجابت کردی و آسمان چشمانم را ابری نمودی،بگذار بگریم،چون ابر در بهاران که نه،در خزان عمر از دست رفته ام. بگذار اشک ببارم.چرا نبارم؟منی که نمی دانم انتهای سفر مرگم به کدام سرزمین ختم خواهد شد؟ جوار رحمت تو؟ یا کنار دشمنان دینت ؟ من وقتی به عمر از دست رفته ام نگاه میکنم،می بینم نفس به نفس در دام نفس خویش گرفتار بودم و روزهای زندگی ام دست به دست نفسم دادند و فریبم دادند. حالا که عمرم گذشته احساس می کنم سایه ای روی سرم آمده و پرنده مرگ در انتظار به آخر رسیدن لحظه های زندگی من بالهایش را گسترانیده. چرا اشک نریزم؟ من گریه میکنم برای لحظه ی جان دادنم.خوشا به حال بندگان خوب تو که مرگ برایشان چون بوییدن گلی خوشبوست. اما برای من چنان است که گویی بدنم را با قیچی تکه تکه میکنند. من گریه میکنم برای لحظه ی ورود به خانه قبرم ؛چون تاریک است و هیچ نوری برایش تهیه نکردم.دریا دریا برای تنگی خانه ام اشک می ریزم. برای لحظه ای که در خانه قبرم تنها می مانم و نکیر و منکر به سراغم می آیند که ای کاش نمی آمدند ! نمی دانم چه جوابی به پرسش هایشان بدهم.کاش مرا با تنهاییم رها میکردند. چگونه باید از ایت قبر به سوی محشر بشتابم ؟ من که برای لباسم هر روز طرحی نو داشتم و با آن فخر می فروختم چگونه عریان محشور شوم؟ چه خبر است اینجا خدای من ؟ گاهی به راست و گاهی به چپ نگاه میکنم. برخی جهره های گشاده دارند و برخی جهره های غبارآلود که خواری از سر و رویشان می بارد. کاش می دانستم مرا در کدامین گروه جای خواهند داد ؟ ☔️☔️ @atash_bandegi☔️