eitaa logo
طرح و ایده های فرهنگی
57.2هزار دنبال‌کننده
49.4هزار عکس
8هزار ویدیو
22هزار فایل
👇👇👇 کانال طرح وایده های جالب ،تزیینات ، بسته فرهنگی و... متناسب با مناسبتها قرارداده میشود. شرایط نشر https://eitaa.com/zahra1ii مدیر کانال @Yazahra267 ادمین تبادل @zahra_t_m پاسخگویی @zahra_t_m کانال پوستر ورزق @atashbe_ekhtear_r
مشاهده در ایتا
دانلود
طرح غدیر هیأت مهدیاران.pdf
حجم: 2.11M
طرح هیأت کودکانه مهدیاران ویژه عید غدیر 🔸مناسب برای گروه سنی ۴ تا ۷ سال @atashbe_ekhtear 🚩 هوای مادری 🚩 مهدا | دفتر هیأت مادر و کودک
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴شاید به سن و سال خیلی وقت باشد که از کودکی گذشته باشم اما در تو در توی قلب محزونم، کودکی بی پناه کز کرده که سخت محتاج دست نوازش و نوای لالایی از جنس خداست. کاش صدای مهربانت که نوید امنیت است در گوشم بپیچد شاید کودک بی قرار درونم دمی بیاساید از هیاهوی پر دشنه آخرالزمان موکب الی الحبیب (شیراز) @atashbe_ekhtear 👇👇👇 ممنون از عزیزانی که این اجراداشتند ومتن در اختیار کانال طرح قراردادند که افراد بیشتری استفاده کنند گوشه ی دیگه از نمایش 👇👇 https://eitaa.com/atashbe_ekhtear/68159 متن نمایشنامه 👇👇👇
🕊بالهای زخمی ام را فراموش کرده ام و محو لبخند حسین شده ام. به خودم می آیم. بالهایم دوباره جان می گیرد. خدایا شکرت . من شفا یافته گهواره حسینم 💚حسین قهرمان نجات من است... متن بالا برشی از نمایشنامه ایست که در موکب هیئت کودکانه فتاح، اجرا شد ... @atashbe_ekhtear
28.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 شب ششم : طِرماح بن عُدَی کسی که راه‌بلدِ سپاه امام حسین علیه‌السلام است که تا کربلا هم می‌آید ولی با یک اشتباه ساده از امام جا می‌ماند! «همه نمی‌رسند» ماجرای زندگی کسانی که دعوت امام را رد کردند! • اجرا و ضبط: مراسم شب ششم محرم / آستان شیخ صدوق علیه‌السلام ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @atashbe_ekhtear ┗🕊━━━━━━━━┛ در مسیر نبرد باید گوش به فرمان فرمانده باشیم ❌🥺
25.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمایشنامه صوتی حضرت رقیه به زبان عربی صوت نمایشنامه حضرت رقیه به زبان عربی☝️🏴 برای ساخت این اثر زحمت زیادی کشیده شده استفاده از این صوت فقط با ذکر صلوات جهت تعجیل در ظهور 🌺 فروش ممنوع❌ متن نمایشنامه هم موجوده توضیحات در مورد نمایش با نوحه اول محمود کریمی بازیگر نقش رقیه حالت مناجات داشته باشه با ماه و طبق جملات نوحه سعی کنه به پاها و دستها و .... اشاره کنه آخر نمایش هم زمانیکه حضرت زینب بلند میشه و سلام میده تمثال امام حسین ع دستی به سر حضرت رقیه میکشه و دستشو میگیره و بلند میکنه و از بین جمعیت از صحنه آروم خارج میشن و بعد بقیه افراد و بعد از اون این متن خونده بشه بصورت زنده با صدای رسا وخوب وکأن بصوت صاحب العصر و الزمان من الافق يخاطب العقيلة زينب فلئن باعدتنى الدهور و عاقنى عن نصرك المقدور و لم أكن لمن حاربك محاربا و لمن نصب لك العدواة مناصبا فلأندبنك صباحا و مساء و لابكين بك بدل الدموع دما و نحن ايضا نقول فلئن باعدنا الدهور و عاقنا عن نصرك المقدور فلنندبنك صباحا ومساء و لنبكين لك بدل الدموع دما 🌺داستان روبه جریان ظهور گره میزنیم 🌺 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @atashbe_ekhtear ┗🕊━━━━━━━━┛ نمونه ی دیگه https://eitaa.com/atashbe_ekhtear/70914
المشهد الأول: في الخربة، ليلة حالكة (رقية جالسة وحدها، تنظر إلى السماء بنظرات حزينة) رقيّة: يا نجمًا في السماء... هل تسمعني؟ أنا رقيّة، بنت الحسين، حفيدة النبي هل تعرفني يا نجم؟ أنا الطفلة الصغيرة التي تبكي كل ليلة. أشتقت إلى أبي... أريد أبي زینب يا صغيرتي... لماذا تبكين؟ الليل حلّ، وهذا وقت النوم. رقيّة (تبكي وتخفي وجهها): اشتقتُ إلى أبي. لم أعد أريد النوم... أريد فقط أن أراه! زينب (تدخل بهدوء، تحمل إناء ماء): یا رباب، ربما هي جائعة... تعالي يا رقيّة، اشربي قليلاً من الماء، خذي لقمة، ربما يهدأ قلبك. (تبكي رقيّة، فتأخذها رباب في حضنها و تقول ) رباب: اجلسى فى حجرى يا رقيه. ألم الفراق يسعر فى فؤادكى. فراق نور الجنان حسين بن فاطمة الزهراء. تعالي أريد أن انشد لكى كما كنت أنشد لولدى دللول الولد يبني دللول دللول الولد وولدی مذبوح اخذت زينب ورالرباب تمسحان دموعهما. قد علی النوم علی عیون رقیه یسود المشهد صمت حزين) المشهد الثاني: رقية في مناجاة ليلية أشتقت إلىك يا ابى اَلسَّلامُ عَلیک يا اباعبدالله السلام علیک یا خامِسِ أَصْحابِ أَهْلِ الْكِساءِ، اَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَباءِ، أشتقت إلي قولک حین تقول أللهم صل على ابراهيم و آل ابراهيم. و کأنى أرى جميع الأنبياء فى ضلك. و انا اقول اللهم صل على ابراهيم و آل ابراهيم بحق ابراهيم و آله رد على والدى حسين: أنا دائما معكي يا بنتى. أنا هنا هلمّى الىّ. (يحتضنها الحسين بدفئ و تقول) ابى ابى ابى ليت الموت اعدمنى الحياة دعنى أرى وجهك الصبيح أشتقت إلى ثغرك الباسم و وجهك المنیر وعرقك الهاشمي الذى يلوح فى جبينك و إلى صباحة عينيك يا أفق العالم و شمسه و نور الجنان. حسين: رقية أيتها الصغيرة الجليلة صبراً يا بنتى صبراً كصبر جدتك فاطمة. قد يمنعوك من البکاء کما منعوا أمي الزهراء. تبکی رقیه و تقول بعبرة. أبي أريد أن أعود الی الماضي افرش سجادة صلاتك و انظر إلى قيامك و سجودك ابى هل تريد أن تتوضاء؟ هل تريد أن تصلى؟ هل تريد شيئا حتى احضره لك؟ کالعادة حسين: نعم ناويلنى السجادة يا حبيبتى ( تفرش له السجادة) ابى هل تعلم إننا أصبحنا اسارى؟ و أصبح عدونا يضربنا و بسوقنا سوق العبيد؟ خذنى يا ابى معك مشهد الثالث أين أنا. أين أبى أين والدى الحسين الان و قد رأيت وجهه الصبيح و قبلت يده و جبينه و قبلنى بشفتيه الدافئتين و عطره كان يفوح بالمسك و العنبر اريد ابى اريد والدى اريد ابى الحسين المشهد الرابع (يحاول و بكثب ابن الزانية يزيد ان ينام ولكن فى تلك الليلة السوداء و بمجرد ان غفت عيناه استيقظ على صراخ و عويل نسائه و صراخ و عويل يأتى من الخربة ) قفز و قلبه يدق و العرق يسرى على وجهه(ماذا هناك لماذا هذا العويل و الصراخ بحق الشيطان اخرسوا ) وهو يرتجف سيدى يا اميرالمومنين يزيد: هناك بنت للحسين تريد أباها. -يزيد : و من أين أتى باباها فى هذه الليلة المظلمة سكتوهم اضربوهم ويحكم أريد النوم. -كل المصائب من رأسك يا حسين مادام هذا الرأس هنا سيلحقنى البلاء . -( يحاول ان يستعيد هدوءه و ينام مرة أخرى لكن صوت الطفلة تخرق الجدران اريد ابى أريد والدى) يزيد: تريد والدها؟ هیا خذوا والدها و ریحونی خذوا هذا الرأس من قصری حتی تسکت و انام. قسمت دوم 👇👇👇👇 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @atashbe_ekhtear ┗🕊━━━━━━━━┛
المشهد الخامس اتوا بوعاء علیه مندیل و یفوح منه رائحة المسك. ایتها السبایا تنحوا تنحوا جانباً. (و يضع الجلاوزه التشت امام الطفله و يقول لها هذا ابوکی إذا کنتی تریدینه) تنظر رقیه الی التشت و تقول: انا لا اريد طعام أريد والدی أريد والدی( تقول الطفله بحرقه) -هذا لیس طعام هذا هو والدکی و یکشف الجلاوزه عن رأس الحسين (تنشغل الطفلة بتفاصيل وجه أبيها. ) أهلا بخطارى العزيز. مرحبا بوالدى. انظر الي، كيف حالك؟ لا أصدق أنى اراك (تمسح بيدها على وجهه و كأنها لم تصدق ... عاش من شافك یل حسین. ولكن قل لى لماذا شفتیک متفطرات ؟ من الذی کسر اسنانک کنت اتمنی أن اضع رأسي في حجرک ولکن ولکن اری راسک الآن في حجری. من خضب لحیتک و من احرق وجهک دعني امسح الدم و التراب من علیها. بابا بابا (تبکی بصوت خافت و هي تنفض التراب علی وجه ابیها) أبي من الذي ایتمنی علی صغر سنی؟ (تبکی بصوت اعلی) أبي لا أريد أن اتحدث عن ما جری أبي لا اسئل عن وجهک المرمل و لا اسئلک عن نحرک المذبوح، أنت أيضا لا تسئلنی عن خدی الأحمر و لا تسئل عن قرطی و إذني الدمایة و لا تسئلنى عن جرحى الملچوم فى رقبتى و لا عن الشوك فى رجلى. ابى كيف حالك. ابى يا خليفة الله على أرضه كيف حالك قل لى كيف لأمة محمد يد لكى تذبحك من الوريد إلى الوريد و انت حفيده ابى ايتمتنى و ایتمت الاسلام ابی من للصغیر حتی یکبر ومن للکبیر بین الناس أبي دعني اشمک فقد اشتاق قلبی الی رائحتک (وضعت رقيه فمها على فم والدها و فاضت روحها) و اعتلت الصراخ و العويل فى الشام و لم يبقى شخص في المدينة الا و استيقظ علی ذلک الصراخ و نادت زينب اَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذَّابِلاتِ، اَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ اَلسَّلامُ عَلَى الدِّماءِ السَّائِلاتِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْأَعْضاءِ الْمُقَطَّعاتِ، اَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالات (این قسمت زنده اجرا شود👇) وکأن بصوت صاحب العصر و الزمان من الافق يخاطب العقيلة زينب فلئن باعدتنى الدهور و عاقنى عن نصرك المقدور و لم أكن لمن حاربك محاربا و لمن نصب لك العدواة مناصبا فلأندبنك صباحا و مساء و لابكين بك بدل الدموع دما و نحن ايضا نقول فلئن باعدنا الدهور و عاقنا عن نصرك المقدور فلنندبنك صباحا ومساء و لنبكين لك بدل الدموع دما ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @atashbe_ekhtear ┗🕊━━━━━━━━┛
نمایش آیینی خرابه شام و شهادت حضرت رقیه توسط گروه هنری دختران حاج قاسم در همایش دردانه حسین ع هِیْئَت‌دُخْتَرآنہ‌ دُختَرانِ حاج قاسم ━═━━⊰❀🏴❀⊱━━═━ ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @atashbe_ekhtear ┗🕊━━━━━━━━┛
نسخه داستانی-نمایشنامه‌ای تازه از «کبوتر بقیع و کبوتر حرم امام رضا» می‌سازم که هم لحن احساسی داشته باشه و هم قابل اجرا روی صحنه باشه.گ نمایشنامه کوتاه: «دو پر، دو آسمان» شخصیت‌ها: کبوتر حرم (سفید، بال‌های تمیز و برق‌زننده) کبوتر بقیع (خاکستری، بال‌های خاک‌آلود) صدای راوی صحنه اول – آسمان مدینه، شب صدای آرام باد و اذان از دور شنیده می‌شود. نور صحنه روی گنبد سبز حرم پیامبر (ص) و قبرستان بقیع. راوی: در آسمان مدینه، دو پرنده با دو سرنوشت پر می‌زنند… یکی میان نور و زائران، دیگری میان خاک و غربت. (کبوتر بقیع با پرهای خاکی، آرام روی یکی از سنگ قبرها می‌نشیند. کبوتر حرم از دور پروازکنان وارد می‌شود.) کبوتر حرم: سلام بر تو، دوست پرکشیده‌ام! چرا این‌قدر خسته‌ای؟ کبوتر بقیع (با لبخند تلخ): سلام… من خسته نیستم، غمگینم. می‌بینی؟ اینجا حتی سایه‌ی یک گنبد پیدا نمی‌شود… همه سنگ و خاک. کبوتر حرم: ولی اینجا آرامگاه چهار امام است! جای افتخار… کبوتر بقیع: افتخار هست… ولی غربت هم هست. زائران از دور نگاه می‌کنند، جرأت نزدیک شدن ندارند. اینجا پروازم کوتاه است، بال‌هایم خاک می‌گیرد. صحنه دوم – نور صحن مشهد نور گرم و طلایی روی کبوتر حرم. صدای زمزمه زائران. کبوتر حرم: در مشهد، بال‌هایم را روی گنبد طلا پهن می‌کنم. زائران با لبخند برایم دانه می‌ریزند، حتی کودکان با من بازی می‌کنند. هر پروازی، پرواز به آسمان است. کبوتر بقیع: و من… هر پروازی، بازگشت به همین خاک خاموش. صحنه سوم – نگاه به آینده (دو کبوتر کنار هم روی شاخه‌ای می‌نشینند، آسمان تاریک و پرستاره.) کبوتر بقیع: گاهی آرزو می‌کنم فقط یک روز بال‌هایم را در هوای حرم تو باز کنم… کبوتر حرم: و من آرزو می‌کنم روزی گنبدی از نور بر مزار شما برپا شود، تا زائران مثل مشهد، با دل آرام بیایند. راوی: دو پر، دو آسمان… یکی در میان نور، یکی در میان خاک. اما هر دو دلشان در یک جهت می‌تپد: به سوی خدا و امامانشان. (دو کبوتر با هم به سوی آسمان پر می‌کشند. نور صحنه خاموش می‌شود.) پایان ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @atashbe_ekhtear ┗🕊━━━━━━━━┛