6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.....•°
امام زمان عج رو دعاگوی خودت کن☺️
#انتظار | #آرامش | #امام_زمان عج
امیرحسین دریایی
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥داستانی زیبا از نجات یک هندی محکوم به اعدام توسط #امام_زمان (عج)
🔹جالبه شخص هندی به امام زمان (عج) میگه با وجود شما چرا شیعیان کلی گرفتاری دارن؟! آقا بهش میگه کدوم شیعه تا حالا مثل تو از من کمک خواسته و کمکش نکردم؟
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"شمـا"
تنها اتفاق ِ خوب ِاین دنیای ِ غمگینی ..
#ایهاالعزیز❤️🩹
در آتش هجرانِ تو خاکسترِ محضیم
از ما که رسانَد به تو پیغام؟! مگر باد ..
کَاش که از جَانب ِ او تَماسی بِرسد ..
#مولای_غریبم💚
{الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صاحِبَ الزَّمانِ}
🌹@Atashe_entezarr313 🌹
💖امام صادق علیه السلام
🔹إنَّ النّاسَ يَستَغنونَ إذا عُدِلَ بَينَهُم، وتُنزِلُ السَّماءُ رِزقَها، وتُخرِجُ الأَرضُ بَرَكَتَها بِإِذنِ اللّهِ تَعالى.
🔸اگر ميان مردم عدالت برقرار شود، همه بى نياز مىشوند، آسمان روزى خود را فرو مىريزد، و زمين به اذن پروردگار متعال، بركت خويش را بيرون مىآورد .
📚الكافي : ج٣ ص٥٦٨ ح٦
#حدیث_روز
🌹@Atashe_entezarr313 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان ( عج) و ۳۱۳ یاران او و حکومت عالم
پیشنهاد دانلود
🌹@Atashe_entezarr313 🌹
.
«به مردم نگو:
«به من فرمان دادند و من نیز فرمان میدهم پس باید اطاعت شود»
{یعنی بگی «مأمورم و معذور» }
كه این گونه خود بزرگبینی دل را فاسد و دین را پژمرده میکند و موجب زوال نعمتها میشود.»
#حضرت_علی_به_مالکاشتر
رها کن این مصیبت رو
نامه 53 نهج البلاغه
🌹@Atashe_entezarr313 🌹
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این شعر زیبا رو گوش کنین در حضور رهبری
شاعر: علی حکمت
شعر او استوار و محكم و بي تكلف و در ضمن سليس و روان است ؛ با مخاطبش زود ارتباط برقرار مي كند و اين براي هنرمند يك امتياز است .
🌹@Atashe_entezarr313 🌹
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🖤﷽🖤 داستان #فریاد_مهتاب واقعیت حماسه ی حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀 ـــــ ـ ـــــ ـ ــــ
🖤﷽🖤
داستان #فریاد_مهتاب
واقعیت حماسه ی حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
#قسمت_سی_ام
🍃اينجا خانه خليفه است، او به سخنان عُمَر فكر مى كند، عُمَر به او قول داده است كه على (ع) را آرام كند.
امّا چگونه؟ آيا او مى خواهد فدك را به فاطمه (س) باز گرداند؟ اين كار يعنى پايان خلافت ابوبكر.
خليفه كسى را مى فرستد تا عُمَر نزد او بيايد. نگاه كن، عُمَر با عجله به خانه خليفه مى آيد.
وقتى خليفه نگاهش به او مى افتد مى گويد:
ــ به نظر تو اكنون بايد چه كنيم؟
ــ من مى گويم كار را يكسره كنيم و على (ع) را به قتل برسانيم.
ــ آخر چگونه؟! كشتن على (ع) كار ساده اى نيست.
ــ من يك نفر را سراغ دارم كه مى تواند اين كار را انجام بدهد.
ــ چه كسى؟
ــ خالد (پسر وليد).
خليفه به فكر فرو مى رود، چاره اى نيست، بايد على (ع) را ترور كرد.
او كسى را به دنبال خالد مى فرستد تا هر چه زودتر بيايد.
خالد نزد خليفه مى آيد.
نگاه كن! آن خانم كيست كه پشت در ايستاده است؟ گويا او هم سخنان اين سه نفر را شنيده است. آيا او را مى شناسى؟
❌او اسماء همسر ابوبكر است، امّا اين زن با شوهرش از زمين تا آسمان تفاوت دارد، اين زن از شيعيان على (ع) است.
ــ اى اسماء! با تو هستم، چرا رنگ از چهره تو پريده است؟
ــ مگر نمى شنوى كه اين سه نفر چه مى گويند؟
من گوش تيز مى كنم تا صداى آنها را بشنوم.
ــ اى خالد، ما مى خواهيم مأموريّت ويژه اى به تو بدهيم.
ــ آن مأموريّت چيست؟
ــ كشتن على.
ــ من چگونه او را بكشم؟
ــ فردا، در هنگام نماز جماعت.
ــ در نماز جماعت؟
ــ آرى، تو بايد در نماز، كنار على قرار بگيرى وقتى كه من سلام نماز را گفتم تو فوراً شمشير مى كِشى و كار را تمام مى كنى.
اكنون، اسماء نمى داند چه كند، خدايا! خودت به او كمك كن! او چگونه بايد اين خبر را به على (ع) برساند؟
تو چه پيشنهادى دارى؟
✅ناگهان، فكرى به ذهن اسماء مى رسد. او كنيز خود را صدا مى زند و به او مى گويد:
ــ همين الآن به خانه على (ع) برو و سلام مرا به او برسان و اين آيه قرآن را بخوان و برگرد.
ــ كدام آيه؟
ــ آيه 20 سوره قصص، آنجا كه خدا از زبان دوست حضرت موسى (ع) مى گويد: (إِنَّ المَلأَ يَأتَمِروُنَ بِكَ لِيَقتُلُوكَ فَاخرُج )، "اى موسى، مردم مى خواهند تو را بكشند پس هر چه زودتر از اين شهر خارج شو".
كنيز حركت مى كند تا خود را به خانه على (ع) برساند.
اين آيه درباره حضرت موسى (ع) است وقتى كه فرعون تصميم گرفت تا او را به قتل برساند يك نفر او را ديد و به او خبر داد تا هر چه سريع تر فرار كند.
كنيز به درِ خانه فاطمه (س) رسيده است، او در مى زند، على (ع) در را باز مى كند، كنيز آيه قرآن را مى خواند.
على (ع) در جواب مى گويد: "سلام مرا به اسماء برسان و بگو خداوند نگهبان على است". كنيز خداحافظى مى كند و به خانه برمى گردد.
🔸 آقاى نويسنده، بلند شو، چقدر مى خوابى؟ صداىِ اذان صبح مى آيد.
ــ من خيلى خسته ام، ديشب تا دير وقت، مشغول نوشتن بودم.
ــ ما بايد به مسجد برويم، مگر يادت رفته است كه خالد مى خواهد مولايمان را به قتل برساند؟
ــ خداى من، اصلا يادم نبود.
به سوى مسجد حركت مى كنيم، على (ع) در گوشه اى از مسجد، نمازِ خودش را مى خواند، خالد در مكان مناسبى قرار مى گيرد.
نماز برپا مى شود، طرفداران ابوبكر به او اقتدا مى كنند، آخرِ نماز است، ابوبكر تشهد مى خواند. الآن وقت آن است كه ابوبكر سلام نماز را بخواند.
امّا چرا او سكوت كرده است؟ گويا او نمى داند چه كند. سلام نماز را بدهد يا نه؟ اگر سلام بدهد خالد شمشير خواهد كشيد.
🔰ابوبكر مى داند كه على (ع) خيلى شجاع است، خالد نخواهد توانست اين نقشه را عملى كند. او با خود مى گويد: "حالا من چه كنم؟ عجب اشتباهى كردم كه به حرف عُمَر گوش دادم".
چند دقيقه مى شود كه ابوبكر سكوت كرده است، مردم بيچاره نمى دانند چه شده است، چرا ابوبكر سلام نماز را نمى دهد؟
رنگ ابوبكر زرد شده است. ناگهان، راه حلّى به ذهن او مى رسد. او قبل از سلام مى گويد: يا خالد! لاتَفْعَلَنَّ ما أَمَرْتُكَ: اى خالد! آنچه گفتم انجام نده!
و سپس مى گويد: السَلامُ عَلَيْكُم وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ.
همه مردم تعجّب مى كنند، اين ديگر چه نمازى بود؟ منظور خليفه از اين سخن چه بود؟
آرى، اين نمازِ جديد خليفه است، آرى، شما مى توانى قبل از سلام، هر چه دلت خواست بگويى.
اكنون على (ع) از جاى خود برمى خيزد و به خالد مى گويد:
ــ اى خالد، خليفه به تو چه دستورى داده بود؟
ــ به من گفته بود كه گردن تو را بزنم.
ــ و تو مى خواستى اين كار را بكنى؟
ــ اگر خليفه مرا از اين كار باز نمى داشت تو را مى كشتم.
● ادامه دارد...
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313