eitaa logo
داستان مذهبی‌و زندگی ائمه ع
969 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
☀اینجا اتفاقات مهم تاریخی و از زندگی اهل بیت ع رو یاد میگیری به صورت داستان و با سند معتبر😍 . . ارتباط با ما 👈 @yamahde_1 . لینک گروه مون 👇 https://eitaa.com/joinchat/272957452C63387cddc4 .
مشاهده در ایتا
دانلود
- حارث در کوچه‌های کوفه، دختر بچه‌ای را دید و پرسید : این موقع شب در کوچه چه میکنی؟ دختر گفت : منتظرِ «بابا» هستم. او هرشب برای ما غذا میاره حارث گفت : شاید امشب «بابا» نیاد. دختر بچه با قاطعیت گفت : نه! «بابا» میاد! میخوام یه خبر خوشحال‌کننده بهش بدم. (علی ضرب شمشیر خورده و خواهد مُرد!) حارث گفت : «بابا» چرا باید از این خبر خوشحال بشه؟! گفت : من یتیمم و پدرم در جنگ، با علی کشته شده. برای همین وقتی «بابا» اومد خونه‌مون و غذا آورد، بهش گفتم : تو مرد خوبی هستی. دعا کن علی بمیره. «بابا» هم دستاش رو برد بالا و گفت : خدایا علی را بکش! +دعات چه زود مستجاب شد مولا. :)😭😭😭 علی😭😭😭😭 ‌‌‌ 𝒿ℴ𝒾𝓃↷ ❥• @Atashe_entezarr313