-
حارث در کوچههای کوفه،
دختر بچهای را دید و پرسید :
این موقع شب در کوچه چه میکنی؟
دختر گفت : منتظرِ «بابا» هستم.
او هرشب برای ما غذا میاره
حارث گفت : شاید امشب «بابا» نیاد.
دختر بچه با قاطعیت گفت : نه! «بابا» میاد!
میخوام یه خبر خوشحالکننده بهش
بدم. (علی ضرب شمشیر خورده و
خواهد مُرد!) حارث گفت :
«بابا» چرا باید از این خبر خوشحال بشه؟!
گفت : من یتیمم و پدرم در جنگ،
با علی کشته شده. برای همین وقتی
«بابا» اومد خونهمون و غذا آورد، بهش
گفتم : تو مرد خوبی هستی. دعا کن
علی بمیره. «بابا» هم دستاش رو برد
بالا و گفت : خدایا علی را بکش!
+دعات چه زود مستجاب شد مولا. :)😭😭😭
#اولمظلومعالم علی😭😭😭😭
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313