🍃💚﷽💚🍃
در بیان ولادت با سعادت امیرالمؤمنین علیه السلام
#قسمت_دوم
در بعضی روایات است که چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام متولد شد ابوطالب او را بر سینهٔ خود گرفت و دست فاطمه بنت اسد را گرفته به سوی ابطح آمدند و ندا کرد به این اشعار:
یـا رَبِّ یا ذَا الْغَسَقِ الدُّجِیِّ/ وَ الْقَمَرِ الْمُبتَلجِ الْمُضِیِّ
بَیِّنْ لَنا مِنْ حُکِمْکَ الْمَقْضِیِّ/ ماذا تَریٰ فی اِسْمِ ذَا الصَّبِیِّ
مضمون این اشعار آن است که ای پروردگاری که شب تار و ماه روشن و روشنی دهنده را آفریده ای بیان کن از برای ما که این کودک را چه نام گذاریم؟ ناگاه مانند ابر چیزی از روی زمین پیدا شد نزدیک ابوطالب آمد، ابوطالب او را گرفت و با علی به سینهٔ خود چسبانید و به خانه برگشت چون صبح شد دید که لوح سبزی است در آن نوشته شده است:
خُصِّصْتُما بِالوَلَدِ الْزَّکِیِّ/ وَ الطاهِرِ الْمُنْتَجَبِ الرَّضِیِّ
فَاِسمُهُ مِنْ شامِخٍ عَلِیٍّ/ عَلِیٌّ اشْتُقَّ مِنَ الْعَلِیِّ
حاصل مضمون آنکه مخصوص گردیدید شما ای ابوطالب و فاطمه به فرزند طاهر پاکیزه پسندیده، پس نام بزرگوار او علی است و خداوند علی اعلی نام او را از نام خود اشتقاق کرده است.
پس ابوطالب آن حضرت را علی نام کرد و آن لوح را در زاویهٔ راست کعبه آویخت و چنان آویخته بود تا زمان هشام بن عبد الملک که آنرا از آنجا فرود آورد و بعد از آن ناپیدا شد.
و اخبار در باب ولادت آن حضرت و کیفیت آن بسیار است و مقام را گنجایش بیش از این نیست و این فضیلت از خصایص آن حضرت است چه اشرف بقاع حرم مکه است و اشرف مواضع حرم مسجد است و اشرف موضع آن کعبه است و احدی غیر از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در چنین مکانی متولد نشده، و نیز متولد نشده مولودی در سید ایام که روز جمعه باشد در شهر حرام که ماه رجب باشد در بیت الحرام سوای امیر المؤمنین علیه السلام ابوالأئمّة الکرام علیه و آله آلاف السلام.
📚منتهی الآمال
@atre1o1 🇮🇷
🍃💚﷽💚🍃
در بیان فضائل امیر المؤمنین علی علیه السلام
#قسمت_دوم
وجه دوم ـــ آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام اعلم و داناترین مردم بود و اعلمیت آن جناب به جهاتی چند ظاهر است.
اول آنکه آن جناب در نهایت فطانت و قوّت حدس و شدت ذکاوت بود و پیوسته ملازم خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله بود و از آن حضرت استفاده و از نور مشکوة نبوت اقتباس می نمود و این برهانی است واضح بر اعلمیت آن جناب بعد از نبی به علاوه آنکه رسول خدا در هنگام رحلت از دنیا هزار باب علم تعلیم آن حضرت نمود که از هر بابی هزار باب دیگر مفتوح می شد چنانکه از اخبار معتبرهٔ مستفیضه بلکه متواتره استفاده شده و شیعه و سنی روایت کرده اند که پیغمبر در حق آن جناب فرمود: (اَنا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیُّ بابُها). و معنی آن چنان است که حکیم فردوسی گفته:
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی/ خداوند امر و خداوند نهی
که من شهر علمم عَلیم دَر است/ درست این سخن قول پیغمبر است
گواهی دهم کاین سخن راز او است/ تو گویی دو گوسم بر آوار اوست
دوم آنکه بسیار اتفاق افتاد که صحابه احکام الهی بر آنها مشتبه می شد و بعضی غلط فتوی می دادند و رجوع به آن حضرت می کردند و آن جناب ایشان را به طریق صواب می داشت و هیچگاهی نقل نشده که آن حضرت در حکمی به آنها رجوع کند و این دلیل اعلمیت آن حضرت است و حکایت خطاهای صحابه و رجوع ایشان به آن حضرت بر ما هر خبیر واضح و مستنیر است.
سیم آنکه خود آن حضرت خبر داد از کثرت علم خود در مواصع متعدده چنانچه می فرمود بپرسید از من از طرق آسمان همانا شناسایی من به آن بیشتر است از طرق زمین و مکرر مردم را می فرمود. هر چه می خواهید از من بپرسید پیش از آنکه من از میان شما مفقود شوم و پیوسته مردم نیز از آن حضرت مطالب مشکله و علوم غامضه می پرسیدند و جواب می شنیدند. و از غرائب آنکه این کلمات را بعد از آن حضرت هر که ادعا کرد در کمال ذلت و خواری رسوا شد، چنانکه نقل شده که خود آن جناب از این مطلب خبر داد فرمود لٰا یَقُولُها بَعْدی اِلّا مُدَّعٍ کَذّابُ. هیچکس بعد از من بدین کلمه سخن نکند مگر آنکه ادعای مطلب دروغ کرده باشد. و نیز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گاهی دست بر شکم مبارک می نهاد و می فرمود اِنَّ هیهنا لَعِلْما جمّاً در این جا علم بسیار جمع شده است و گاهی می فرمود: وَاللهِ لَوْ کُسِرَت (ثُنِّیَتْ) لِیَ الْوَسادَة لَحَکَمْتُ بَیْنَ اَهْلِ التَّوریة بِتَوْریٰتِهِم بالجمله نقل نشده از احدی آنچه از آن حضرت نقل شده از اصول علم و حکمت و قضایای کثیره و ما امروز می بینیم که حکمایی مانند ابن سینا و نصرالدین محقق طوسی و ابن میثم و مانند ایشان و همچنان علمای اعلام و فقهای کرام چون علامه و محقق و شهید و دیگران رضوان الله علیهم در تفسیر و تأویل کلمات آن حضرت از یکدیگر استمداد کرده اند و علوم بسیار از کلمات و قضایای آن جناب استفاده نموده اند.
📚منتهی الآمال
@atre1o1 🇮🇷
🍃💚﷽💚🍃
🍃پند های سه گانه🍃
🌸حدیث های عامه از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم🌸
#قسمت_دوم
علامت پرهیزگار سه چیز است: از همنشین بد و رفیق دروغین کناره گیرد، غیبت کس نکند، قسمتی از حلال ها را صرف نظر کند تا در حرام نیفتد.
سنگدل سه علامت دارد: بر ناتوان ترحم نکند، به اندک نسازد، پند و اندرز در او اثر نگذارد.
صدیق(آنکه گفتار و کردارش مطابق باشد) سه نشانه دارد: پوشاندن صدقه، پنهان کردن مصیبت، و مخفی نمودن عبادت.
📚نصایح
@atre1o1 🇮🇷
رهیافتگان وصال
#قسمت_دوم
تشرف شیخ حسین،خادم مسجد سهله در راه مشهد مقدس:
شیخ آقا بزرگ تهرانی از شـیخ حسـین, خادم مسـجد سهله , نقل میکند: در سفر اولی که با جناب شیخ اعظم, شیخ محمد طه اعلی الله مقامه به مشـهد مقدس مشـرف شدیم, نزدیک مشـهد یعنی میامی رسـیدیم من بر حیوان سواری خود طی مسافت میکردم .
چیزی از راه را طی نکرده بودیم که آن حیوان از حرکت باز ماند و کم کم عقب افتادم بطوری که اثری از قافله دیده نمیشد.
پیاده شـدم و قدری پیاده با حیوان راه رفتم, ولی حیوان به خاطر ورمی که در دسـتش پیدا شده بود, نمیتوانست راه برود و منهم از حرکت عاجز شدم .
در اینجـا بارم را فرود آورده و فرشم را بر زمین پهن نمودم و در وسط صـحرا مثل اینکه درخانه ام باشم, نشسـتم و مـدت مدیـدی در فکر بودم و به حضـرت رضا (ع) خطاب مینمودم و عرایضـی را عرض میکردم و میگفتم: مولا جان من زائر شمایم و از کاروان عقب افتاده ام و دست حیوانم شل شده است .
و اَمثال این مطالب را ذکر میکردم .
ناگاه دیدم شخص عجمی که بر حیوان قوی سفیدی سوار است , از راه می آید گفتم: لابد این شخص از زوار است .
وقتی رسید, سلام کرد .
جواب سلامش را دادم .
خیال کردم که او هم به واسطه امری از کاروان عقب افتاده است .
بعد از جواب سلام , ایشان به فارسی مشغول صحبت شد و من هم فارسی بلد بودم .
مرا به اسم نام برد و گفت : ای شـیخ حسـین, طوری نشسـته ای مثل اینکه در خانه خودت نشسـته باشی آیا نمیدانی اینجا چه جایی است ؟
گفتم: بلی, اما قضیه من چنین و چنان است .
گفت : برخیز بارت را روی حیوانت میگذاریم و میرویم شاید خداوند ما را به قافله برساند.
گفتم: آیا نمی بینی که دستش چه شده و نمیتواند راه برود ؟
اصرار کرد گفتم: لا حول و لا قوه الا بالله و برخاستم.
بار بر روی حیوان قرار گرفت من هم به اجبار او, حیوان را میراندم و ایشان نیز کم کم راه میرفت .
در بین راه گفت : ای شیخ حسین, بار من سبکتر از بار تو است , بارت را روی حیوان خودم میگذارم و بار خودم را روی حیوان تو .
گفتم: میل خودتان.
بار مرا گرفت و روی حیوان خودش گذاشت و بار خودش را روی حیوان من و به همین کیفیت میرفتیم.
گفت : ای شـیخ حسین, نمی خواهی حیوان خودت را با حیوان من مبادله کنی تا سر به سر شود ؟
گفتم: ای برادر, تو عجمی و من عرب , گمان میکنی من نمیفهمم که مرا مسـخره میکنی حیوان شـما ده برابر حیوان من میارزد, با اینکه من در این صحرا در معرض هلاکتم و چاره ای ندارم جز اینکه مال و بارم را بگذارم و بروم تا خود را از هلاکت خلاص کنم.
معلوم است که این حرف تو جز برای مسخره کردن من نیست .
گفت : از استهزاء کردن, به خدا پناه میبرم .
تو چه کار داری, من میخواهم حیوانم را با حیوان تو معاوضه کنم.
هر چه میگفتم: ای برادر مرا مسخره نکن, اصرار میکرد, تا اصرارش بحدی رسید که قبول کردم .
گفت : پس سوار شو .
من بر حیوان او سوار شدم دیدم انگار مثل مرغی میپرد .
آن مرد گفت : تو به قافله ملحق شو من هم انشاءالله تعالی ملحق می شوم .
زمان کمی گذشت که دیدم به قافله رسیده ام آن هم در نزدیکی منزل و مثل آنکه از آن مرد غافل شدم .
همینکه به منزل رسـیدم , پیاده شـده و مشـغول رسـیدگی به حیوان گردیدم و وقتی کارم تمام شد برای خوردن قهوه خدمت شیخ محمد طه رسیدم .
وقتی داخل شدم ,سلام کردم .
فرمود : شـیخ حسـین, چرا امروز در راه بـا مـا نبودی؟ چون بنـای من بر این بود که هر روز حیوانم را جلوی محمل شـیخ یک ساعت یا بیشتر راه میبردم و ایشان برای من حکایاتی را نقل میفرمودند.
جریان را نقل کردم .
فرمود : آن مرد کجا است ؟ عرض کردم :خودش را به ما می رساند, ولی هنوز نرسیده است .
فرمودند: بلکه او قبل از تو رسـیده است , آیا گمان میکنی که اینطور کارها را در چنین مکانی کسی غیر از ائمه معصومین (ع) انجام میدهد؟ بعد شـیخ به خاطر این جریان قصـیده ای در مدح حضـرت رضا (ع) انشاء نموده و قضیه را در آن درج نمود .
جناب شیخ آقا بزرگ تهرانی فرمودند:
شیخ حسین بعضی از ابیات آن قصیده را برای من خواند, ولی من فراموش نموده ام .
و گفت : آن شخص را هم دیگر ابدا ندیدم و با آن حیوان تا تهران برگشتم.
در آنجا مریض شدم و آنرا به قیمت گزافی فروختم و در معالجه مرض و مراجعتم, مصرف کردم.
🌸🌸🌸🌸🌸
📡 @atre1o1 🇮🇷