سلام بر شما عزیزان
شبتون بخیر 🌹
❣در خدمتتون هستیم با ادامه تدریس
"از خانه تا خدا"
👇👇👇
#از_خانه_تا_خدا....
#درس_چهل_سوم🌺
💎 "حواست باشه که آرامش بدی!"
⭕️ متاسفانه در جامعۀ ما مصرفِ قرصِ اعصاب توسط خانمها فوق العاده زیاد شده. 💊
👆این موضوع علّتهای زیادی میتونه داشته باشه.
✔️ یکی از مهمترین علّت هاش اینه که "مردها نمیتونن به همسرشون آرامش بدن".
📳 با ورود شبکه های اجتماعی، امکان ارتباط با نامحرم خیلی راحتتر شده.
🔹توی این وضعیت خانمها خیلی نگران این هستن که یه موقع شوهرشون دچار ارتباطاتِ خارج از چارچوبِ خانواده نشه.
✅ خب اینجا، آقایون خیلی باید "مراقبِ هوای نفسشون" باشن
➕ و علاوه بر اون مدام به همسرشون اطمینانِ خاطر بدن که اصلا فکرِ همچین گناهانی رو هم توی ذهن خودشون نمیکنن! 😌
💯 طبیعتاً یه خانم هر چقدر که از سنّش بگذره، این ترس رو پیدا میکنه که یه موقع از چشمِ آقاش نیفتاده باشه!😥
💕 اینجا آقا باید به خانومش آرامش بده و بگه:
❤️ خانوم گلم، من همیشه دوستت دارم. اگه تمام حورالعین های بهشتی هم بیان روی زمین، تو یه چیز دیگه ای... 😌
آخ که چقدر لذّت میبرم نگاهت میکنم😍
💞چقدر صورتت رو دوست دارم...جووونم! 😊
فدای چشای قشنگت بشم...
تو ماهِ منی...از نظر من تو زیباترین زن دنیایی...💖
✅ هر از گاهی آقایون از همسرشون تعریف کنن و بهش "آرامش" بدن.
چقدر قشنگ میشه این زندگی؟!😊
🔷 البته اینم عرض کنیم که به فرض اگه یه آقایی هم بلد نبود به خانمش آرامش بده
این دلیل نمیشه که خانم بره قرصِ اعصاب مصرف کنه! 💊❌
🌺 خانمها باید سعی کنن انقدر #خودسازی داشته باشن که اگه شوهرشون این مسائل رو هم بلد نبود،
اصلاً ناراحت نشن و توکل به خدا کنن✔️
👌سعی کنن که "به شوهرشون کمک بدن تا دینداری #عمیق تری داشته باشه".
🔶 مردی که عمیقاً متدیّن باشه، حتماً میره دنبالِ "دستور خدا" و رفتارش با خانوادش عالی خواهد بود...
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
🆔 @atrearamesh
┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
- ناشناس.mp3
4.06M
🎵 تلاوت جزء 8 قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی (تند خوانی)
🌙@atrearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
8⃣ دعای روز هشتم ماه رمضان
#استوری
❇️ اللَّهُمَّ ارزُقنِي فِيهِ رَحمَةَ الأَيتَامِ
🔶 اى خدادر اين روز مرا ترحم به يتيمان
❇️ وَ إِطعَامَ الطَّعَامِ وَ إِفشَاءَ السَّلاَمِ
🔶 و اطعام به گرسنگان و افشاء و انتشار سلام
❇️ وَ صُحبَةَ الكِرَامِ بِطَولِكَ يَا مَلجَأَ الآمِلِينَ
🔶 و مصاحبت نيكان نصيب فرما به حق انعامت اى پناه آرزومندان عالم
#امام_زمان #ماه_رمضان
🌙@atrearamesh
❤️ دل جای خداست
✍ #رهبر_انقلاب : باید با دعاها مأنوس بشویم و قدری دلمان را نرم کنیم.
🔹 این دل چیز عجیبی است؛ گاهی انسان را به اوج آسمانها و معنویت میبرد، گاهی هم انسان را تا اعماق دره فرو میبرد.
🔹 آن دلی که عشق اتومبیل فلانجور دارد، دل نیست، گاراژ است! آن دلی که همهاش در آن میل جنسی موج میزند، دل نیست، عشرتخانه است.
✨ دل جای خداست؛ جای نور است.
۱۳۸۳/۷/۱۳
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
@atrearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #حاج_قاسم_سلیمانی : اگر کسی اخلاص داشت؛ اتصال پیدا میکند...
🌷سخنان مهم #حاج_قاسم در رابطه با اخلاص
🌙 مجموعه توصیههای اخلاقی بهمناسبت #ماه_مبارک_رمضان
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🌙@atrearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷صحبت های همسر شهید محمد صادق دارایی در کنار یادگار های شهید...
🌷شهید دارایی دومین شهید عملیات تروریستی حرم مطهر رضوی
پ ن: چهره مصمم فرزند شهید برام خیلی جالب بود
#شهید_دارایی #شهید_حرم
🌹@atrearamesh
- ناشناس.mp3
4.11M
🎵 جزء 9 قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی (تند خوانی)
#ماه_رمضان
🌙@atrearamesh
4_5814471736858512178.mp3
1.73M
🌄 دعای #سحر
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِيٌّ...»
🎙 با صدای استاد موسوی قهار
«خاطره انگیز»
#ماه_شعبان
🌙@atrearamesh
🎑 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 8
"خرید عروسی"
🔹 مادرم پشت گوشی با نگرانی تمام گفت:
سلام علی آقا ... می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ... 😥 امکان داره تشریف بیارید؟
💢 شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید.😊
من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام هر چند، ماشاء الله خود هانیه خانم خوش سلیقه هست، فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید.👌🏼 بالاخره خونه در اختیار ایشونه و...
اگر کمک هم خواستید بگید، هر کاری که مردونه بود، به روی چشم.☺
فقط لطفا طلبگی باشه!😊
اشرافیش نکنید!!!
🔹 مادرم با چشم های گرد و متعجب بهم نگاه می کرد 😳
اشاره کردم چی میگه؟
🔸 از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت: میگه با سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای!
🔹 دوباره خودش رو کنترل کرد، این بار با شجاعت بیشتری گفت: علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم
البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن تا عروسی هم وقت کمه و ...
بعد از کلی تشکر، گوشی رو قطع کرد.
هنگ کرده بود!😦
چند بار تکانش دادم ...
مامان چی شد؟ ... چی گفت؟
بالاخره به خودش اومد!
🙄 گفت خودتون برید، دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن و....
برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد!😘
📊 تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم، فقط توی خریدهای بزرگ همراه مون بود؛ برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد...
حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت: شما باید راحت باشی😊
باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه! یه مراسم ساده ...
یه جهیزیه ساده ...
یه شام ساده ...
حدود 60 نفر مهمون ...🎊 🎉
💢 پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت!
برای عروسی نموند.
ولی من برای اولین بار توی زندگیم خوشحال بودم...🙃
🔹 علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود...
ادامه دارد....
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانچهارمحالوبختیاری
@atrearamesh
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
🎑 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 8 "خرید عروسی" 🔹 مادرم پشت گوشی با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می
🌉 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز ۹
غذای مشترک 🍲
🔹اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم تا غذا درست کنم.
من همیشه از ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم
برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم 😢
🔺 بالاخره یکی از معیارهای سنجش دخترها در اون زمان، بلد بودن آشپزی و هنر بود.
هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم
اما از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت!😎
👌🏼 غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت.
بوی غذا کل خونه رو برداشته بود.
از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید؛
- به به، دستت درد نکنه 😊
عجب بویی راه انداختی ...
🔹با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم!
انگار فتح الفتوح کرده بودم ...😎
رفتم سر خورشت و درش رو برداشتم.
آبش خوب جوشیده بود و حسابی جا افتاده بود.😋
قاشق رو کردم توش بچشم که؛
نفسم بند اومد...😰
نه به اون ژست گرفتن هام ،نه به این مزه غذا!
🔹 اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود ...شور شده بود!
🔹گریه م گرفت!😭
خاک بر سرت هانیه! مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر...
و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد😢
خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟
پدرم هر دفعه اگه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت بیچاره بودیم!
- کمک می خوای هانیه خانم؟
با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم!
قاشق توی یه دست، درب قابلمه توی دست دیگه!
همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود!😓
با بغض گفتم ... نه علی آقا
برو بشین الان سفره رو می اندازم ...
🔹 یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد ... منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون ...
کاری داری علی جان؟
چیزی می خوای برات بیارم؟
با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن، شاید بهت کمتر سخت گرفت...
- حالت خوبه؟😊
- آره، چطور مگه؟😢
- چرا شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه ؟!🤔
🔹به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم ... نه اصلا ...
من و گریه؟😏
🔹 تازه متوجه حالت من شد ... هنوز قاشق و در قابلمه توی دستم بود ...
اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد ...
چیزی شده؟ به زحمت بغضم رو قورت دادم ...
قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... با خودم گفتم: مردی هانیه ... کارت تمومه ...😭
ادامه دارد....
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانچهارمحالوبختیاری
@atrearamesh
#امالفاطمه🖤🥀
از دعای حضرتِ خدیجه اُمُّ المومنین
گشته ایم ما عاشقانِ رَحمة لِلعـالمین
🌙@atrearamesh
- ناشناس.mp3
3.65M
🎵 تلاوت جزء 10 قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی (تند خوانی)
#ماه_رمضان
🌙_@atrearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔟 دعای روز دهم ماه رمضان
#استوری
❇️ اللَّهُمَّ اجعَلنِي فِيهِ مِنَ المُتَوَكِّلِينَ عَلَيكَ
🔶 اى خدا مرا در اين روز از آنان كه بر تو توكل كنند
❇️ وَ اجعَلنِي فِيهِ مِنَ الفَائِزِينَ لَدَيكَ
🔶 و از کسانی که نزد تو فوز و سعادت يابند قرار ده
❇️ وَ اجعَلنِي فِيهِ مِنَ المُقَرَّبِينَ إِلَيكَ
🔶 و مرا از آنان كه مقربان درگاه تو باشند قرار ده
❇️ بِإِحسَانِكَ يَا غَايَةَ الطَّالِبِينَ
🔶 به حق احسانت اى منتهاى آرزوى طالبان
#امام_زمان #ماه_رمضان
🌙@atrearamesh
❤️💥 کانال لوازم آرایشی و بهداشتی تنهامسیرآرامش👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2449211563C1977e67bed
❇️ لوازم آرایشی با کیفیت و قیمت بسیار خوب رو میتونید از تنهامسیریها خریداری کنید 😊
- ناشناس.mp3
4.06M
🎵 تلاوت جزء 11 قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی (تند خوانی)
🌙@atrearamesh
دعای عهد.mp3
21.59M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد
🎤سید حجت بحرالعلومی
روز بیست و یکم»
🗓شروع چله: 1401/1/4
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🆔 @atrearamesh
سـ🌸ــلام به شما که رفیـــق جانیـــد و همسفــر دل ....
سجــاده سحـــر زیباتون به خیر وسعادت☺️🌺
الهی که تک تک لحظاتتـــــون آذیـــــن لبخنـــد حضرت دوست باشه
بندگیهاتـون قبــول و تنهاییتــون پر از حضــــور خــدای مهربــون🌺✨
🌸الحمــدلله، که مــا، امسال هم رفقایی چون شما عزیزان داشتیم و داریم که برای سعادتشون تا آخـر بهشت، دعا می کنیم...
و الحمــدلله که خــدا این همه خوشبختی رو، برامون امضاء کرد، تا دستامون برای مؤمنینی بالا بـِـرِه، که همقدم و همدل و همراهمون هستند☺️❤️
ســــپاس ازحضــــور ارزشمند و گرمــتون🌹
🌹 @atrearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان
🌙@atrearamesh
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
#از_خانه_تا_خدا.... #درس_چهل_سوم🌺 💎 "حواست باشه که آرامش بدی!" ⭕️ متاسفانه در جامعۀ ما مصرفِ قرص
#از_خانه_تا_خدا....
#درس_چهل_چهارم🌺
💎 " همسرِ باهوش! "
🔵 مدیریتِ روابطِ بین اعضای خانواده "توسط مادرِ خانه" باید صورت بگیره.
✔️ برای همین "یکی از مهم ترین مسئولیت های یه خانم توی خانوادش اینه که به همسر و فرزندانش آرامش بده."
🔶 طبیعتاً اتفاقاتِ بد و خوب زیادی ممکنه بیرون از خونه برای آقایون بیفته و ممکنه دچار استرس هایی بشن.
💕 اینجا یه خانمِ باهوش سعی میکنه "با حرفای دقیق و حرفه ای"، به شوهرش آرامش بده.☺️
⭕️ مثلاً آقا یه بدهکاری سنگین داره و حسابی بهم ریخته!
➖ اینجا درسته که خانم ممکنه از لحاظِ مالی نتونه کاری برای شوهرش انجام بده
امّا میتونه از اون جمله های مشکل گشای خودش استفاده کنه!👌😊
🌷 مثلاً خانم به شوهرش بگه:
💞 آقای من چرا ناراحته؟ بدهی داری؟ فدای سرت! 😌
ولش کن!
💢 اینجا ممکنه آقا پیش خودش بگه تو هم دلت خوشه خانم!
پول ندارم، آبروم داره میره!😪
🔹امّا خانم باید ادامه بده:
❤️ عزیزم فدای سرت. چیه خودت رو داغون کردی؟
اصلاً فردا نمیخواد بری سر کار. فکرشم نکن.
موبایلت رو هم جواب نده! اصلاً بده ببینم گوشی رو!
💯 با همین چند تا جملۀ ساده، کلّی میتونه به شوهرش آرامش بده.....💞
✔️ اینا تکنیک های شوهرداری هست که هر خانمی باید سعی کنه توی زندگی خودش یاد بگیره و پیاده کنه.👌
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
🆔 @atrearamesh
┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
🌉 #رمان شب #بدون_تو_هرگز ۹ غذای مشترک 🍲 🔹اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم تا غذا درست کنم. من همیش
🎑 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز ۱۰
دستپخت معرکه 👌🏼 🍲
🔹 علی چند لحظه مکث کرد ...
زل زد توی چشم هام ...
- واسه این ناراحتی و می خوای گریه کنی؟ ...😊
🔸دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه ... آره ... افتضاح شده ...😭
با صدای بلند زد زیر خنده ..😄
با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم.
رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت.
🔸 غذا کشید و مشغول خوردن شد ...
یه طوری غذا می خورد که اگه یکی می دید فکر می کرد غذای بهشتیه !🙄
یه کم چپ چپ ... زیرچشمی بهش نگاه کردم.
می تونی بخوریش؟ ... خیلی شوره ها! نه؟! چطوری داری قورتش میدی؟🤔
🔸از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت.
🔷گفت خیلی عادی ... همین طور که می بینی ... تازه خیلی هم عالی شده ... دستت درد نکنه ...😋😊
- مسخره ام می کنی؟ 😢
- نه به خدا ...
😕😣 چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم ...
جدی جدی داشت می خورد!😧
کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم ...
🔸گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه.
🔸 قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ... غذا از دهنم پاشید بیرون ...
سریع خودم رو کنترل کردم!
و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم نه تنها برنجش بی نمک نبود که ... اصلا درست دم نکشیده بود!😞
مغزش خام بود ... دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش ...
حتی سرش رو بالا نیاورد که منو ببینه.
🔷 مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی ... 🍳
سرش رو آورد بالا ... با محبت بهم نگاه می کرد ...
- برای بار اول، کارت عالی بود 👌
🔸اول از دست مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود ... 😞
اما بعد خیلی خجالت کشیدم ... شاید بشه گفت ،برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد ...😓
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانچهارمحالوبختیاری
@atrearamesh
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
🎑 #رمان شب #بدون_تو_هرگز ۱۰ دستپخت معرکه 👌🏼 🍲 🔹 علی چند لحظه مکث کرد ... زل زد توی چشم هام ...
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز ۱۱
" فرزند کوچک من "
🔹 هر روز که می گذشت علاقه م بهش بیشتر می شد...
⭕️ لقبم "اسب سرکش" بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ...
🔸چشمم به دهنش بود ،تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ...
🔹من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم می ترسیدم ازش چیزی بخوام ...
✅ علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه...
هر چند، اون هم برام کم نمیذاشت. مطمئن بودم هر کاری که برام می کنه یا چیزی برام می خره، تمام توانش همین قدره ...
🔶خصوص زمانی که فهمید باردارم😌
اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد...
🔹 دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ...
🔴 این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد👌
مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی
نباید به زن رو داد ...
اگر رو بدی سوارت میشه و...
🔸اما علی گوشش بدهکار نبود ...
منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده، با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو هم بکنه☺️
🔹فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم و دائم الوضو باشم و...
منم که مطیع محضش شده بودم. باورش داشتم ...
🔸9 ماه گذشت ...
✳️ 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود😊
اما با شادی تموم نشد ...
وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ...
🔸مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده
اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت به مادرم گفت: لابد به خاطر دختر دخترزات ،مژدگانی هم می خوای؟😤
و تلفن رو قطع کرد ...
⭕️مادرم پای تلفن خشکش زده بود ...
و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
@atrearamesh