♦️مبلغ فطریه از سوی مراجع تقلید اعلام شد
🔹دفاتر مراجع عظام تقلید، مقدار و مبلغ فطریه رمضان سال ۱۴۰۱ را اعلام کردند
🌙@atrearamesh
🛑 امسال رویت هلال ماه شوال دشوار است
موحدنژاد، رئیس کمیته علمی ستاد استهلال دفتر مقام معظم رهبری:
🔹کارشناسان پیش بینی کرده اند امسال رویت هلال ماه شوال به علت شرایط بد جوی دشوار است.
🔹اگر هلال ماه رویت شود دوشنبه عید سعید فطر خواهد بود.
╭─┅••─•🍃🌸🍃•─┅••─╮
╰─┅••─•🍃🌸🍃•─┅•
AUD-20220501-WA0012.
4.04M
🎵 تلاوت جزء 30 قرآن کریم با صدای استاد #معتز_آقایی
🌙@atrearamesh
AUD-20220503-WA0023.mp3
1.57M
🎵بعد از ماه رمضان چه کنیم؟
👈🏻 مراقب حال خوبمون باشیم ...
#استاد_پناهیان
🌹@atrearamesh
✍️امام سجاد علیه السلام
✅خداوند عزوجل قدم برداشتن در دو کار را بیشتر از تمام قدم ها دوست مےدارد:
1️⃣قدمی که برای رضای خداوند متعال برای رفع گرفتاری فرد با ایمانی برداشته می شود
2️⃣قدمی که برای پیوستن به خویشی(فامیلی) که قطع رابطه کرده باشد برداشته شود
📚 بحار ج۷۴ ص۸۹
#حدیث_روز
🌹@Gilan_tanhamasir
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
#از_خانه_تا_خدا.... #درس_چهل_هفتم🌺 💎 " آرامش خودمون چی میشه؟ " 🌺 یکی از #تمرین هایی که شما میتونی
#از_خانه_تا_خدا....
#درس_چهل_هشتم🌺
💎 " تسبیحاتِ حضرت زهرا سلام الله علیها رمزِ آرامش "
🔶 تک تکِ اعمالِ دینی و ذکر هایی که در روایات به گفتنشون توصیه شده، برای "به آرامش رسیدنِ انسان" هست.
🌺 مثلاً یکی از ذکرهایی که اهل بیت علیهم السلام خیلی بهش تأکید کردن، تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هست.
🌹امام صادق علیه السلام فرمود:
✨{ تسبیحاتِ حضرت زهرا سلام الله علیها پیش من از هزار رکعت نمازِ مستحبی بالاتر هست. }✨
و روایات خیلی جالب دیگه ای که در این زمینه وجود داره.
🔹واقعاً چرا انقدر بر گفتنِ این تسبیحات تاکید شده؟
✅ یکی از مهم ترین علّت هاش اینه که "گفتنِ این تسبیحات فوق العاده آدم رو آروم می کنه....."
وقتی مدام تکرار میکنی و میگی الله اکبر....الله اکبر....
خدا بزرگه.... 😌
هی به خودت میگی خدا بزرگه نگران نباش....☺️
💓 همه چی دستِ اونه.... الله اکبر.... آروم باش...
بعدش میگی الحمدلله... 😌💗
خدا رو شکر...
✅خدایا ممنونتم بهم آرامش میدی...💞
ممنونتم بهم حیات دادی...
ممنونتم اجازه دادی باهات حرف بزنم...😍
الحمد لله...
آروم آروم وجودت میشه سرشار از آرامش....💖
بعدش میگی سبحان الله...
خدایا تو پاک و منزّهی... 🌹
🔹 نه! اجازه بدید ترجمۀ خودمونیش رو بگم:
💕 خدایا تو حرف نداری... 😍
تو آخرشی.....
❣خدایا کارت درسته...😊👌
همه چیز سر جاش هست.....
✳️ درسته که من خیلی چیزا رو نمیفهمم امّا میدونم که همۀ کارای تو قشنگ و حساب شده هست... سبحان الله... 😌
🌺 تا حالا همش زیبا بوده، بقیش هم حتماً همینطوره....
✔️ بعد که این ذکرای زیبا رو گفتی، دلت پُر از آرامش میشه....💞
🔵 حالا چرا اهل بیت علیهم السلام انقدر روی این تسبیحات تاکید میکردن؟
👈 چون ما رو خیلی دوست دارن...😊
❤️ اون بزرگواران میخوان همیشه ما رو توی اوجِ آرامش ببینن....
آرامشی که پروردگارِ عالم به انسان میده...💝👌
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
🆔@atrearamesh
┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
#رمان شب #بدون_تو_هرگز 14 "عشق تحصیل"😌 🔷 یه بار زینب، شش هفت ماهه بود، علی رفته بود بیرون، داشتم
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 15
"من شوهرش هستم "
🔸 ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد!!!
🔺 صورت سرخ با چشم های پف کرده ! از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی!
🔸 بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش:
- تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ 😠 به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ...
💢 از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ...
بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ...
✅ علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... اما الان نازدونه علی بدجور ترسیده بود...
🔸علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ☺️
🔺 قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ...
💢 آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ...
✅ علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم :
- دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ...
- این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده!😤
- می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟☺️
💢همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ...
- و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ... ✔️
⭕️ از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ...
- لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟😠
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانچهارمحالوبختیاری
@atrearamesh
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 15 "من شوهرش هستم " 🔸 ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو س
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز ۱۶
🌹 ایمان واقعی
🔹علی سکوت عمیقی کرد ...
- هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم، اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم.☺️
💢 دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ...
- اون وقت ... تو می خوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ ...😠
🔸 تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ...
اما حالت صورتش بدجور جدی شد ...
- ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ 😒
من همون شب خواستگاری فهمیدم که چون من طلبه ام، چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست.
🌷 آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط، ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ...
⭕️ این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارین منزل ما...قدمتون روی چشم ماست.
عین پدر خودم براتون احترام قائلم...اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ...☺️
💢 پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ...
- می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری!!! در رو محکم بهم کوبید و رفت...💢
🔹پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ...
یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ...
⭕️ بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند. علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
@atrearamesh
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 15 "من شوهرش هستم " 🔸 ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو س
عرض سلام و ادب
شبتون بخیر و نورانی و پر از معنویت
👆 ادامه رمان #بدون_تو_هرگز تقدیم نگاه پر از مهرتون