eitaa logo
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
471 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
68 فایل
جایی که میتونه همه آدما رو باهر تفکر وسلیقه ای به یه آرامش عالمانه برسونه... ارتباط باادمین کانال @gomnamm14
مشاهده در ایتا
دانلود
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
#رمان شب #بدون_تو_هرگز ۲۴ 🔹روزهای التهاب ⭕️ روزهای التهاب بود ... ارتش از هم پاشیده بود و قرار بو
شب ۲۵ 🔹با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد ... برمی گشت خونه اما چه برگشتنی ... 💢 گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می برد ... 🌺 می رفتم براش چای بیارم، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود ... 🌷نیم ساعت، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون ... 😌 🔸هر چند زمان اندکی توی خونه بود ... ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو میبرد ... 💞 عاشقش شده بودن ... مخصوصا زینب ... ❤️ هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی، قوی تر از محبتش نسبت به من بود ... 🔴 توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود ... آتش درگیری و جنگ شروع شد ... ⭕️ کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود ... ثروتش به تاراج رفته بود ... ارتشش از هم پاشیده شده بود ... حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید ... ✅ و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه ... و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم ... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @atrearamesh
✍طعم شیرین تقرب 🌐مانیاز داریم درهرعملی نیت قربه الی الله داشته باشیم‌، که لازمه آن فهم عمیق وعلاقه فراوان به تقرب است؛ ولی ما نمی توانیم قبل ازمقرب شدن مزه تقرب رابچشیم وپیش ازتجربه شیرین تقرب، معنای نیت قربه الی الله را درک کنیم. ✅ 🌐پس بایدبا تفکر فراوان درباره تقرب شیرینیش راحدس بزنیم☺️🌹👌 💌 🍃 @atrearamesh
40.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سلام فرمانده در بحرین ☺️چه کردن عزیزای بحرینیمون عالی بود ، حرف نداشت 🌺اقای همه خوبی‌های عالم سلام های بچه هامون رو بپذیر @atrearamesh
🌹 شهید دکتر مصطفی : 🔹درجه‌ی کمال انسان به اندازه‌ی مقاومتی است که در برابر خواسته‌های نفسانیِ خود ابراز می‌دارد. انسانی آزاد است که اسیر نفس نشود؛ آزاد کسی است که تسلیم نفس نشود که از اسارت نفس رسته باشد. بین سعادت و شقاوت یک قدم بیشتر فاصله نیست و آن قدمی است که بر هوای نفس گذاشته شود. 📚[حماسه عشق و عرفان/ ص۱۶۶] 🗓 ۳۱خرداد سالروز شهادت 🆔 @atrearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 رهبر انقلاب: نیروی انتظامی تعدادی دزد را در۴۸ساعت پس از دزدی دستگیر میکند؛ خب باید تشویق بشوند. در خود ما جوری حرف زده میشودکأنه سرزنش میشوند! 🔹 مسلما عمدی نیست اما غفلت است این غفلتها به سود دشمن تمام میشود. 🔹 هر کس مردم رااز آینده ناامید کندبرای دشمن داردکارمیکند؛ چه بداند چه نداند. 🔹@atrearamesh
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
📹 رهبر انقلاب: نیروی انتظامی تعدادی دزد را در۴۸ساعت پس از دزدی دستگیر میکند؛ خب باید تشویق بشوند. در
💥 عذرخواهی رئیس صداوسیما از رهبر انقلاب 🔹در پی تذکر رهبر معظم انقلاب درباره برخورد یکی از برنامه‌های صداوسیما با یکی از توفیقات نیروی انتظامی، رییس رسانه ملی در نامه‌ای به معظم‌له، از غفلت پیش آمده عذرخواهی کرد. متن نامه پیمان جبلی بدین شرح است: "باسمه تعالی محضر مبارک رهبر معظم انقلاب‌؛ سلام علیکم، 🔹فرزندان شما در رسانه ملی تذکر و گلایه شما را با گوش جان شنیدند. از غفلت و قصور پیش آمده عذرخواهی می‌کنیم و بدیهی است که جبران خواهد شد. بی‌شک؛ ما سربازان شما در صدا و سیما همواره نیازمند تذکرات و نصایح راهگشایتان هستیم و یکی از شاخصه‌های تحول در رسانه ملی، توجه جدّی و پیگیری مجدانه هشدارها و رهنمودهای حضرتعالی خواهد بود. با تجدید احترام - پیمان جبلی 🔹@atrearamesh
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ 🌟 🌺 امام جواد «علیه السلام»⇩: ↫◄✙ صبر را تکیه گاه خود کن و فقر را در آغوش گیر، شهوات را دور افکن و با هوای نفس مبارزه کن و بدان که از دید الهی نهان نمی گردی پس بنگر که چگونه ای! 📚(بحار، ج 78، ص 358) 🆔@atrearamesh
اللهم صل علی علی بن موسی الرضا(علیه السّلام)💚💖 🆔@atrearamesh
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
#رمان شب #بدون_تو_هرگز ۲۵ 🔹با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد ... برمی گشت خونه اما
🎆 شب 26 رگ یاب! 🔷 اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی در استقبالش ... 😊 ✅ بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توی آشپزخونه ... - چرا اینقدر گرفته ای؟ 💢 حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش...😒 خنده اش گرفت ... - این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ 😊 - علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ...🙄 صدای خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ... - ساکت باش بچه ها خوابن 😒 🔸صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید! - قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ... نیازی به ذهن خونی نیست ... روی پیشونیت نوشته 🙂 🔸 رفت توی حال و همون جا ولو شد ... - دیگه جون ندارم روی پا بایستم ... با چایی رفتم کنارش نشستم ... 🔷 راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ... دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن... - اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن😌 - جدی؟ لای چشمش رو باز کرد ... - رگ مفته ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ... 😊 و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ... - پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی؟! و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم... ادامه دارد ... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @atrearamesh
💖تنهامسیری های چهارمحال وبختیاری💖
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 26 رگ یاب! 🔷 اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی
🎆 شب 27 "حمله زینبی" 🔸 بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ... - بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ... کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ... ✅ هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ... - آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ... یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ... - مامان برو بخواب ... چیزی نیست ... انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ... - چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... 😒 🔸اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو جلادی یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ... علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد... - چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ...☺️ 🔷سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ... 💢 حتی نگذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود . ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @atrearamesh