eitaa logo
˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بـو؎ِ عَـطࢪِخُـدا ˹
1.4هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
100 فایل
" اَلحَمدُلِلّٰهِ‌الَّذی‌یُجیبُنی‌حینَ‌اُنادیهِ..! " شُـࢪوعِـمـون: ˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌¹⁴⁰³/⁶/¹⁶˹ کپی از پست ها ؟! راحت باش سید! ✓ [ کپی از روزمرگی ها و پروف کانال؟ به هیچ وجه❌ ] صلوات بفرست مؤمن♥️🔗!
مشاهده در ایتا
دانلود
نوکرتم ننه😍♥️🚶 وقتییی دوستت برا تولد مادرش گل میگیرع🫀
˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بـو؎ِ عَـطࢪِخُـدا ˹
#قسمت_دوم #ویشکا_2 قطرات سرم به آرامی وارد لوله می شود و جانی تازه در وجود نرگس ایجاد می کرد نرگ
سلام دختر بابا 🥰 سلام بابا به به ویشکا خانم چه آشفته ای ! نگاهی به شایان کردم در دلم زمزمه کردم مار از پونه بدش می آید در لونه اش سبز میشه اینجا چیکار می کند ویشکا چقدر دیر آمدی ؟ مامان بس کن اصلا حالم خوب نیست مامان در حالی که ناراحتی در چشمانش موج می زد سکوت کرد عمه جان چرا این طوری می کنی ما امشب آمدیم به تو سر بزنیم به سمت مبل ها آمدم در حالی کیفم را به آن سمت پرتاب کردم صدای شکستن گلدان خانه را پر کرد بفرمائید شایان داره بر می گرده فرانسه می خواد با هم برید بیرون آخرین حرف ها را بهم بزنید صورتم را از چرخاندم در حالی که با نخ شالم بازی می کردم ،عمه ادامه داد ویشکا چرا لجبازی می کنی توی این دو ماه که شایان ایران بود فقط یکبار با بیرون رفتی من الان در شرایطی نیستم ... دختر بابا ، حرف عمه را گوش بده سرم را پایین انداختم باشه اما این چند روز خیلی گرفتارم عمه عینک را روی صورتش جابجا کرد مامان با آشفتگی پرسید چی شده ویشکا هیچی چیز مهمی نیست به سمت پله ها رفتم که با صدای وردشاد به خندم آمدم ویشکا رنگت پریده اتفاقی افتاده نه فقط امروز بیمارستان بودم بیمارستان برای چی چیز خاصی نیست نویسنده تمنا 🌹😍 کپی درصورتی با نویسنده صحبت شود
˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بـو؎ِ عَـطࢪِخُـدا ˹
#قسمت_سوم #ویشکا_2 سلام دختر بابا 🥰 سلام بابا به به ویشکا خانم چه آشفته ای ! نگاهی به شایان کردم د
موبایلم چند بار زنگ خورد از روی مبل بلند شدم موبایل را برداشتم نگاهی به صفحه ی آن کردم تماس برقرار شد سلام خانم دهقان بله خودم هستم بفرمائید از بیمارستان خدمتون تماس می گیرم حال آقای ناظری خوب نیست پاهایم سست شد روی صندلی نشستم چه اتفاقی افتاده ایشان فوت کردند دنیا روی سرم چرخید نمی توانستم حرفی بزنم گوشی را کنار گذاشتم و شروع به گریه کردم چند دقیقه بعد آرام تر شدم لباس پوشیدم و خودم را به خیابان رساندم سر خیابان تاکسی گرفتم تا به خانه نرگس بروم هر چقدر با گوشی نرگس تماس می گرفتم جواب نمی داد دلشوره ام بیشتر شد با خواهر شوهرش تماس گرفتم هر چقدر تماس با نرگس می گرفتم گفت نرگس حالش خوب نبود بستری ایش کردیم بیمارستان نشانی بیمارستان را از (مریم) خواهر شوهر نرگس گرفتم به راننده گفتم مسیر عوض شد راننده غری زد 😏 کرایه دو برابر می شود باشه آقا فقط تند بروید بیمارستان ورودی بیمارستان با مریم تماس گرفتم مریم خودش با آسانسور به طبقه ی پائین آمد سلام مریم خانم سلام عزیزم چی شده ؟ چقدر آشفته ای ! مریم خانم از بیمارستان تماس گرفتند نتوانستم جمله ام را کامل کنم خودم را در بغل او انداختم و بی اختیار اشک می ریختم مریم هم شروع گریه کرد قطرات اشک روسری ام را خیس کرد مدتی بعد ..... ویشکا آرام باش نرگس وضعیت خوبی ندارد باید خودمان را کنترل کنیم به سمت اتاق رفتیم نرگس بی حال روی تخت خوابیده بود چشمش که به من افتاد لبخندی زد ویشکا اینجا چیکار می کنی اما طولی نکشید لبخند اش محو شد چشمات قرمز هست اتفاقی افتاده نرگس جان آرام باش. ویشکا راستش را بگو علی طوری شده 😱 سرم را زیر انداختم اشک از چشمانم جاری شد نرگس که رنگ روی خوبی نداشت. دستانش را بر سرش کوبید وای خدایا نویسنده :تمنا 🤍🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. * این دختر با انگیزشی‌هاش ، میتونه بهت کمک کُنه زندگي‌ت و تغییر بدی 🌝💗🌵! - - https://eitaa.com/joinchat/1659307017C85e2c8a70d 🌑💙 . هنوزم هدفِ‌ت و مشخص نکردی ؟🦦🤏🏻 کسي که رایگان ، بهت کمك مي‌کنه مسیر ِ موفقیت رو یاد بگیري🌝💘 . - - https://eitaa.com/joinchat/1659307017C85e2c8a70d 🌱☁️ . کانالِش باعث میشه به زندگیت روح بدی دختر☁️💕🦦. .