هدایت شده از صلوات ((عطرصلوات))
*سلام می خواهیم دست جمعی بر پیامبر اکرم صلی علی علیه و سلم ۵۰/۰۰۰/۰۰۰ بار درود بفرستیم*
*فقط کافیه یک بار بخوانیم و برای دوستان خود بفرستیم*
*اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَّ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَّ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد*
حتی برای یکنفر هم شده بفرستین تا بهره مند شه
📡 @atresalavat 🇮🇷
📡 @atresalavat 🇮🇷
هدایت شده از صلوات ((عطرصلوات))
اینکه مردم موقع دعوا برای حل و فصل ماجرا
می گویند:"صلوات بفرست"
نشان می دهد که مردم حتی اگر خودشان ندانند
فهمیده اند پیامبر برای چه کاری مبعوث شده است
📡 @atresalavat 🇮🇷
📡 @atresalavat 🇮🇷
هدایت شده از صاحب نفس
❌زندگی دیگران را نابود نکنیم❗️
جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار میکنی ؟ پیش فلانی، ماهانه چند میگیری؟ 1 میلیون همهش همین؟ 1 میلیون ؟ چطوری زندهای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است.
زنی بچهای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچهتون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام.
پدری در نهایت خوشبختی است، یکی میرسد و میگوید : پسرت چرا بهت سر نمیزند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار میکند
این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛
چرا نخریدی؟
چرا نداری؟
یه النگو نداری بندازی دستت؟
چطور این زندگی را تحمل میکنی؟ یا فلانی را؟
چطور اجازه می دهی؟
ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمیدانیم چه آتشی به جان شنونده میاندازیم !
شر نندازید تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! کور ، وارد خانهی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم. مُفسد نباشیم.
لطفا به اشتراک بذارین
🥰 #صاحب_نفس 😘
📡 @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از صاحب نفس
یک زن بد حجاب دستش را برای دست دادن به امام موسی صدر دراز کرد ...
امام موسی صدر هم دستش را روی سینه گذاشت و به او سلام کرد .
زن خواست بسوزاندش ..
گفت : ترسيدی كه نجس بشوی؟
گفت : نه ...
بلكه خواستم مراقب پاکی تو باشم...
🥰 #صاحب_نفس 😘
📡 @saheb_nafas 🇮🇷
📚#حکایت
✍#صد_رحمت_به_کفن_دزد_اولی
مردی بود كه از راه دزدیدن كفن مردگان و فروختن آنها امرار معاش میكرد و هركس كه میمرد او شبش میرفت قبرش را میشكافت و كفنش را میدزدید. این مرد روزی حس كرد كه تمام عمرش گذشته و پایش لب گور است. پسرش را كه تنها فرزندش بود صدا زد و گفت: "پسرجان من در تمام عمرم كاری كردم كه لعن و طعن همه را به خودم خریدم. هیچكس در این دنیا نیست كه بعد از مردنم ذكر خیری از من بكند. از تو میخواهم كاری كنی كه مثل من وقتی پیر شدی از كارهایت پشیمان نشوی و همه ذكر خیر تو را بر زبان داشته باشند". پسر گفت: "پدر! من كاری خواهم كرد كه مردم پدر بیامرزی برای تو هم كه پدرم هستی بدهند". پدر گفت: "نه، دیگر هیچكس پدر بیامرزی برای من نمیفرستد" پسر گفت: "گفتم كه كاری میكنم تا همه مردم یك صدا ذكر خیرت را بگویند و بگویند خدا پدرت را بیامرزد". از این موضوع چندی گذشت. مرد كفن دزد مرد. مردم او را خاك كردند و رفتند. پسرش شب آمد و كفن او را از تنش درآورد و جسدش را هم بیرون كشید و ایستاده توی قبر نگه داشت. فردای آن روز كه مردم برای خواندن فاتحه به قبرستان آمدند و این وضع را دیدند گفتند: "خدا پدر كفن دزد اولی را بیامرزد. اگر كفن را میدزدید مرده مردم را از قبر بیرون نمیانداخت
#کانال_عطر_1_و_1
عطرخاص
📡 @atrekhas 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷
📚#داستان_کوتاه_آموزنده
پسربچه ای نزد استاد معرفت رفت و گفت: "مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید."
استاد سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.
استاد به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد.
استاد از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.
استاد تبسمی کرد و گفت: "اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی، هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد!"
زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه در حالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید. اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود!
می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!!
هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم كسی كه به آن اعتماد داشته ایم، عمری فریبمان داده است...
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی و خرد است.
و تنها یک گناه و آن جهل و نادانيست.
طلوع خِـــرَد ، غروب جهل و خرافات است.
#محمدمهدی
عطرخاص
📡 @atrekhas 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷