في القدس طريقٌ من دمهِ....
خون قاسم در قدس جاریست؛
او قطعا برمیگردد...
💟@atrmahyar
إنا قادمون - yasfatemii .mp3
13.13M
ما میآییم...
کاری مشترک از همخوانی
عراق؛ سوریه؛ یمن؛ ایران؛
فلسطین و لبنان....
💟@atrmahyar
مسجدالاقصی (2).mp3
3.06M
#پادکست سردارسلیمانی؛
مقاممعظمرهبری وامامروحالله(ره)
باهم بشنویم🌱!
💟@atrmahyar
عطر مهیار | روانشناسی عطر
چه نویسنده های خوبی داریم 😍 💟@atrmahyar
اینو اول بخونین😍
ادامه شو هم نوشتن برامون🤗
با خودم قرار گذاشتم کامل فراموشش کنم
چون اگه میخواستم به این شکل
ادامه بدم خیلی اذیت میشدم
حالا اگه حداقل پولشو داشتم
غمی نبود!
ولی خودم که خبر داشتم
چه وضع افتضاحی دارم🥺
این بهترین راه بود که کلا
فراموشش کنم....💔
شب شده بود موقع خواب،
وقتی دستمو آروم گذاشتم کنار سرم،
باز همون بوی خنک و تلخ به مشامم اومد،
یهو بلند شدم دستمو بو میکردم😢
وای خدای بزرگ!
کمی از پاف اون عطر، رو دستم ریخته بود و من چه عاشقانه،
دستمو در بغل گرفته بودم
و تا صبح بو میکردم....
دیگ دلمو به دریا زدم، باید میرفتم رشت، آره باید میرفتم پیش #روان شناس_عطری
باید از اون آقا کمک میگرفتم!
سوار ماشین شدم، بارون تازه شروع شده بود، کمی شیشه رو دادم پایین
هوای خنک با بوی بارون، با دست
من فقط نفس، عمیق میکشیدم
ضبط روشن کردم
فقط فقط الان راغب بود که باید کمکم میکرد تا خود رشت سالم برسم....
ادامه داره☺️☺️☺️
#ارسالی_شما
💟@atrmahyar
تقریباً رسیده بودم😊🌱
بارون تند شده بود😍
شیشه پاک کن با دور تند کار میکرد صدای جیرجیرش کاملا شنیده میشد هوای تو ماشین گرم بود
و من فقط یه آستین کوتاه تنم بود
نمیدونم چه سری تو عطرهای خنک هست که یهو بوش میاد و سریع محو میشه
و من میترسیدم بوی دستم
تو اون هوا کلا بپرررره🥺
باید عجله میکردم..
موبایلمو برداشتم میخواستم برم بیو کانال عطر که آدرس بخونم
یهو موبایل از دستم لیزخورد
افتاد قشنگ پایین پام کنار ترمز....
زدم کنار دولا شدم موبایل بردارم
وای خدای بزرگ چراااااااا من
بجای کتونی دمپایی پامه آخه؟؟
من چرا اینطوری شدم...
این چه حسیه؟
آخه این همه حواس پرتی
خب چرااااااااااا؟!
یعنی دلیلش فقط یه پاف!
موبایلو برداشتم و صاف نشستم
همچنان بارون😍
و صدای شیشه پاک کن
دیگه #راغب نبود که میخوند،
دیگه هیچ صدای آشنایی نبود
و من تنها در یک مسیر
و فقط یک بوی آشنا....🥰
#ارسالی_شما
ادامه داره🙂
💟@atrmahyar
آدرس خوندم:
رشت خ سعدی عطر مهیار
خسته شده بودم باید یه علی کافه میخوردم.
ماشین روشن کردم و دنبال یه سوپری بودم دقیق نمیدونستم کدوم طرف دارم میرم فقط آروم حرکت میکردم 😌
همینطوری که دنبال یه سوپری بودم
چشمم افتاد به عکس شهید
#آرمان_علی_وردی
آخ که هر وقت من عکس این شهیدُ میبینم، یه بغضی چنگ میندازه تو گلوم
یه صلواتی براش میفرستم و ادامه میدم😢
اهاااااااان بالاخره پیدا کردم فقط اون ور خیابون بود باید دور میزدم فلاشر روشن کردم و دور زدم
وای خدا آخه چرااااااا اینجا آسفالت نیس همش گِلِ که
منم که کفش ندارم
چچچچچچقدر از گلی شدن بدم میاد....🥺
یعنی برای خوردن یه لیوان علی کافه تمام جونم خیس شده بود ولی حالم بهتر شده بود حالا هر چچچچچچقدر از گلی شدن بدم میااااد در عوض از بوی گل و بارون خوشم میاد🥰
ب نظرم بوی گل یه نوستالژی به تمام معناست اگه دهه 60 باشی میفهمی دارم در مورد چی حرف میزنم... 🙈
نشستم تو ماشین
یه چی بگم من حتی جورابم پام نکرده بودم🤓
#ارسالی_شما
ادامه داره🙂
💟@atrmahyar