با صدای خنده #عطر_فروش به خودم اومدم تا میخواستم حرف بزنم
خیلی آروم بهم گفت دنبال عطر
#کوکو_مادمازل هستی؟؟؟
و من در لحظه یه جورایی انگار مخم هنگ کرده بود به وضوح صدا رو میشنیدم هااا ولی حرف نمیتونستم بزنم
آخه چجوری بوی عطر من استشمام کرده بود بدون اینکه من حرفی بزنم....
از جاش بلند شد و رفت طرف یه ویترین بزرگ که همه جاش شیشه های عطر خوشگل و خوش رنگ بود
دقیقا همون شیشه عطر من آورد وای که برای یکبار دیگ بوییدنش لحظه شماری میکردم
در شیشه عطر باز کردم هنوز پافی ازش نزده بودم ولی انگار تمام اون کلبه فقط بوی اون عطر بود و من آنقدر مست شده بودم که اندازه نداشت
آقای #عطر_فروش شیشه رو به آرامی ازم گرفت و فقط یه پاف کوچیک زد روی مچ دست راستم دقیقا روی رگ و چندبار با انگشتش جای پاف پاک کرد و گفت حالا بو کن
من آنچنان نفس عمیقی کشیدم انگار که همه ی اون بو رو بلعیدم....
به خوبی قیمت عطر میدونستم ولی اینم میدونستم که آقای عطر فروش، عطرهای دست ساز هم دارن که 10 میل اینقدر هم قیمتهاش خوب که اندازه نداره....
موقع خداحافظی رسیده بود و من نمیتونستم از اونجا دل بکنم
از #کلبه_عطری
از آقای عطر فروش
از رشت
از.....
یادم رفت که بهتون بگم جلوی در کلبه عطری اصلا گلی که نبود بلکه یه دالانی بود اسمش #دالان _بهشت بود.
#ارسالی_شما
تمام😊
💟@atrmahyar