💠ختم انعام فوق العاده قوی و مجرب برای گرفتن حاجت❤️🔥♨️
روزی او از غیب میرسد🌿
دشمن او نابود میشود 🌿
و به هرجا رود زبان همه بر علیه او
بسته باشد و مطیع او شوند🌿
این دعا از اسرار است و از نا اهلان
مخفی دار😉🙏
💠روش انجام نماز 🥰↙️
1⃣پنجشنبه یا جمعه (روز یا شب) رو به
قبله در ابتدا فاتحه رو می خونید و
2⃣شروع به خواندن سوره ی انعام میکنید
تا ایه ی ((مثل مااوتی رسل الله))
تا آخر آیه123
3⃣سپس بر می خیزید و دو رکعت نماز
حاجت به این صورت می خوانید:
در هر دو رکعت حمد ۷ مرتبه و
سپس ایه الکرسی ۷ مرتبه و
سوره کوثر نیز ۷ مرتبه .
4⃣بعد از اتمام نماز سوره را از
((الله اعلم حیث....
(تا اخر سوره) )) می خوانید🌿
5⃣انگاه سر به سجده می گذارید
و۷۰ (هفتاد)مرتبه می گویید:
🍀 لا اله الا الله محمد رسول الله🍀
6⃣وملتمسانه از ذات باریتعالی حاجت
بطلبید
محال است که رد حاجت شوی
چند سالی گذشت. بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ، عبدالحسین راهی جبههها شد.
بعضی وقتها، مدت زیادی میگذشت و ازش خبری نمیشد. گاه گاهی میرفتم سراغ همسنگری هاش که میآمدند مرخصی. احوالش را از آنها میپرسیدم. یک بار رفتم خبر بگیرم، یکی از بسیجی ها، عکسی نشانم داد. عکس عبدالحسین بود و چند تا رزمنده دیگر که دورش نشسته بودند. گفت: نگاه کنید حاج خانم، اینجا آقای برونسی از زایمان شما تعریف میکردن.
یک آن دست و پام را گم کردم. صورتم زد به سرخی. با ناراحتی گفتم: آقا برونسی چه کارها میکنه!
کمی بعد خدا حافظی کردم و آمدم. از دستش خیلی عصبانی شده بودم. همه اش میگفتم: آخه این چه کاریه که بشینه برای بقیه از زایمان من حرف بزنه؟!
چند وقت بعد از جبهه آمد. مهلتش ندادم درست و حسابی خستگی در کند. حرف آن جریان را پیش کشیدم. ناراحت و معترض گفتم: یعنی زایمان هم چیزیه که شما برین برای این و اون صحبت کنین؟!
خندید و گفت: شما میدونی من از کدوم مورد حرف میزدم؟
بهش حتی فکر نکرده بودم. گفتم: نه.
خنده از لبش رفت. حزن و اندوه آمد توی نگاهش. آهی کشید و گفت: من از جریان دخترم فاطمه حرف میزدم.
یک دفعه کنجکاوی ام تحریک شد. افتادم تو صرافت این که بدانم چی گفته. سالها از فوت دختر کوچکمان میگذشت، خاطره اش، ولی همیشه همراه من بود.
بعضی وقتها حدس میزدم که باید سرّی توی آن شب و توی تولد فاطمه باشد، ولی زیاد پی اش را نمیگرفتم.
بالاخره سرّش را فاش کرد. اما نه کامل و آن طوری که من میخواستم. گفت: اون روز قبل از غروب بود که من رفتم دنبال قابله، یادت که هست؟
گفتم: آره، که ما رفتیم خونه خودمون.
سرش را رو به پاین تکان داد. پی حرفش را گرفت. گفت: همون طور که داشتم میرفتم، یکی از دوستهای طلبه رو دیدم. اون وقت تو جریان پخش اعلامیه، یک کار ضروری پیش اومد که لازم بود من حتماً باشم؛ یعنی دیگه نمیشد کاریش کرد.
توکل کردم به خدا و باهاش رفتم... جریان اون شب مفصله. همین قدر بگم که ساعت دو، دو و نیم شب یکهو یاد قابله افتادم.
با خودم گفتم:ای داد بیداد! من قرار بود قابله ببرم! میدونستم که دیگه کار از کار گذشته و شما خودتون هر کار بوده کردین. زود خودم رو رسوندم خونه. وقتی مادر شما گفت قابله رو میفرستی و میری دنبال کارت؛ شستم خبر دار شد که باید سرّی توی کار باشه، ولی به روی خودم نیاوردم.
عبدالحسین ساکت شد. چشم هاش خیس اشک بود. آهی کشید و ادامه داد: میدونی که اون شب هیچ کس از جریان ما خبر نداشت، فقط من میدونستم باید برم دنبال قابله که نرفتم. یعنی اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود خونه ما.
خاطرهای از «معصومه سبک خیز»؛ همسر شهید
برگرفته از کتاب «خاکهای نرم کوشک»؛ روایتهایی از زندگانی شهید عبدالحسین برونسی
هدایت شده از 🇮🇷 سلسله مباحث استاد امینی خواه🇵🇸
🔴 الله اکبر
باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد
🔹خاطرهای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی بود و آخرین اسیری که آزاد شد و مدتی بعد به فیض عظیم شهادت رسید!!!
🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشتهام را مرور میکردم.
🔸سالها در سلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت؛ قرآن کریم را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی میدانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🔸حسین میگفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" همصحبت میشدم!
🔸بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ میخورد میخواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد. دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم.
🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲ روز یا ۱۲ ماه) در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم.
حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
شهید حسین لشگری
📚 @DasTanaK_ir
هدایت شده از کتابخانه صوتی
1_723591765.mp3
11.09M
📗کتاب صوتی
سه دقیقه در قیامت
"تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم"
قسمت 1⃣
@audio_ketab
سلام انشاءالله کتاب صوتی سه دقیقه در قیامت که تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم است. سعی میکنم از این به بعد در کانال بارگزاری کنم باشد یادآوری یاد و ذکر مرگ دلهامون احیاء بشه 🌹
ذکر روز پنجشنبه🌸
(۱۰۰)مرتبه🌸
اله الا الله، الملک الحق المُبین
«هیچ خدایی جز خدای یگانه شایسته پرستش نیست خدایی که مالک آسمانها و زمین است. خدایی که وجودش ثابت و پایدار و روشن و آشکار است.»
ذکر روز پنج شنبه موجب رزق و روزی است.
ذکر روز پنجشنبه به اسم امام حسن عسکری (ع) است. در روایات نقل شده است در این روز زیارت امام حسن عسکری (ع) خوانده شود که خواندن آن موجب رزق و روزی میگردد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از نبرد روایت ها 🇱🇧🇱🇧
♦️تصویری از یک خانواده فلسطینی در غزه قبل و بعد از شهادت
#نبرد_روایت_ها
درایتا👇
عضوکانال شوید🔻
@nabarde_revayatha
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ذکر روز جمعه (۱۰۰)}مرتبه
اللهم صل علی محمد و ال محمد (خدایا رحمت فرست بر محمد و خاندان محمد)
ذکر روز جمعه به اسم امام زمان (عج) است. روایت که در این روز زیارت امام زمان (عج) خوانده شود. ذکر روز جمعه باعث عزیز شدن می شود.🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 بِسْمِ رب الشهداء والصدیقین 🌸
❤️قال الله عزّوجلَّ
🌺۞ وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ۞🌺
💐و هیچ جنبنده در زمین نیست جز آنکه روزیش بر خداست و خدا قرارگاه (منزل دائمی) و آرامشگاه (جای موقت) او را میداند، و همه احوال خلق در دفتر علم ازلی خدا ثبت است.💐
💦آیه ۶ سوره مبارکه هود جزء ۱۲
شادی روح شهداء🌹وصالحین صلوات 🕊لطفا"منتشر فرمایید وثواب ببرید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
حدیث (۱) امام رضا علیه السلام فرمودند:
تزاوَرُوا تحـابـوا و تصـافحُـوا و لا تحـاشمـوا؛
به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.
(بحارالانوار،ج۷۸،ص ۳۴۷)
هدایت شده از نبرد روایت ها 🇱🇧🇱🇧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حلما دختر خردسال شهید پوریا احمدی خطاب به رهبر انقلاب: حالا که به سن تکلیف نرسیدم، میشه شمارو یه کم بغل کنم؟
#نبرد_روایت_ها
درایتا👇
عضوکانال شوید🔻
@nabarde_revayatha
هدایت شده از Ya fateme
🔔 سبک زندگی اسلامی
✅ امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمودند:
ملعون و نفرین شده است کسی که نماز صبح را عمدا تاخیر بیندازد تا موقعی که ستارگان ناپدید شوند.
هدایت شده از کتابخانه صوتی
4_5924966633905851413.mp3
10.15M
📗کتاب صوتی
سه دقیقه در قیامت
"تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم"
قسمت 5⃣
@audio_ketab
هدایت شده از آرشیو مباحث مناسبتی استاد شجاعی
پرواز در آسمان رجب 04.mp3
12.09M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل چهارم
⚡️تا حالا شده آرزو کنی؛
- کاش هیچوقت گناه نمیکردم؟
- کاش فرصتی باشه بتونم همه اشتباهاتم جبران کنم؟
- کاش برمیگشتم به بچگی و اینبار درست زندگی میکردم؟
[ ماه رجب... فرصت دوبارهایست برای برگشتِ ما
فرصتی که خودِ خدا برای تمام بندههاش حتی کافرین فراهم کرده.]
※ چطور میتونیم از این فرصت بهره کافی رو ببریم؟
#استاد_شجاعی
#آیتالله_فاطمی_نیا
@Ostad_Shojae
هدایت شده از آرشیو مباحث مناسبتی استاد شجاعی
پرواز در آسمان رجب 05.mp3
11.6M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل پنجم
🌟 رجب، فصل رهایی از درگیریها و گرفتاریهای دنیایی است.
فصل رهایی از
- تعلقات
- زودرنجی ها
- حسادتها
- کینهها
- غیبتها
- گدایی محبت از دیگران
- و....
گرفتار هر کدام هستی... رجب ماه تو هست، با دلت وارد شو.❣
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
@Ostad_Shojae
هدایت شده از آرشیو مباحث مناسبتی استاد شجاعی
پرواز در آسمان رجب 06.mp3
8.9M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل ششم
رجب ۶
💠 باید ظرف نفست را وسعت دهی،
باید بتوانی تمــامِ مردم جهان را در نفست جای دهی...
تا شبیه و شبیهتر به خدا شوی!
و ماه رجب فرصتی است برای رسیدن.
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
@Ostad_Shojae
هدایت شده از آرشیو مباحث مناسبتی استاد شجاعی
پرواز در آسمان رجب 07.mp3
8.85M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل هفتم
💢 " انتخاب " واژهایست که ویژهات میکند برای خدا وقتی بدانی او که خالق مطلق زمین و زمان است؛
| تو | را برایِ خود انتخاب کرده است...
آیا خدا نیز " انتخاب " ِ تو است؟
#استاد_شجاعی
#حجتالاسلام_اکبری
@Ostad_Shojae
هدایت شده از آرشیو مباحث مناسبتی استاد شجاعی
پرواز در آسمان رجب 08.mp3
10.22M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل هشتم
💢در عظمت ماه رجب همین بس که؛
خداوند با همه جلال و جبروتش، خود را مطیعِ تو میخواند!!!
☜ به یک شرط...!
این شرط چیست ؟
#مقام_معظم_رهبری
#استاد_شجاعی
@Ostad_Shojae
هدایت شده از آرشیو مباحث مناسبتی استاد شجاعی
پرواز در آسمان رجب 09.mp3
11.6M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل نهم
✘ مشکلات احاطهم کردن!
✘ دیگه لذتی از زندگی نمیبرم!
✘ دیگه نمازها و دعاهام هم به دادم نمیرسن!
✘ تنهایی کلافهم کرده!
⚡️ در ماه رجب، یه راه خدا باز کرده برات!
#استاد_شجاعی
@Ostad_Shojae
هدایت شده از آرشیو مباحث مناسبتی استاد شجاعی
پرواز در آسمان رجب 10.mp3
11.44M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل دهم
➖ این دنیا خیلی چیزها به من بدهکاره!!!
- یک همسر خوب
- یک ماشین آخرین مدل
- یک خونواده مهربون و حامی
- یک آپارتمان بزرگ
- یک بچه سالم
- یک....
💥 میدونی میتونی تمـــــامِ طلبت از دنیا رو یکجا توی همین ماه رجب از خدا بگیری؟
#استاد_شجاعی
#آیت_الله_مؤمنی
@Ostad_Shojae
🚩🏳️🚩🏳️
⭐⭐يکي از علماي بزرگ قم که امام جماعت صحن کربلاي آقا اباعبدالله "عليه السلام "بودند مي فرمودند:
پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام " حاج عباس رشتی" که خيلی به امام حسين" عليه السلام "علاقه داشت.💔 عشق امام حسين "عليه السلام" او را به کربلا کشيده بود و زندگي خيلی سادهای داشت يک اتاقی هم اجاره کرده بود گاهی کارهای دستی انجام ميداد. مثلا يک چيزی خريد و فروش ميکرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين" عليه السلام" بود و آب به عزاداران ميداد.💦🚰
اين پيرمرد زيلوهای حرم را جمع ميکرد و پهن ميکرد و براي نمازجماعت خيلی هم سرحال و بانشاط بود.
▪️ روز شهادت يکي از امامان "عليهم السلام" از خانه بيرون آمدم در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است و در کربلا غريب است اگر ميشود از ايشان عيادتی داشته باشيد و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنهای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری ميکند. 🪴
حاج عباسی که هر وقت ما را ميديد سلام ميکرد دست به سينه ميشد خيلي سر حال بود اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است ديگر نه ميتواند بنشيند نه ميتواند جواب سلام بدهد.▫️
حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم لحظه آخر خيلی مهم است که به چه حالت بميرد عبرت بگيريم به اين واعظ گفتم که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين "عليه السلام" بخوانيم.💔🌿
واعظ گفت چشم و شروع کرد: *السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ*🚩
هنگام روضه خواندن همه با چشم خود ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست حالا ما هم داريم با تعجب نگاه ميکنيم رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد😭 و گفت:
*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ* قربان قدمهايتان من پيرغلام چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد *السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِين*
*السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ* همين طور سلام داد تا رسيد به امام زمان" عجل الله تعالی فرجه الشريف" به آقا هم سلام داد گفت:
قربانتان بروم من کجا عيادت شما و از همه تشکرکرد و بعد دراز کشيد..🥀🍂
مثل اينکه صد سال است که مرده باشد نه قلبش کار ميکند نه نبضش کار ميکند و به رحمت خدا رفت.🕊️🍃
بعد از اينکه به رحمت خدا رفت من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين" عليه السلام "بوده امام حسين "عليه السلام" به او نظر کرده و قبولش کرده است چهارده معصوم "عليهم السلام" به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد تشييع جنازه اش کنيم.
گفت ما آمديم به منزل به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد به هيئتيها گفتيم که فردا بايد يک دستهای مثل عاشورا برای يک عاشق امام حسين "عليه السلام" راه بیندازيد .مي گفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود .هيئتها مي آمدند به سروسينهاشان ميزدند؛ چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين مي گفتند گريه مي کردند براي يک غلام غريب امام حسين "عليه السلام" غوغا شد.
💠🚩
در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيت اللهي در کربلا بود به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويهای که در زمان ما بودند پيرمردی بود حدود نود سال ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند که منبر ختم اين آقا را من ميروم، همه تعجب کردند. ايشان عصازنان آمدند در پله اول منبر نشستند بعد از قرائت قرآن گفت که مردم ميدانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی که برايتان بگويم. گفت که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛
وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا امام جماعت بودم نکند من را قبول نکرده باشند من به حال خودم گريه کردم خسته شدم خوابم برد خواب ديدم حاج عباس در باغی از باغهای بهشت است خيلی سرحال و خوشحال جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد قبر من وسيع و باز شد نورانی شد ديدم آقا اباعبدالله الحسين "عليه السلام" تشريف آوردند. فرمودند: تو غلام من بودی من را آورد در اين باغي که مي بيني از باغهای برزخی است اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند: حاج عباس همين جا باش در قيامت هم ميآيم تو را ميبرم در بهشت کنار خودم قرار ميدهم. بعد گفت :آقاي سيبويه برو به مردم بگو هر چه هست در خانه سيدالشهدا "عليه السلام" است. جای ديگر خبری نيست "کل الخير في باب الحسين" هر خيری است در خانه امام حسين "عليه السلام "است.