بچهها دیگه خیلی دارید طولانی مینویسیدا.
در حد دو جمله باشه دیگه نهایتا.
هدایت شده از 𝖫𝗂𝗅𝗂𝗎𝗆.
- از لیلیوم، برایِ؛
" کتابخونهی زیرشیروونی "
کلمهی تقدیمی؛ [ غم. ]
بیت شعر؛
[ تو را سَری است که با ما فرو نمیآید؛
مرا دلی که صبوری از او نمیآید. ]
فکر کنم شمارهی ۵ جوری داستان رو کنفیکون کرد که فقط خودش باید بیاد ۶ رو بنویسه الان.😂
کتابخونهیزیرشیروونی.
موضوع: -زنی که از خواب بیدار میشود و متوجه میشود چشمانش را ندارد!- چشمانش را باز میکند. یا حداقل
قاتلهای سریالی محترم، پاشید برید یه قهوه بزنید و بیاید این رو ادامه بدید.
بچهها من اگه شمارهای فرستاده بشه بلافاصله اضافهش میکنم، پس اینکه میبینید خبری نیست یعنی واقعا خبری نیست و خودتون باید دست به کار شید.*
من کلی ایده دارم واسه بعد از پروندهی داستان گروهی. ولی الان بهتون نمیگم، چون میترسم این یکی رو بیخیال شید.😂
یه حرکتی بزنید دیگههه.
کتابخونهیزیرشیروونی.
موضوع: -زنی که از خواب بیدار میشود و متوجه میشود چشمانش را ندارد!- چشمانش را باز میکند. یا حداقل
ببینم ۶۰ تا آدم میتونیم ۱۵ تا جمله بنویسیم باهم یا نه.💀