eitaa logo
کتابخونه‌ی‌زیرشیروونی.
271 دنبال‌کننده
241 عکس
7 ویدیو
4 فایل
- دلم می‌خواد بنویسم؛ ولی انگار کلمه‌ها از دستم فرار می‌کنن. امیدوارم لای کتابای خاک‌خورده‌ی اینجا پیداشون کنم. تو هم بگو: https://daigo.ir/secret/31644679988
مشاهده در ایتا
دانلود
دیشب قبل از خواب رویِ مود "review the last 572 mistakes of the year" بودم که یکی از cringeترین داستان‌هایی که نوشته بودم یادم اومد.👍
داستان این‌جوری شروع می‌شه که یه دختری با مامان و باباش دارن غذا می‌خورن، و دختره هم از اتفاقای مدرسه تعریف می‌کنه و اینا. اولش همه‌چی نرماله، تا اینکه یهو دختره برمی‌گرده می‌گه همه‌ش تقصیر شماست، رفتارای بدی که تو مدرسه باهام می‌شه، اینکه بهم بد نگاه می‌کنن، اینکه فکر می‌کنن پدرومادر ندارم و ... و پدر و مادرش همین‌جوری نگاه‌ش می‌کنن و چیزی نمی‌گن. خلاصه رفته رفته ما از حرف‌ها و شکایت‌های دختره می‌فهمیم که اون درگیر خشونت خانگی و این‌جور داستانا بوده، و یکم بعدتر هم متوجه می‌شیم که پدر و مادرش درواقع اصلا سر میز ننشستن. و دختره پارسال توی همچین روزی توی غذاشون سم ریخته و کشتتشون. و خودش هم تنهایی یجوری از شر جنازه‌ها خلاص شده. و الان هم دلیل اینکه پدر و مادرش رو انقدر واضح می‌بینه، اینه که از همون سم ریخته توی غذای خودش، و این الان توهمات قبل از مرگشه. یه همچین چیزی.
و guess what؟ من این رو به عنوان انشا واسه مدرسه نوشته بودم.✨
وقتی می‌نوشتمش حس می‌کردم ترسناک یا جنایی‌طوره.😐 ولی الان فقط برام مشمئزکننده و بی‌معنیه.
بگید که من تنها کسی نیستم که بعضی وقتا تراوشات ذهنیش انقدر عجیب و غریبه.🦋
کتابخونه‌ی‌زیرشیروونی.
مدیونید فکر کنید اینو به‌خاطر گوینده‌ش دوست دارم.
وقتی یه جاییش رو نمی‌فهمم، تصور می‌کنم شرلوک هلمز داره یکی از caseهاش رو برام توضیح می‌ده. نکته‌ش اینه که جفتش رو نمی‌فهمم به‌هرحال*
نمی‌دونم می‌شه یا نه، ولی پایه‌اید همین چندتایی که هستیم یه داستان کوچولو بنویسیم باهم؟
این‌جوریه که اول ایده می‌دیم واسه موضوع؛ بعدش من یه لیستی می‌ذارم اینجا که شماره داره، مثلا جمله‌ی شماره‌ی یک رو خودم می‌دم، شما تو ناشناس می‌زنین ۲ و یه جمله اضافه می‌کنید. همین‌جوری، تا n جمله. بعد همه رو می‌چسبونیم به هم و می‌بینیم چی توش در می‌آد.✨