eitaa logo
کتابخونه‌ی‌زیرشیروونی.
272 دنبال‌کننده
242 عکس
7 ویدیو
4 فایل
- دلم می‌خواد بنویسم؛ ولی انگار کلمه‌ها از دستم فرار می‌کنن. امیدوارم لای کتابای خاک‌خورده‌ی اینجا پیداشون کنم. تو هم بگو: https://daigo.ir/secret/31644679988
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نامه‌ها.
📪 پیام جدید عشق ؟ نمی گویم برایم معنی ای ندارد اما خیلی وقت ایت که عشق به موجودی به نام آدمیزارد برایم بی معنیست اما من اینگونه نبودم معمولا تنفر برایم بی معنی بود و عشق را با هزاران دیدگاه معنا میکردم به هزاران شیوه ی متفاوت با هزاران رفتار، هزاران حرف ، هزاران نگاه، و هزاران نگاه های نکرده و حرف های نزده شاید از بس خودم عاشق بودم عدم وجود نگاه ،سخن، عشق یا محبت را بازهم عشق میرانستم هرچیز را برای خودم بگونه ای تفسیر میکردم که در پایان آن را عشق معنا کنم فراغ دیدم و هجران ،درد کشیدم و رنج، زخم خوردم و نمک پاشیده شده بر روی آن را دانه دانه شمردم حتی .. تنهایی کشیدم منی که هرگز تنهایی نداده بودم و تنها نگذاشته بودم.. و حتی توی تنهایی عشق نمرد، کمرنگ هم نشد ! و چه میرسد به خاموش شدن!؟ پارت ۱
هدایت شده از نامه‌ها.
📪 پیام جدید نمیگویم بعد از کشته شدن عشق در وجودم و دیدن مرگش جلوی چشمانم و لحظه ای که آخرین صداهای عشق که بیشتر شبیه ناله ای تضعیف شدن بود که انگار با دستی محکم جلوی دهانش را گرفته بودند و در عین حال روی سینه اش پا گذاشته بودند ؛ متنفر شدم، نه! درست است نه! من با وجود همه ی اینها بازهم تنفر را تجربه نکردم شاید برای مدتی کوتاه ولی خیلی بی معنا ، مثل عشق.. پارت ۲
هدایت شده از نامه‌ها.
📪 پیام جدید اگر بخواهم برای حرف هایم اسمی انتخاب کنم میگویم اسم عشق را روی هر چیزی نمی توان گذاشت! یا اگر متنم کتاب سیصد صفحه ای باشد و قرار باشد من این متن را در سیصد صفحه توصیف کنم دویست و نود و نه صفحه را خالی میگذارم و در صفحه ی سیصدم مینویسم عشق مقدس است و هزاران تعریف و معنا دارد ، آن را با دید اشتباه بی معنا نکنیم یجورایی پارت آخر(۳)
:)))))))))))))
بچه‌ها بیاید رمان انگلیسی معرفی کنید بهم.
من one of us is lying رو خوندم و خوب بود نسبتا.
شاید باورتون نشه ولی من امروز از قتل ۷، ۸ نفر جلوگیری کردم. با کنترل کردن خودم.
ایده نمی‌ندازید وسط؟ من که فعلا به اندازه‌ی کافی موضوع برای نوشتن دارم، برای خودتون.😂
همین الان یه ایده به ذهنم رسید.👍
این یکی این‌جوریه که: شما یه قفسه از کتابخونه‌تون رو در نظر می‌گیرید [قسمتی که رمان‌هاتون رو گذاشتید] ؛ سومین کتاب از سمت راست، و دومین کتاب از سمت چپ قفسه رو انتخاب می‌کنید؛ و سکانس ملاقات شخصیت‌های اصلی این دو کتاب رو می‌نویسید! چطوره؟ برای نوشته‌هاتون هم مثل قبل: اینجا و اینجا.