هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
نمیگویم بعد از کشته شدن عشق در وجودم و دیدن مرگش جلوی چشمانم و لحظه ای که آخرین صداهای عشق که بیشتر شبیه ناله ای تضعیف شدن بود که انگار با دستی محکم جلوی دهانش را گرفته بودند و در عین حال روی سینه اش پا گذاشته بودند ؛
متنفر شدم، نه!
درست است نه!
من با وجود همه ی اینها بازهم تنفر را تجربه نکردم شاید برای مدتی کوتاه
ولی خیلی بی معنا ،
مثل عشق..
پارت ۲
#دایگو
هدایت شده از نامهها.
📪 پیام جدید
اگر بخواهم برای حرف هایم اسمی انتخاب کنم میگویم اسم عشق را روی هر چیزی نمی توان گذاشت!
یا اگر متنم کتاب سیصد صفحه ای باشد و قرار باشد من این متن را در سیصد صفحه توصیف کنم دویست و نود و نه صفحه را خالی میگذارم و در صفحه ی سیصدم مینویسم عشق مقدس است و هزاران تعریف و معنا دارد ، آن را با دید اشتباه بی معنا نکنیم
یجورایی پارت آخر(۳)
#دایگو
شاید باورتون نشه ولی من امروز از قتل ۷، ۸ نفر جلوگیری کردم.
با کنترل کردن خودم.
ایده نمیندازید وسط؟
من که فعلا به اندازهی کافی موضوع برای نوشتن دارم، برای خودتون.😂
مثلا فکر کنید یکی از کتابها جنایی باشه و شخصیت اصلیش درگیر کلی قتل و معما، و اون یکی کتاب عاشقانه دربیاد و تنها دغدغهی شخصیت اصلیش مثلث عشقیای که توش گیر افتاده باشه.😂😔