🔹مرحوم حاج اسماعیل دولابی رحمهالله علیه: چشــم و هــم چشـمی در امـــور دنیــوی خوب نیست اما در امر آخـــرت خوب است. یعنی اگر دیدی کسی کـار خیری مـیکند، بگــو چـرا مـــن داخــل آن نباشــم؟!
👤مرحوم حاج اسماعیل #دولابی رحمهالله علیه
کانال عطر خدا ↙️↙️
@attre_khoda
↫#تعجیلدرفرجمنجیعالمصلوات
◽️◽️◽️◽️
11.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ زیبا ؛ حرم امام رضا علیه السلام...
کانال عطر خدا ↙️↙️
@attre_khoda
نماهنگ_امام_رضایی
مشهد_مقدس
◽️◽️◽️◽️
🍃🌸 انسان باید در گدایی از خدا سماجت کند 🌸🍃
❣👈 هیچ دعایی را کوچک نشمارید، شاید استجابت در همان دعا باشد.
❣هر کس بعد از نماز، یک دعا پیش خدا محل دارد که حاجت بگیرد، آن وقت بلند می شود و می رود. تا نماز را خواندی بلند نشو و نرو ، تعقیبات بخوان، دعا بخوان.
❣همانطور که بادبادک بدون دنباله بالا نمی رود، نماز هم بدون تعقیبات بالا نمی رود. بعد از نماز حتما تعقیبات بخوان. بنشین در خانه خدا و گدایی کن و حاجت بخواه.
❣شاید همین امشب دعایت گرفت.
❣انسان باید در گدایی از خدا سماجت کند. خود خدا می فرماید:شما بخوانید مرا، من مستجاب می کنم دعایتان را...
« آیت الله مجتهدی تهرانی رحمة الله علیه »
نال عطر خدا ↙️↙️
@attre_khoda
🌻|↫#تعجیلدرفرجمنجیعالمصلوات
◽️◽️◽️◽️
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸ذکری که امیرالمؤمنین(ع) بعد از هر نماز سفارش کردند"
کانال عطر خدا ↙️↙️
@attre_khoda
#امام_زمان
◽️◽️◽️◽️
زنی به روحانی مسجد گفت:
من نمیخوام در مسجد حضور داشته باشم!
روحانی گفت: میتونم بپرسم چرا؟
زن جواب داد: چون یک عده را میبینم که دارند با گوشی صحبت میکنند،
عدهای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند،
بعضیها غیبت میکنند و شایعه پراکنی میکنند،
بعضی فقط جسمشان اینجاست،
بعضیها خوابند،
بعضیها به من خیره شدهاند...
روحانی ساکت بود..بعد گفت:
میتوانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟
زن گفت: حتما چه کاری هست؟
روحانی گفت: میخواهم لیوانی آب را در دست بگیرید و دو مرتبه دور مسجد بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد.
زن گفت: بله میتوانم! زن لیوان را گرفت و دو بار به دور مسجد گردید، برگشت و گفت: انجام دادم!
روحانی پرسید: کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟
کسی را دیدی که غیبت کند؟
کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟
کسی را دیدی که خوابیده باشد؟
زن گفت: نمیتوانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد...
روحانی گفت: وقتی به مسجد میآیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد.
برای همین است که حضرت محمد (ص) فرمود «مرا پیروی کنید» و نگفت که مسلمانان را دنبال کنید!
نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند.
بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکز تان بر خدا مشخص شود.
نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان.
کانال عطر خدا ↙️↙️
@attre_khoda
مَثل این خانم مثال حال خیلی از مردم این زمانه هستش که همه کارهای خداپسندانه را به دلیل بد کرداری بعضی از مسؤولین و افراد مذهبی نما کنار گذاشته اند!
و آن جمله امام علی ع را فراموش کردن، که راه حق را با خود حق مقایسه کن نه با افرادی که خود را به حق منتسب میکنند.
عطر خدا
شاهزاده ای در خدمت #قسمت نهم 🎬: بالاخره وقت سفری دیگر فرا رسید ، کاروان اندک اندک از شهر فاصله می
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت دهم 🎬:
مرد جوان سرش را پایین انداخت و گفت : من هم بنده ای هستم از بندگان خدا و مأموری از# سربازان نجاشی بزرگ که هر وقت کاروانی به سمت یثرب حرکت می کند ،من جزء اولین کسانی هستم که داوطلب همراهی کاروان میشوم، اینبار هم همینطور بود با این تفاوت که دلم به شور و شعفی دیگر بود.
در اینجا بود که دخترک به سخن درآمد و گفت : بندهٔ کدام خدا هستی؟ و سؤال دومم را جواب نگفتی...
مرد جوان ،نفسش را محکم بیرون داد و گفت : بندهٔ همان خدایی هستم که شما در جستجوی آن هستی و برای سؤال دیگرت باید بگویم ، درست است نجاشی سفارش شما را کرده ، اما من ، در آن مجلسی که شما را به نزد پادشاه آوردند ،حضور داشتم .
وقتی گفتند که شاهزاده ای و به اسارت درآمدی ، با دقت بیشتری حرکاتت را زیر نظر گرفتم و توقع داشتم با نخوتی که مختص بزرگان است رفتار کنی...
درست است که حرکاتت مملو از وقار بود اما چیزی از تکبر در آن نیافتم و وقتی نجاشی از شما خواست تا چیزی بخواهی که او برآورده کند...و تو گفتی زودتر مرا به رسول الله برسان... در پیش چشم من به گوهری بی همتا بدل شدی...آخر...آخر...من هم چون تو سختی این سفرها را تحمل می کنم تا به دیدار آن مرد آسمانی برسم ، حتی اگر شده برای دمی و لحظه ای کوتاه...اما دلم در گرو مهر اوست...و سپس آهسته تر ادامه داد : و اینک مهر شما هم به او افزوده شده...و به دخترک چشم دوخت تا عکس العمل او را در مقابل حرفش ببیند
دخترک اسیر ، با شنیدن حرفهای پوشیده اما واضح مرد ، دانست که چه در دل او میگذرد.
پارچهٔ محمل را پایین انداخت و همانطور که سعی می کرد با متانت رفتار کند ،گفت : ای مرد جوان ، بدان که من دیگر شاهزاده نیستم ، اسیری هستم که به کنیزی میرود ، پس دنیای کنیزان به جایی دور از عشق و عاشقی ست....
مرد جوان که کنایهٔ کلام این دخترک پخته را گرفته بود ، با هیجانی در صدایش گفت:...
کانال عطر خدا ↙️↙️
@attre_khoda
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی