هیچ وقت برای نماز جماعت دیر نمی کرد. نگران شدند رفتند دنبالش، دیدند بچه ای را سوار کولش کرده و برایش نقش شتر را بازی می کند!
گفتند: از شما بعید است! نماز دیر شد!!
رو کرد به بچه و گفت؛
شترت را با چند گردو عوض می کنی؟!
بچه چیزی گفت! پیامبر پذیرفت.
گفت بروید گردو بیاوردید و مرا بخرید.
کودک می خندید، پیامبر هم!
#رسول_مهربانی