عطࢪیاس
شبیه به آخرین دست آویز یک برگ به درخت ،
شبیه به چنگ زدنِ قایقی شکسته در حال غرق شدن ،
شبیه به تقلا و خواهش یک اعدامی پیش از
آنکه چهارپایه را از زیر پایش بکشند ،
شبیه به تلاش برای احیای یک بیمار مرگ مغزی …
شبیه به همین هاست ؛
یک طرفه و به تنهایی دست و پا زدن برای دوامِ عشق …
#میم_سادات_هاشمی
افسوس کوتاهی کارهای گذشته را
با تلاش در آینده جبران کنید.
- #امام_هادی (علیه السلام) -
في الضِّيقِ و الشِّدّةِ يَظهَرُ حُسْنُ المَوَدَّةِ
در تنگى و سختى است كه محبت راستين آشكار مى شود.
- مولا علے(ع)
ميزان الحكمه، ج۲، ص۴۱۹ -
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ
بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَم...
عیدتون خیلے مبارك :)🌱
به کسی که به تو علاقه ای ندارد،
دل مبند ...
- #امیرالمؤمنین (علیه السلام)
نهج البلاغه نامه ۳۱ -
#غدیر #عید_غدیر
چنین نیست که خداوند در شکر را بر بندهاي بگشاید،
ولی در فزونی را بر او ببندد،
و همچنین امکان نـدارد که باب دعا را بر کسـی بگشاید
و در اجابت را بر رویش ببندد و ممکن نیست
در توبه را به روي کسـی باز
کند
و در آمرزش را به رویش مسدود سازد.
حکمت۴۳۵🌿
کوفه، انگار این شهر بر دوشش بار بغض سیساله علی«ع» و دعوتنامههای دروغین حسین«ع» را به دوش میکشد.
وقتی تازه خودم را شناخته بودم کوفه را دوست داشتم و بیدغدغه و شادمانه در مسجد کوفه میدویدم؛
اما وقتی کمی علی را شناختم و بعد از آن روایت دعوت حسین به قتلگاهش توسط کوفیان را خواندم دیگر کوفه برایم مبغوض بود؛
شهری که علی از غربت با چاه نجوا میکرد و هیچکس ناصر حسین غریب کربلا نبود.
من عاشق ایوان نجف بودم و از کوچههای کوفه بیزار بودم،
انگار مردم را در فاطمیه و غربت علی«ع» و شهادت حسین مقصر میدانستم،
خطبه اشباهالرجال و بغض علی در این خیابان ها دائم برایم مجسَّم میشد.
بغضم کمکم داشت سرباز میکرد؛ حرفهایم را از چشمانم خوانده بود
گفت: تو مطمئنی که برای امامزمانت مثل مردم کوفه نبودهای؟
چیزی برای گفتن نداشتم، قضاوت گذشتگان آسان بود اما عملکردن برخلاف منش آنها کار سهلی نبود.
کادویی از کیفش بیرون آورد و گفت:
وقتی با این کتاب مأنوس شوی مردم کوفه را خوب میشناسی؛
آنها را که شناختی بر خلاف منش آنها عمل کن.
کادو را که گشودم نهجالبلاغه دربرابرم بود و این بار میترسیدم خودم جز کوفیان باشم؛
حالا علی برابرم بود و نهجالبلاغه بوی مردانگی علی را میداد، بوی عدالت بوی مهر بیبدیل پدری...