✅ حکایت مرد بازرگان و طوطی
حکایت مرد بازرگان و طوطی از حکایات شیرین و جذاب مثنوی معنوی است ، آورده اند که بازرگانی ، طوطی زیبا در قفس داشت . روزی برای تجارت ، قصد سفر به هندوستان کرد و پیش از رفتن ، همه اهل خانه را فراخواند و گفت : برای شما از این سفر چه هدیه ای بیاورم ؟ هر یک از بستگان چیزی درخواست کرد . وقتی نوبت به طوطی رسید بدو گفت : تو چه چیزی می خواهی ؟ طوطی درخواست متفاوتی از بازرگان کرد...
پس از آنکه بازرگان پیغام طوطی را به دوستانش در هندوستان رساند ، یکی از طوطی ها از شنیدن آن از درد و رنج جان داد ، بازرگان که از رساندن پیغام پشیمان شده بود پس از اتمام سفر به شهر خود و پیش طوطی برگشت و شرح واقعه داد...
پس از آنکه بازرگان شرح واقعه را برای طوطی باز گفت ، طوطی در قفس در دم جان داد و بازرگان شروع به نوحه و ناله کرد...