Part09_گلستان سعدی.mp3
13.76M
📗کتاب صوتی
#گلستان_سعدی
با روایت دکتر اسماعیل آذر
قسمت 9⃣
@audio_ketab
Part10_گلستان سعدی.mp3
15.35M
📗کتاب صوتی
#گلستان_سعدی
با روایت دکتر اسماعیل آذر
قسمت 0⃣1⃣
@audio_ketab
☘#ورقی_از_کتاب☘
زاهدی مهمان پادشاه بود ، وقتی که غذا آوردند، کمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامی که مشغول نماز شد، بیش از معمول نمازش را به درازا کشید تا بر گمان نیکی شاه به او بیفزاید.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو می روی به ترکستان است
هنگامی که به خانه اش بازگشت، سفره غذا خواست تا غذا بخورد. پسرش که جوانی هوشمند بود به او رو کرد و گفت : مگر در نزد شاه غذا نخوردی؟ زاهد پاسخ داد: در حضور شاه چیزی نخوردم که روزی به کار آید. پسر به او گفت: پس نمازت را نیز قضا کن که نمازی نخواندی تا به کار آید!
ای هنرها گرفته بر کف دست
عیب ها برگرفته زیر بغل
تا چه خواهی گرفتن ای مغرور
روز درماندگی به سیم دغل
#گلستان_سعدی
#در_اخلاق_درویشان
@audio_ketab
Part11_گلستان سعدی.mp3
13.07M
📗کتاب صوتی
#گلستان_سعدی
با روایت دکتر اسماعیل آذر
قسمت 1⃣1⃣
@audio_ketab
Part12_گلستان سعدی.mp3
10.78M
📗کتاب صوتی
#گلستان_سعدی
با روایت دکتر اسماعیل آذر
قسمت 2⃣1⃣
@audio_ketab
☘#ورقی_از_کتاب☘
از حاتم طائی پرسیدند: آیا بزرگ همت تر از خود در جهان دیده ای؟ یا شنیده ای؟
جواب داد: آری ، روزی چهل شتر برای سران عرب قربانی کردم، آن روز برای حاجتی به صحرا رفتم، خارکنی را در بیابان دیدم که پشته هیزم را فراهم کرده تا آن را به شهر بیاورد و بفروشد، به او گفتم: چرا به مهمانی حاتم نمی روی که گروهی بسیار از مردم در کنار سفره او نشسته اند. در پاسخ گفت:
هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طائی نبرد
من این خارکن را از نظر جوانمردی و همت از خودم برتر یافتم.
#گلستان_سعدی
#باب_سوم
#در_فضیلت_قناعت
@audio_ketab
Part13_گلستان سعدی.mp3
10.13M
📗کتاب صوتی
#گلستان_سعدی
با روایت دکتر اسماعیل آذر
قسمت 3⃣1⃣
@audio_ketab
Part14_گلستان سعدی.mp3
10.42M
📗کتاب صوتی
#گلستان_سعدی
با روایت دکتر اسماعیل آذر
قسمت 4⃣1⃣
@audio_ketab
Part15_گلستان سعدی.mp3
13.91M
📗کتاب صوتی
#گلستان_سعدی
با روایت دکتر اسماعیل آذر
قسمت 5⃣1⃣
@audio_ketab
Part16_گلستان سعدی.mp3
13.99M
📗کتاب صوتی
#گلستان_سعدی
با روایت دکتر اسماعیل آذر
قسمت 6⃣1⃣
@audio_ketab
☘#ورقی_از_کتاب☘
یکی از شعرا پیش رئیس دزدان رفت و شعری برای او گفت. رئیس دزدان گفت تا لباس او را از تنش دربیاورند و از روستا بیرونش کنند . مرد بیچاره برهنه در سرما رفت . سگها در راه از پشت او آمدمند مرد می خواست سنگی از زمین بردارد و سگها را از خود دور کند . زمین یخ زده بود و سنگها در زیر آن پس نتوانست. گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشادهاند و سنگ را بسته!
رئیس دزدان این موضوع را دید و شنید و خندید و گفت : ای مرد دانا از من چیزی درخواست کن تا به تو بدهم . مرد در جواب گفت لباس خود را می خواهم اگر لطف فرمائید.
امیدوار بود آدمى به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
رئیس دزدان دلش به رحم آمد و لباسش را پس داد و لباسی پوستی و چند درهم پول نیز به او داد.
#گلستان_سعدی
#باب_چهارم
#در_فواید_خاموشی
@audio_ketab
Part17_گلستان سعدی.mp3
11.1M
📗کتاب صوتی
#گلستان_سعدی
با روایت دکتر اسماعیل آذر
قسمت 7⃣1⃣
@audio_ketab