هدایت شده از اول ابراهیمی
📝✍📝✍📝✍
🎉کاربرگ تمرینی
متن بی نقطه ی درس قرآن
#دوره
@aval_ebrahimi
🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸
هدایت شده از اول ابراهیمی
🌼متن املا و روانخوانی دوره ۱💥
برای تمرین و یادآوری پایه اول و ورود به پایه دوم💫💫
باران زیبای بهاری می بارد. گل ها همه زیبا و قشنگ شده اند.
رودخانه ها در همه ی کشورمن ایران پرآب شده است.
گویا زمین دارد برای استقبال از آن که همه منتظرش هستیم, آماده می شود.
خدایا نمی دانم ظلم و بدی دشمنان اسلام تا کی ادامه دارد,ولی از تو می خواهم که فرج امام و سرورم حضرت مهدی ع را نزدیک تر کنی. خدایا از تو خواهش می کنم که به من کمک کنی برای کشورم مفید باشم و بتوانم از یاران حضرت باشم.
پروردگارا رهبرم را حفظ کن تا کشورم را همچنان سربلند نگه دارد. امین
🌷🌷🌷
🌼متن املا و روانخوانی شماره ۲ 💥💥
بهار فصل زیبا و دلپذیری هست.
دربهار درختان شکوفه می دهند.
چوپان گوسفندان را به چراگاه می برند , تا خوب بچرند .
لا به لای سبزه ها می توان حلزون های مختلف را دید.
از دیدن کوه ها و چشمه ها لذت می بریم.
اسمان بعضی روزها ابری و بارانی می شود.
خواهرم می گوید:خیلی فصل بهار را دوست دارم.
ولی من تابستان را بیشتر دوست دارم.
در تابستان داستان های شاهنامه را می خوانم,ورزش می کنم, برای شنا به استخر می روم.
با دوستم مژده و ژاله به پارک می روم.
مادرم شیرینی های خوش مزه درست می کند.
خاله پروانه بیشتر به خانه ی ما می اید و به من خیلی خوش می گذرد.
🌼متن املا #دوره شماره ۳
دیروز دوستم ناراحت بودو گریه می کرد.
کنارش رفتم و پرسیدم چرا غمگینی؟
او گفت :مادر بزرگش مریض است.
من به بچه ها گفتم:دوستان بیایید برای سلامتی مادر بزرگ منیژه دعا کنیم.
همه باهم دعا کردیم. سه روز بعد وقتی منیژه را دیدم ,او شاد بود و از من تشکر کرد, چون حال مادر بزرگش بهتر شده بود.
خدایا سپاسگزارم که به حرف ما بچه ها گوش کردی و مادر بزرگ او را شفا دادی.
خدایا دعا می کنم همه ی مریض هارا زودتر خوب کنی و دل خانواده ی انان را شاد کنی.
خدایا به ما کمک کن خوب درس بخوانیم و موفق شویم.
🌷🌷🌷
متن املا و روانخوانی #دوره۴
سارا و سینا در خانواده ای بزرگ همراه پدر و مادر بزرگ, زندگی می کنند.
انها بچه های با ادب و پاکیزه ای هستند.
یاد گرفته اند که برای انجام هر کاری اول از بزرگ ترها اجازه بگیرند.
وقتی شیرینی می خورند,خوب مسواک بزنند.
قبل از خوردن هر چیزی ,دست ها راخوب با اب و صابون بشویند.
هنگام ظهر سرو صدا نکنند تا بزرگترها راحت بخوابند.
خودشان اتاقشان را مرتب کنند.
همیشه به دیگران کمک کنند.
در زمان شادی جیغ نکشندو زمانی که کنار چشمه می روند,به درختان اسیب نزنند.
افرین به سارا و سینا !
🌷🌷🌷
متن املای #دوره شماره 6
ظهر بود و صدای اذان می آمد.
مادرم می خواست به مسجد برود.
برادر کوچکم جیغ می زد و بهانه می گرفت.
من به مادرم گفتم :مراقب او هستم , شما بروید و نگران نباشید.
مادرم خوش حال شد و مرا بوسید. او خدا حافظی کرد و به مسجد رفت.
من اسباب بازیهایم را جلوی برادرم گذاشتم و با او مشغول بازی کردن شدم تا حواسش پرت شود و بهانه نگیرد. صدای زنگ در آمد.
پدرم صدا زد نرگس جان من هستم ,در را باز کن.
من سریع رفتم و در را باز کردم .
پدرم گفته است:هر وقت کسی در می زند ,وقتی تنها هستی در را باز نکن, مگر اینکه من یا مادرت باشیم.
من خیلی خوب به حرف انها گوش می دهم,چون می دانم انها بدون دلیل چیزی نمی گویند و ما بچه هاکه تجربه ی زیاد نداریم باید از انها کارهای درست را یاد بگیریم.
🌷🌷🌷
نمونه متن املا برای ارزیابی #پایانی💥
امروز هوا گرم و افتابی بود.
ژاله با صابون دستهای خود را می شوید.
او لباس می پوشد و به مدرسه می رود.
معلم به بچه ها گفت:در صف نظم داشته باشید.
مدیر زنگ را زد تا همه به کلاس بروند.
با صدای زنگ, ناظم مهربان از همه خواست به کلاس بروند و تا امدن اموزگارشان شلوغ نکنند.
بعد از ساعت تفریح طاهره و منیژه باهم به حیاط رفتند.
اموزگار مشق ها را دید و شروع به درس دادن کرد.
همه خوب درس را می خواندند و اموزگار خوش حال شد.
هدایت شده از اول ابراهیمی