eitaa logo
آوای ملکوت
171 دنبال‌کننده
1هزار عکس
708 ویدیو
99 فایل
گزیده های ناب از آیات و روایات و سخنان بزرگان در سیر و سلوک الی الله و بصیرت و جهاد انقلابی
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 💠 جوانمردی و اخلاق کریمانۀ پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله)، فرزندان حاتم طائی را به اسلام خواند؛ حاتم طائی پیش از اسلام در حال شرک مرده بود و پسر او «عُدَیّ بن حاتم طائی» زعیم قبیلۀ «بنی‌ طَیّ» بود. وقتی لشکریان اسلام در عهد پیغمبر اکرم به قبیلۀ بنی طیّ رسیدند، عدیّ دید توان مقاومت ندارد لذا به شام فرار کرد. خواهر او «سَفّانة» دختر حاتم طائی اسیر شد و او را به مدینه بردند. پیغمبر(صلّی الله علیه وآله) او را به عنوان دختر حاتم طائی اِکرام و احترام کرد. حتی در نقل است که پیغمبر ردای خود را درآورد و بر زمین پهن کرد که دختر حاتم طائی روی خاک زمین ننشیند. همین اخلاق کریمۀ پیغمبر موجب جلب او به اسلام شد و چون مسلمان شد پیغمبر(صلّی الله علیه وآله) او را آزاد کرد. وقتی او به قبیله‌اش برگشت برادرش عدیّ هم از شام به قبیله برگشت و وقتی خواهر، این اخلاق پیامبر را برای برادر نقل کرد موجب گرایش او به اسلام شد. عدیّ روانه مدینه شد که به دست خودِ پیغمبر مسلمان شود. عدیّ بن حاتم نیز با اکرام و گشاده‌رویی پیغمبر(صلّی الله علیه وآله) روبرو شد و بدین ترتیب او هم مسلمان شد. عُدَیّ در ماجرای جمل، وفاداری خویش به خاندان پیغمبر را نشان داد؛ وقتی خبر به او رسید که امیر المؤمنین(علیه السلام) در حال روانه شدن به طرف بصره است عدیّ با آن عده از قبیله‌اش که توان رفتن به بصره را داشتند در رکاب امیرالمؤمنین حاضر شد. 📓 مجموعۀ مصاحبه‌ها: ٤٥٢. https://t.me/Yusufi_Gharawi 📌کانال معرفتی آوای ملکوت ✅ @avayemalakut
💥 💠 جلوه‌هایی از مکارم اخلاق پیامبر اكرم ✅ سخاوت و حِلم یکی از بزرگواریهای پیامبر اسلام، بخشش همراه با بردباری بود. روزی عربی بیابانی نزد پیامبر آمد و ردای حضرت را به گونه‌ای بر گردن حضرت کشید که اثر آن بر گردن حضرت ماند، و با خطابِ «یا محمد» و بدون لقب «رسول الله» به حضرت گفت: ای محمد! از اموال الهی که در اختیار داری به من نیز سهمی بده! حضرت متوجه او شد، لبخندی زد و دستور داد اموالی به او دادند. ♦️جابر بن عبدالله انصاری نقل می‌کند پیامبر اسلام هرگز در برابر درخواست مردم «نه» نگفت. روزی پیامبر نزد جامه‌فروشی آمد و از او پیراهنی به چهار درهم خرید و آن را پوشید و بیرون رفت. در راه مردی از انصار به او برخورد و گفت: ای رسول خدا پیراهنی نیاز دارم، خداوند از لباس‌های بهشتی بر تو بپوشاند. (گویا دید که پیراهن حضرت تازه است.) حضرت پیراهن را از تن بیرون آورد و به آن مرد پوشاند و نزد جامه‌فروش بازگشت و پیراهن دیگری به چهار درهم خرید. و از ده درهمی که داشت دو درهم برایش باقی ماند. 👈در راه به کنیزکی گریان برخورد. علت گریه را از او پرسید کنیزک گفت: کسان من دو درهم به من سپرده بودند که مقداری آرد برایشان تهیه کنم، درهم‌ها را گم کردم. پیامبر آن دو درهم باقیمانده را به او داد. کنیزک گفت: می‌ترسم اگر بروم مرا تنبیه کنند. رسول خدا او را همراهی کرد. به خانه که رسیدند حضرت به اهل خانه سلام کرد. آنها صدای حضرت را شناختند اما پاسخ ندادند. بار دوم و سپس بار سوم هم سلام کرد آنگاه سلامش را پاسخ گفتند. حضرت به آنها فرمود: مگر شما نخستین سلام مرا نشنیدید؟ گفتند: شنیدیم اما دوست داشتیم با سلامتان بیشتر برای ما سلامتی بخواهید، پدر و مادرمان فدای شما باد بفرمایید چه چیز سبب حضور شما در اینجا شد؟ پیامبر فرمود: به این جهت که کنیزک می‌ترسید او را تنبیه کنید. صاحب کنیزک گفت: چون شما او را همراهی فرمودید به پاس مقدمتان او را آزاد کردم. حضرت آنها را به خیر و نیکی و بهشت مژده داد. و فرمود: خدا در این ده درهم برکت ایجاد کرد؛ بر پیامبرش و مردی از انصار پیراهن پوشاند و برده‌ای را آزاد کرد. خدا را سپاس که این نعمت را به ما ارزانی داشت. ✅ عفو و گذشت آن حضرت به عفو و گذشت زبانزد بود. ایشان، وحشی -قاتل عمویش حمزه- را بخشید. از خیانت زن یهودی که گوسفند بریانی مسمومی نزد آن حضرت آورده بود گذشت. ابوسفیان که منشاء جنگ‌های متعددی علیه آن حضرت شده بود را بخشید، و ورود به خانه او را «امان» برای مشرکین مکه قرار داد. از قریش که تمام توان خود را در تکذیب و جنگ با آن حضرت به کار گرفته بودند چشم پوشید، و برایشان دعا کرد. در حالی که در اوج قدرت و عزت و سربلندی قرار داشت و می‌توانست به گونه‌ای دیگر رفتار کند. فرمود: «خدایا قوم من افرادی نادانند آنها را هدایت فرما». و سپس فرمود: «اکنون آزادید و می‌توانید بروید». و در این فرموده بالاترین درجه مهربانی و عطوفتش را نشان داد. ♦️از عایشه نقل شده که رسول خدا هرگز از کسی که به او بی‌ادبی می‌کرد انتقام نمی‌گرفت مگر جایی که به احکام الهی بی‌حرمتی می‌شد. از عبدالله بن عَمرو انصاری -پدر جابر-، روایت شده هر گناهکار و مجرمی که نزد حضرت می‌آرودند اگر گناهش به مرز اجرای حد الهی نمی‌رسید آن بزرگوار وی را می‌بخشید. انس بن مالک، دربان و خادم آن حضرت می‌گوید ده سال افتخار خدمتگذاری آن حضرت را داشتم حتی به من «اُف» نگفت. و در مورد کاری که انجام داده بودم هرگز نفرمود چرا انجام دادی، و در مورد کارهایی که انجام نداده بودم هرگز نفرمود چرا انجام ندادی. شایان توجه است که این بزرگواری حضرت با خادمش علاوه بر آنکه نشانگر عفو و گذشت آن حضرت است، ارج و احترام ایشان نسبت به شخصیت انسانی افراد را نیز می‌رساند. ✅ فروتنی و حیاء از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که هرگاه چیزی از رسول خدا درخواست می‌شد و می‌خواست آن را انجام دهد می‌فرمود: «آری»، و اگر نمی‌خواست انجام دهد سکوت می‌کرد و هرگز در مورد چیزی «نه» نگفت. از یحیی بن اُبَیّ نقل شده که پیامبر فرمود: «من مانند بندگان خدا غذا می‌خورم و مانند آنها می‌نشینم، زیرا من تنها بنده‌ای از بندگان خدایم». روزی پیامبر خواست با مردی سخن بگوید آن شخص از هیبت و شکوه حضرت بر خورد لرزید. پیامبر فرمود: آرام باش، من پادشاه نیستم که از من می‌ترسی، من فرزند زنی هستم که غذایش گوشت خشکیده بود. (در آن زمان چون وسایل نگهداری گوشت فراهم نبود گوشت‌ها را جهت نگهداری در آفتاب می‌خشکاندند.) پیامبر با یاران خود مزاح می‌کرد، بدون آنکه ناروایی گفته شود. در ساختن مسجد و کندن خندق اطراف مدینه با یارانش همکاری می‌کرد. پیامبر اسلام با آنکه سرآمد خردمندان بود اما با دیگران مشورت می‌نمود. 📓 مجموعۀ مصاحبه‌ها: ٢٥٣ - ٢٥٦. https://t.me/Yusufi_Gharawi 📌کانال معرفتی آوای ملکوت ✅ @avayemalakut
هدایت شده از آوای ملکوت
💥 💠 جوانمردی و اخلاق کریمانۀ پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله)، فرزندان حاتم طائی را به اسلام خواند؛ حاتم طائی پیش از اسلام در حال شرک مرده بود و پسر او «عُدَیّ بن حاتم طائی» زعیم قبیلۀ «بنی‌ طَیّ» بود. وقتی لشکریان اسلام در عهد پیغمبر اکرم به قبیلۀ بنی طیّ رسیدند، عدیّ دید توان مقاومت ندارد لذا به شام فرار کرد. خواهر او «سَفّانة» دختر حاتم طائی اسیر شد و او را به مدینه بردند. پیغمبر(صلّی الله علیه وآله) او را به عنوان دختر حاتم طائی اِکرام و احترام کرد. حتی در نقل است که پیغمبر ردای خود را درآورد و بر زمین پهن کرد که دختر حاتم طائی روی خاک زمین ننشیند. همین اخلاق کریمۀ پیغمبر موجب جلب او به اسلام شد و چون مسلمان شد پیغمبر(صلّی الله علیه وآله) او را آزاد کرد. وقتی او به قبیله‌اش برگشت برادرش عدیّ هم از شام به قبیله برگشت و وقتی خواهر، این اخلاق پیامبر را برای برادر نقل کرد موجب گرایش او به اسلام شد. عدیّ روانه مدینه شد که به دست خودِ پیغمبر مسلمان شود. عدیّ بن حاتم نیز با اکرام و گشاده‌رویی پیغمبر(صلّی الله علیه وآله) روبرو شد و بدین ترتیب او هم مسلمان شد. عُدَیّ در ماجرای جمل، وفاداری خویش به خاندان پیغمبر را نشان داد؛ وقتی خبر به او رسید که امیر المؤمنین(علیه السلام) در حال روانه شدن به طرف بصره است عدیّ با آن عده از قبیله‌اش که توان رفتن به بصره را داشتند در رکاب امیرالمؤمنین حاضر شد. 📓 مجموعۀ مصاحبه‌ها: ٤٥٢. https://t.me/Yusufi_Gharawi 📌کانال معرفتی آوای ملکوت ✅ @avayemalakut
هدایت شده از آوای ملکوت
💥 💠 جلوه‌هایی از مکارم اخلاق پیامبر اكرم ✅ سخاوت و حِلم یکی از بزرگواریهای پیامبر اسلام، بخشش همراه با بردباری بود. روزی عربی بیابانی نزد پیامبر آمد و ردای حضرت را به گونه‌ای بر گردن حضرت کشید که اثر آن بر گردن حضرت ماند، و با خطابِ «یا محمد» و بدون لقب «رسول الله» به حضرت گفت: ای محمد! از اموال الهی که در اختیار داری به من نیز سهمی بده! حضرت متوجه او شد، لبخندی زد و دستور داد اموالی به او دادند. ♦️جابر بن عبدالله انصاری نقل می‌کند پیامبر اسلام هرگز در برابر درخواست مردم «نه» نگفت. روزی پیامبر نزد جامه‌فروشی آمد و از او پیراهنی به چهار درهم خرید و آن را پوشید و بیرون رفت. در راه مردی از انصار به او برخورد و گفت: ای رسول خدا پیراهنی نیاز دارم، خداوند از لباس‌های بهشتی بر تو بپوشاند. (گویا دید که پیراهن حضرت تازه است.) حضرت پیراهن را از تن بیرون آورد و به آن مرد پوشاند و نزد جامه‌فروش بازگشت و پیراهن دیگری به چهار درهم خرید. و از ده درهمی که داشت دو درهم برایش باقی ماند. 👈در راه به کنیزکی گریان برخورد. علت گریه را از او پرسید کنیزک گفت: کسان من دو درهم به من سپرده بودند که مقداری آرد برایشان تهیه کنم، درهم‌ها را گم کردم. پیامبر آن دو درهم باقیمانده را به او داد. کنیزک گفت: می‌ترسم اگر بروم مرا تنبیه کنند. رسول خدا او را همراهی کرد. به خانه که رسیدند حضرت به اهل خانه سلام کرد. آنها صدای حضرت را شناختند اما پاسخ ندادند. بار دوم و سپس بار سوم هم سلام کرد آنگاه سلامش را پاسخ گفتند. حضرت به آنها فرمود: مگر شما نخستین سلام مرا نشنیدید؟ گفتند: شنیدیم اما دوست داشتیم با سلامتان بیشتر برای ما سلامتی بخواهید، پدر و مادرمان فدای شما باد بفرمایید چه چیز سبب حضور شما در اینجا شد؟ پیامبر فرمود: به این جهت که کنیزک می‌ترسید او را تنبیه کنید. صاحب کنیزک گفت: چون شما او را همراهی فرمودید به پاس مقدمتان او را آزاد کردم. حضرت آنها را به خیر و نیکی و بهشت مژده داد. و فرمود: خدا در این ده درهم برکت ایجاد کرد؛ بر پیامبرش و مردی از انصار پیراهن پوشاند و برده‌ای را آزاد کرد. خدا را سپاس که این نعمت را به ما ارزانی داشت. ✅ عفو و گذشت آن حضرت به عفو و گذشت زبانزد بود. ایشان، وحشی -قاتل عمویش حمزه- را بخشید. از خیانت زن یهودی که گوسفند بریانی مسمومی نزد آن حضرت آورده بود گذشت. ابوسفیان که منشاء جنگ‌های متعددی علیه آن حضرت شده بود را بخشید، و ورود به خانه او را «امان» برای مشرکین مکه قرار داد. از قریش که تمام توان خود را در تکذیب و جنگ با آن حضرت به کار گرفته بودند چشم پوشید، و برایشان دعا کرد. در حالی که در اوج قدرت و عزت و سربلندی قرار داشت و می‌توانست به گونه‌ای دیگر رفتار کند. فرمود: «خدایا قوم من افرادی نادانند آنها را هدایت فرما». و سپس فرمود: «اکنون آزادید و می‌توانید بروید». و در این فرموده بالاترین درجه مهربانی و عطوفتش را نشان داد. ♦️از عایشه نقل شده که رسول خدا هرگز از کسی که به او بی‌ادبی می‌کرد انتقام نمی‌گرفت مگر جایی که به احکام الهی بی‌حرمتی می‌شد. از عبدالله بن عَمرو انصاری -پدر جابر-، روایت شده هر گناهکار و مجرمی که نزد حضرت می‌آرودند اگر گناهش به مرز اجرای حد الهی نمی‌رسید آن بزرگوار وی را می‌بخشید. انس بن مالک، دربان و خادم آن حضرت می‌گوید ده سال افتخار خدمتگذاری آن حضرت را داشتم حتی به من «اُف» نگفت. و در مورد کاری که انجام داده بودم هرگز نفرمود چرا انجام دادی، و در مورد کارهایی که انجام نداده بودم هرگز نفرمود چرا انجام ندادی. شایان توجه است که این بزرگواری حضرت با خادمش علاوه بر آنکه نشانگر عفو و گذشت آن حضرت است، ارج و احترام ایشان نسبت به شخصیت انسانی افراد را نیز می‌رساند. ✅ فروتنی و حیاء از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که هرگاه چیزی از رسول خدا درخواست می‌شد و می‌خواست آن را انجام دهد می‌فرمود: «آری»، و اگر نمی‌خواست انجام دهد سکوت می‌کرد و هرگز در مورد چیزی «نه» نگفت. از یحیی بن اُبَیّ نقل شده که پیامبر فرمود: «من مانند بندگان خدا غذا می‌خورم و مانند آنها می‌نشینم، زیرا من تنها بنده‌ای از بندگان خدایم». روزی پیامبر خواست با مردی سخن بگوید آن شخص از هیبت و شکوه حضرت بر خورد لرزید. پیامبر فرمود: آرام باش، من پادشاه نیستم که از من می‌ترسی، من فرزند زنی هستم که غذایش گوشت خشکیده بود. (در آن زمان چون وسایل نگهداری گوشت فراهم نبود گوشت‌ها را جهت نگهداری در آفتاب می‌خشکاندند.) پیامبر با یاران خود مزاح می‌کرد، بدون آنکه ناروایی گفته شود. در ساختن مسجد و کندن خندق اطراف مدینه با یارانش همکاری می‌کرد. پیامبر اسلام با آنکه سرآمد خردمندان بود اما با دیگران مشورت می‌نمود. 📓 مجموعۀ مصاحبه‌ها: ٢٥٣ - ٢٥٦. https://t.me/Yusufi_Gharawi 📌کانال معرفتی آوای ملکوت ✅ @avayemalakut
هدایت شده از آوای ملکوت
💥 💠 جوانمردی و اخلاق کریمانۀ پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله)، فرزندان حاتم طائی را به اسلام خواند؛ حاتم طائی پیش از اسلام در حال شرک مرده بود و پسر او «عُدَیّ بن حاتم طائی» زعیم قبیلۀ «بنی‌ طَیّ» بود. وقتی لشکریان اسلام در عهد پیغمبر اکرم به قبیلۀ بنی طیّ رسیدند، عدیّ دید توان مقاومت ندارد لذا به شام فرار کرد. خواهر او «سَفّانة» دختر حاتم طائی اسیر شد و او را به مدینه بردند. پیغمبر(صلّی الله علیه وآله) او را به عنوان دختر حاتم طائی اِکرام و احترام کرد. حتی در نقل است که پیغمبر ردای خود را درآورد و بر زمین پهن کرد که دختر حاتم طائی روی خاک زمین ننشیند. همین اخلاق کریمۀ پیغمبر موجب جلب او به اسلام شد و چون مسلمان شد پیغمبر(صلّی الله علیه وآله) او را آزاد کرد. وقتی او به قبیله‌اش برگشت برادرش عدیّ هم از شام به قبیله برگشت و وقتی خواهر، این اخلاق پیامبر را برای برادر نقل کرد موجب گرایش او به اسلام شد. عدیّ روانه مدینه شد که به دست خودِ پیغمبر مسلمان شود. عدیّ بن حاتم نیز با اکرام و گشاده‌رویی پیغمبر(صلّی الله علیه وآله) روبرو شد و بدین ترتیب او هم مسلمان شد. عُدَیّ در ماجرای جمل، وفاداری خویش به خاندان پیغمبر را نشان داد؛ وقتی خبر به او رسید که امیر المؤمنین(علیه السلام) در حال روانه شدن به طرف بصره است عدیّ با آن عده از قبیله‌اش که توان رفتن به بصره را داشتند در رکاب امیرالمؤمنین حاضر شد. 📓 مجموعۀ مصاحبه‌ها: ٤٥٢. https://t.me/Yusufi_Gharawi 📌کانال معرفتی آوای ملکوت ✅ @avayemalakut
هدایت شده از آوای ملکوت
💥 💠 جلوه‌هایی از مکارم اخلاق پیامبر اكرم ✅ سخاوت و حِلم یکی از بزرگواریهای پیامبر اسلام، بخشش همراه با بردباری بود. روزی عربی بیابانی نزد پیامبر آمد و ردای حضرت را به گونه‌ای بر گردن حضرت کشید که اثر آن بر گردن حضرت ماند، و با خطابِ «یا محمد» و بدون لقب «رسول الله» به حضرت گفت: ای محمد! از اموال الهی که در اختیار داری به من نیز سهمی بده! حضرت متوجه او شد، لبخندی زد و دستور داد اموالی به او دادند. ♦️جابر بن عبدالله انصاری نقل می‌کند پیامبر اسلام هرگز در برابر درخواست مردم «نه» نگفت. روزی پیامبر نزد جامه‌فروشی آمد و از او پیراهنی به چهار درهم خرید و آن را پوشید و بیرون رفت. در راه مردی از انصار به او برخورد و گفت: ای رسول خدا پیراهنی نیاز دارم، خداوند از لباس‌های بهشتی بر تو بپوشاند. (گویا دید که پیراهن حضرت تازه است.) حضرت پیراهن را از تن بیرون آورد و به آن مرد پوشاند و نزد جامه‌فروش بازگشت و پیراهن دیگری به چهار درهم خرید. و از ده درهمی که داشت دو درهم برایش باقی ماند. 👈در راه به کنیزکی گریان برخورد. علت گریه را از او پرسید کنیزک گفت: کسان من دو درهم به من سپرده بودند که مقداری آرد برایشان تهیه کنم، درهم‌ها را گم کردم. پیامبر آن دو درهم باقیمانده را به او داد. کنیزک گفت: می‌ترسم اگر بروم مرا تنبیه کنند. رسول خدا او را همراهی کرد. به خانه که رسیدند حضرت به اهل خانه سلام کرد. آنها صدای حضرت را شناختند اما پاسخ ندادند. بار دوم و سپس بار سوم هم سلام کرد آنگاه سلامش را پاسخ گفتند. حضرت به آنها فرمود: مگر شما نخستین سلام مرا نشنیدید؟ گفتند: شنیدیم اما دوست داشتیم با سلامتان بیشتر برای ما سلامتی بخواهید، پدر و مادرمان فدای شما باد بفرمایید چه چیز سبب حضور شما در اینجا شد؟ پیامبر فرمود: به این جهت که کنیزک می‌ترسید او را تنبیه کنید. صاحب کنیزک گفت: چون شما او را همراهی فرمودید به پاس مقدمتان او را آزاد کردم. حضرت آنها را به خیر و نیکی و بهشت مژده داد. و فرمود: خدا در این ده درهم برکت ایجاد کرد؛ بر پیامبرش و مردی از انصار پیراهن پوشاند و برده‌ای را آزاد کرد. خدا را سپاس که این نعمت را به ما ارزانی داشت. ✅ عفو و گذشت آن حضرت به عفو و گذشت زبانزد بود. ایشان، وحشی -قاتل عمویش حمزه- را بخشید. از خیانت زن یهودی که گوسفند بریانی مسمومی نزد آن حضرت آورده بود گذشت. ابوسفیان که منشاء جنگ‌های متعددی علیه آن حضرت شده بود را بخشید، و ورود به خانه او را «امان» برای مشرکین مکه قرار داد. از قریش که تمام توان خود را در تکذیب و جنگ با آن حضرت به کار گرفته بودند چشم پوشید، و برایشان دعا کرد. در حالی که در اوج قدرت و عزت و سربلندی قرار داشت و می‌توانست به گونه‌ای دیگر رفتار کند. فرمود: «خدایا قوم من افرادی نادانند آنها را هدایت فرما». و سپس فرمود: «اکنون آزادید و می‌توانید بروید». و در این فرموده بالاترین درجه مهربانی و عطوفتش را نشان داد. ♦️از عایشه نقل شده که رسول خدا هرگز از کسی که به او بی‌ادبی می‌کرد انتقام نمی‌گرفت مگر جایی که به احکام الهی بی‌حرمتی می‌شد. از عبدالله بن عَمرو انصاری -پدر جابر-، روایت شده هر گناهکار و مجرمی که نزد حضرت می‌آرودند اگر گناهش به مرز اجرای حد الهی نمی‌رسید آن بزرگوار وی را می‌بخشید. انس بن مالک، دربان و خادم آن حضرت می‌گوید ده سال افتخار خدمتگذاری آن حضرت را داشتم حتی به من «اُف» نگفت. و در مورد کاری که انجام داده بودم هرگز نفرمود چرا انجام دادی، و در مورد کارهایی که انجام نداده بودم هرگز نفرمود چرا انجام ندادی. شایان توجه است که این بزرگواری حضرت با خادمش علاوه بر آنکه نشانگر عفو و گذشت آن حضرت است، ارج و احترام ایشان نسبت به شخصیت انسانی افراد را نیز می‌رساند. ✅ فروتنی و حیاء از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که هرگاه چیزی از رسول خدا درخواست می‌شد و می‌خواست آن را انجام دهد می‌فرمود: «آری»، و اگر نمی‌خواست انجام دهد سکوت می‌کرد و هرگز در مورد چیزی «نه» نگفت. از یحیی بن اُبَیّ نقل شده که پیامبر فرمود: «من مانند بندگان خدا غذا می‌خورم و مانند آنها می‌نشینم، زیرا من تنها بنده‌ای از بندگان خدایم». روزی پیامبر خواست با مردی سخن بگوید آن شخص از هیبت و شکوه حضرت بر خورد لرزید. پیامبر فرمود: آرام باش، من پادشاه نیستم که از من می‌ترسی، من فرزند زنی هستم که غذایش گوشت خشکیده بود. (در آن زمان چون وسایل نگهداری گوشت فراهم نبود گوشت‌ها را جهت نگهداری در آفتاب می‌خشکاندند.) پیامبر با یاران خود مزاح می‌کرد، بدون آنکه ناروایی گفته شود. در ساختن مسجد و کندن خندق اطراف مدینه با یارانش همکاری می‌کرد. پیامبر اسلام با آنکه سرآمد خردمندان بود اما با دیگران مشورت می‌نمود. 📓 مجموعۀ مصاحبه‌ها: ٢٥٣ - ٢٥٦. https://t.me/Yusufi_Gharawi 📌کانال معرفتی آوای ملکوت ✅ @avayemalakut
هدایت شده از آوای ملکوت
💥 💠 جلوه‌هایی از مکارم اخلاق پیامبر اكرم ✅ سخاوت و حِلم یکی از بزرگواریهای پیامبر اسلام، بخشش همراه با بردباری بود. روزی عربی بیابانی نزد پیامبر آمد و ردای حضرت را به گونه‌ای بر گردن حضرت کشید که اثر آن بر گردن حضرت ماند، و با خطابِ «یا محمد» و بدون لقب «رسول الله» به حضرت گفت: ای محمد! از اموال الهی که در اختیار داری به من نیز سهمی بده! حضرت متوجه او شد، لبخندی زد و دستور داد اموالی به او دادند. ♦️جابر بن عبدالله انصاری نقل می‌کند پیامبر اسلام هرگز در برابر درخواست مردم «نه» نگفت. روزی پیامبر نزد جامه‌فروشی آمد و از او پیراهنی به چهار درهم خرید و آن را پوشید و بیرون رفت. در راه مردی از انصار به او برخورد و گفت: ای رسول خدا پیراهنی نیاز دارم، خداوند از لباس‌های بهشتی بر تو بپوشاند. (گویا دید که پیراهن حضرت تازه است.) حضرت پیراهن را از تن بیرون آورد و به آن مرد پوشاند و نزد جامه‌فروش بازگشت و پیراهن دیگری به چهار درهم خرید. و از ده درهمی که داشت دو درهم برایش باقی ماند. 👈در راه به کنیزکی گریان برخورد. علت گریه را از او پرسید کنیزک گفت: کسان من دو درهم به من سپرده بودند که مقداری آرد برایشان تهیه کنم، درهم‌ها را گم کردم. پیامبر آن دو درهم باقیمانده را به او داد. کنیزک گفت: می‌ترسم اگر بروم مرا تنبیه کنند. رسول خدا او را همراهی کرد. به خانه که رسیدند حضرت به اهل خانه سلام کرد. آنها صدای حضرت را شناختند اما پاسخ ندادند. بار دوم و سپس بار سوم هم سلام کرد آنگاه سلامش را پاسخ گفتند. حضرت به آنها فرمود: مگر شما نخستین سلام مرا نشنیدید؟ گفتند: شنیدیم اما دوست داشتیم با سلامتان بیشتر برای ما سلامتی بخواهید، پدر و مادرمان فدای شما باد بفرمایید چه چیز سبب حضور شما در اینجا شد؟ پیامبر فرمود: به این جهت که کنیزک می‌ترسید او را تنبیه کنید. صاحب کنیزک گفت: چون شما او را همراهی فرمودید به پاس مقدمتان او را آزاد کردم. حضرت آنها را به خیر و نیکی و بهشت مژده داد. و فرمود: خدا در این ده درهم برکت ایجاد کرد؛ بر پیامبرش و مردی از انصار پیراهن پوشاند و برده‌ای را آزاد کرد. خدا را سپاس که این نعمت را به ما ارزانی داشت. ✅ عفو و گذشت آن حضرت به عفو و گذشت زبانزد بود. ایشان، وحشی -قاتل عمویش حمزه- را بخشید. از خیانت زن یهودی که گوسفند بریانی مسمومی نزد آن حضرت آورده بود گذشت. ابوسفیان که منشاء جنگ‌های متعددی علیه آن حضرت شده بود را بخشید، و ورود به خانه او را «امان» برای مشرکین مکه قرار داد. از قریش که تمام توان خود را در تکذیب و جنگ با آن حضرت به کار گرفته بودند چشم پوشید، و برایشان دعا کرد. در حالی که در اوج قدرت و عزت و سربلندی قرار داشت و می‌توانست به گونه‌ای دیگر رفتار کند. فرمود: «خدایا قوم من افرادی نادانند آنها را هدایت فرما». و سپس فرمود: «اکنون آزادید و می‌توانید بروید». و در این فرموده بالاترین درجه مهربانی و عطوفتش را نشان داد. ♦️از عایشه نقل شده که رسول خدا هرگز از کسی که به او بی‌ادبی می‌کرد انتقام نمی‌گرفت مگر جایی که به احکام الهی بی‌حرمتی می‌شد. از عبدالله بن عَمرو انصاری -پدر جابر-، روایت شده هر گناهکار و مجرمی که نزد حضرت می‌آرودند اگر گناهش به مرز اجرای حد الهی نمی‌رسید آن بزرگوار وی را می‌بخشید. انس بن مالک، دربان و خادم آن حضرت می‌گوید ده سال افتخار خدمتگذاری آن حضرت را داشتم حتی به من «اُف» نگفت. و در مورد کاری که انجام داده بودم هرگز نفرمود چرا انجام دادی، و در مورد کارهایی که انجام نداده بودم هرگز نفرمود چرا انجام ندادی. شایان توجه است که این بزرگواری حضرت با خادمش علاوه بر آنکه نشانگر عفو و گذشت آن حضرت است، ارج و احترام ایشان نسبت به شخصیت انسانی افراد را نیز می‌رساند. ✅ فروتنی و حیاء از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که هرگاه چیزی از رسول خدا درخواست می‌شد و می‌خواست آن را انجام دهد می‌فرمود: «آری»، و اگر نمی‌خواست انجام دهد سکوت می‌کرد و هرگز در مورد چیزی «نه» نگفت. از یحیی بن اُبَیّ نقل شده که پیامبر فرمود: «من مانند بندگان خدا غذا می‌خورم و مانند آنها می‌نشینم، زیرا من تنها بنده‌ای از بندگان خدایم». روزی پیامبر خواست با مردی سخن بگوید آن شخص از هیبت و شکوه حضرت بر خورد لرزید. پیامبر فرمود: آرام باش، من پادشاه نیستم که از من می‌ترسی، من فرزند زنی هستم که غذایش گوشت خشکیده بود. (در آن زمان چون وسایل نگهداری گوشت فراهم نبود گوشت‌ها را جهت نگهداری در آفتاب می‌خشکاندند.) پیامبر با یاران خود مزاح می‌کرد، بدون آنکه ناروایی گفته شود. در ساختن مسجد و کندن خندق اطراف مدینه با یارانش همکاری می‌کرد. پیامبر اسلام با آنکه سرآمد خردمندان بود اما با دیگران مشورت می‌نمود. 📓 مجموعۀ مصاحبه‌ها: ٢٥٣ - ٢٥٦. https://t.me/Yusufi_Gharawi 📌کانال معرفتی آوای ملکوت ✅ @avayemalakut
هدایت شده از آوای ملکوت
💥 💠 جلوه‌هایی از مکارم اخلاق پیامبر اكرم ✅ سخاوت و حِلم یکی از بزرگواریهای پیامبر اسلام، بخشش همراه با بردباری بود. روزی عربی بیابانی نزد پیامبر آمد و ردای حضرت را به گونه‌ای بر گردن حضرت کشید که اثر آن بر گردن حضرت ماند، و با خطابِ «یا محمد» و بدون لقب «رسول الله» به حضرت گفت: ای محمد! از اموال الهی که در اختیار داری به من نیز سهمی بده! حضرت متوجه او شد، لبخندی زد و دستور داد اموالی به او دادند. ♦️جابر بن عبدالله انصاری نقل می‌کند پیامبر اسلام هرگز در برابر درخواست مردم «نه» نگفت. روزی پیامبر نزد جامه‌فروشی آمد و از او پیراهنی به چهار درهم خرید و آن را پوشید و بیرون رفت. در راه مردی از انصار به او برخورد و گفت: ای رسول خدا پیراهنی نیاز دارم، خداوند از لباس‌های بهشتی بر تو بپوشاند. (گویا دید که پیراهن حضرت تازه است.) حضرت پیراهن را از تن بیرون آورد و به آن مرد پوشاند و نزد جامه‌فروش بازگشت و پیراهن دیگری به چهار درهم خرید. و از ده درهمی که داشت دو درهم برایش باقی ماند. 👈در راه به کنیزکی گریان برخورد. علت گریه را از او پرسید کنیزک گفت: کسان من دو درهم به من سپرده بودند که مقداری آرد برایشان تهیه کنم، درهم‌ها را گم کردم. پیامبر آن دو درهم باقیمانده را به او داد. کنیزک گفت: می‌ترسم اگر بروم مرا تنبیه کنند. رسول خدا او را همراهی کرد. به خانه که رسیدند حضرت به اهل خانه سلام کرد. آنها صدای حضرت را شناختند اما پاسخ ندادند. بار دوم و سپس بار سوم هم سلام کرد آنگاه سلامش را پاسخ گفتند. حضرت به آنها فرمود: مگر شما نخستین سلام مرا نشنیدید؟ گفتند: شنیدیم اما دوست داشتیم با سلامتان بیشتر برای ما سلامتی بخواهید، پدر و مادرمان فدای شما باد بفرمایید چه چیز سبب حضور شما در اینجا شد؟ پیامبر فرمود: به این جهت که کنیزک می‌ترسید او را تنبیه کنید. صاحب کنیزک گفت: چون شما او را همراهی فرمودید به پاس مقدمتان او را آزاد کردم. حضرت آنها را به خیر و نیکی و بهشت مژده داد. و فرمود: خدا در این ده درهم برکت ایجاد کرد؛ بر پیامبرش و مردی از انصار پیراهن پوشاند و برده‌ای را آزاد کرد. خدا را سپاس که این نعمت را به ما ارزانی داشت. ✅ عفو و گذشت آن حضرت به عفو و گذشت زبانزد بود. ایشان، وحشی -قاتل عمویش حمزه- را بخشید. از خیانت زن یهودی که گوسفند بریانی مسمومی نزد آن حضرت آورده بود گذشت. ابوسفیان که منشاء جنگ‌های متعددی علیه آن حضرت شده بود را بخشید، و ورود به خانه او را «امان» برای مشرکین مکه قرار داد. از قریش که تمام توان خود را در تکذیب و جنگ با آن حضرت به کار گرفته بودند چشم پوشید، و برایشان دعا کرد. در حالی که در اوج قدرت و عزت و سربلندی قرار داشت و می‌توانست به گونه‌ای دیگر رفتار کند. فرمود: «خدایا قوم من افرادی نادانند آنها را هدایت فرما». و سپس فرمود: «اکنون آزادید و می‌توانید بروید». و در این فرموده بالاترین درجه مهربانی و عطوفتش را نشان داد. ♦️از عایشه نقل شده که رسول خدا هرگز از کسی که به او بی‌ادبی می‌کرد انتقام نمی‌گرفت مگر جایی که به احکام الهی بی‌حرمتی می‌شد. از عبدالله بن عَمرو انصاری -پدر جابر-، روایت شده هر گناهکار و مجرمی که نزد حضرت می‌آرودند اگر گناهش به مرز اجرای حد الهی نمی‌رسید آن بزرگوار وی را می‌بخشید. انس بن مالک، دربان و خادم آن حضرت می‌گوید ده سال افتخار خدمتگذاری آن حضرت را داشتم حتی به من «اُف» نگفت. و در مورد کاری که انجام داده بودم هرگز نفرمود چرا انجام دادی، و در مورد کارهایی که انجام نداده بودم هرگز نفرمود چرا انجام ندادی. شایان توجه است که این بزرگواری حضرت با خادمش علاوه بر آنکه نشانگر عفو و گذشت آن حضرت است، ارج و احترام ایشان نسبت به شخصیت انسانی افراد را نیز می‌رساند. ✅ فروتنی و حیاء از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که هرگاه چیزی از رسول خدا درخواست می‌شد و می‌خواست آن را انجام دهد می‌فرمود: «آری»، و اگر نمی‌خواست انجام دهد سکوت می‌کرد و هرگز در مورد چیزی «نه» نگفت. از یحیی بن اُبَیّ نقل شده که پیامبر فرمود: «من مانند بندگان خدا غذا می‌خورم و مانند آنها می‌نشینم، زیرا من تنها بنده‌ای از بندگان خدایم». روزی پیامبر خواست با مردی سخن بگوید آن شخص از هیبت و شکوه حضرت بر خورد لرزید. پیامبر فرمود: آرام باش، من پادشاه نیستم که از من می‌ترسی، من فرزند زنی هستم که غذایش گوشت خشکیده بود. (در آن زمان چون وسایل نگهداری گوشت فراهم نبود گوشت‌ها را جهت نگهداری در آفتاب می‌خشکاندند.) پیامبر با یاران خود مزاح می‌کرد، بدون آنکه ناروایی گفته شود. در ساختن مسجد و کندن خندق اطراف مدینه با یارانش همکاری می‌کرد. پیامبر اسلام با آنکه سرآمد خردمندان بود اما با دیگران مشورت می‌نمود. 📓 مجموعۀ مصاحبه‌ها: ٢٥٣ - ٢٥٦. https://t.me/Yusufi_Gharawi 📌کانال معرفتی آوای ملکوت ✅ @avayemalakut